۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • خانه
  • >
  • مصاحبه
  • >
  • فقر و محرومیت یار کمکی پ.ک.ک و پژاک در تامین نیرو / ولی مولایی هم قربانی فقر خانواده شد

فقر و محرومیت یار کمکی پ.ک.ک و پژاک در تامین نیرو / ولی مولایی هم قربانی فقر خانواده شد

  • ۷ آبان ۱۴۰۰
  • ۱۸۳ بازدید
  • ۰

به گزارش انجمن بی تاوان، امروز جمعه هشتم آبان ماه با حضور در منزل «ولی مولایی» از اعضای سابق و البته کشته شده گروه تروریستی پ.ک.ک پای صحبت های پدر و مادر این کودک سرباز پ.ک.ک نشستیم که مختصر آن به شرح ذیل می باشد.

ولی مولایی متولد ۱۳۷۲ در یکی از روستاهای منطقه صومای برادوست شهرستان ارومیه می باشد که در سن ۱۵ سالگی برای همیشه از خانه رفت و حتی تصاویر او نیز بعد از ۱۲ سال به دست پدر و مادر نرسید.

ولی تا پنجم ابتدایی درس خوانده بود و بعد از آن به همراه دو خواهر دیگرش برای گذران معیشت خانواده به قالیبافی مشغول می شود و درس و مدرسه را رها می کند.

با توجه به اینکه ولی آن زمان تنها پسر خانواده بود و آقا فاییر پدرش نیز از بیماری رنج می برد تقریبا همه مسئولیت خانواده به گردن پسربچه ۱۵ ساله افتاده بود.

مدتی قبل از رفتن ولی از خانه، آن ها تصمیم می گیرند دستی به سر و روی خانه بکشند. به همین دلیل غروب یک روز اواخر تابستان پدر او را به خانه یکی از روستاییان می فرستد تا با خودروی وی برای تعمیرات خانه سیمان بیاورند. غافل از اینکه ولی از قبل فکرهایی در سر داشته و قصد رفتن از خانه را کرده است.

پدر می گوید همان روز تا نیمه های شب منتظر بازگشت ولی به خانه شدیم ولی از او خبری نشد.به کوچه رفتم و از دوستانش پیگیر ولی شدم اما آن ها از پسرم خبری نداشتند.

تا صبح کل روستا را دنبال ولی گشتیم اما از او خبری نبود.بلافاصله با چند نفر از بستگان راهی روستاها و ییلاقات اطراف شدیم اما خبری از ولی نبود.هیچ تصور هم نمیکردیم که ولی به گروه تروریستی پ.ک.ک ملحق شده باشد.چون تا آنروز ما هیچ اثری از تروریست ها در روستا و منطقه خود ندیده بودیم.

بعد از چند روز پیگیری و جست و جو فردی به نام سید از اهالی منطقه مرگور گفت که احتمالا فرزندت به یکی از گروهک ها ملحق شده است.چرا که از روستای ما نیز چند روز پیش دو نفر نوجوان مفقود شده بودند تا اینکه با پیگیری های فراوان مشخص شد که به گروهک تروریستی پ.ک.ک ملحق شده اند.

این خبر را که شنیدم، ناامید و سرگردان به منزل برگشتم و مادرش را نیز درجریان گذاشتم.

آشنایان پیشنهاد دادند که راهی مقر تروریست ها در کشور عراق شوم.اما این کار را انجام ندادم.چرا که همه می دانند هرکس که برای یافتن فرزندش به انجا می رود، تروریست ها انها را با توهین و ضرب و شتم بدرقه می کنند و کاری بیهوده است.

از آن روز به بعد ما شب و روز چشم به راه ولی ماندیم اما از او خبری نشد.تا اینکه سه سال پیش به ما اطلاع دادند که نام ولی مولایی در جمع افراد کشته شده در صفوف گروه تروریستی پ.ک.ک اعلام شده است در حالی که حتی تصویری از او منتشر نشده بود.

شبانه روز لعن و نفرین من و مادر ولی پشت سر تروریست ها جاری است.چرا که ان ها فرزند ۱۵ ساله من را که هنوز هم در حال و هوای کودکی بود، ربودند و او را از ما جدا کردند.در حالی که ما حتی جنازه او را هم ندیدیم.

فقر و وضعیت بد معیشتی باعث شد که من از بچه ها غافل شوم و نتوانم خوب به آن ها رسیدگی کنم.حتی یکی دیگر از قرزندان من نیز که بعد از رفتن ولی به دنیا آمده بود زیر چرخ های تراکتور ماند و فوت کرد.

سخن آخرم این است که من به عنوان یک کُرد می گویم که هیچ دل خوشی از گروهک های تروریستی که آبروی ما کُردها را برده و فرزندان ما را می دزدند و به کشتن می دهند نداریم و از آن ها متنفر هستیم و برای نابودی آن ها لحظه شماری می کنیم.

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین عناوین