۹ فروردین ۱۴۰۳

سرگذشتی تلخ و قابل تأمل از زبان عضو ۳۰ ساله حزب دمکرات

  • ۱۸ دی ۱۳۹۲
  • ۲۸۰ بازدید
  • ۰

حزب دمکرات باعث شدند که هر دو دستم را از دست بدهم و آن را به قطع کردن دادند،الان نیز می خواهند سرم را بریده و از بین ببرند!
انجمن بی تاوان آذربایجان غربی : یوسف بهرامی مشهور به (سیامند) فرزند مصطفی ساکن انگلیس و اندام و عضو حزب دمکرات کردستان ایران با ۳۰ سال سابقه چنین اعلام می کند که بنده همانند یک کرد بدبخت و بیچاره کردستان ایران،از همین جا با صدای بلند و رو به همه ی مردم کردستان می گویم که:

ای مردم کردستان از شما خواهشمندم و تقاضا دارم که یک نگاه به من بیاندازید و من را در نظر بگیرید و چهره ی مرا به خاطر داشته باشید و خود را خانه خراب و بدبخت نکنید،مراقب فرزندانتان باشید،آنها را سیه بخت و سرگردان و آنها را به کشتن ندهید،به خودتان بیایید و فریب این قاچاقچیان و این مافیاها و این بازرگانان حزبی و کلاهبردار و خائن را که در زیر لوای نام کرد و کردستان مشغول تجارت و کسب درآمد هستند را نخورید. اینها جمعی افراد زیان بخش و بی فایده هستند که در سوراخ حزبی دروغین و با شعارهای گوناگون و پوشالی و پوچ مردم ساده کرد را فریب داده و فرزندان آنان را قربانی سیاست ها و منافع شخصی خود می کنند و آنها را به کشتن می دهند تا جیب های خود را با آن پر کرده و خود و خانواده ی خود را در رفاه و آسایش قرار بدهند.

زندگی و ثروت و سامان و آینده ی خود و بچه هایشان را با خون فرزندان خانواده های ساده و فقیر و بیچاره ی مردم کرد،در کشورهای آمریکایی و اروپایی و در کاخ های مرمرین تامین و رفاه و امکانات کامل را برای خود و بچه هایشان به ارمغان آورده اند و از خود و آنها محافظت می کنند. لطف بفرمایید خودتان داستان و سرگذشت مرا در این حزب بخوانید و ببینید،اگر تنها نگاهی کوچک به عکس بنده در بالا داشته باشید کل داستان و سرگذشتم برایتان آشکار و نمایان می شود.

بعد از گذشت ۳۰ سال از عضویت من در حزب دمکرات کردستان ایران و کشته شدن ۵ تن از اعضای خانواده ام در این حزب و از دست دادن هر دو دستم در داخل این حزب،در ماه هفتم سال گذشته (۲۰۱۱) بعد از آواره ایی و کلی بدبختی چندین ساله ام در این حزب،در دیار غربت و در کشور انگلیس ماندگار شدم.هر چند که نمی خواهم زیاد در رابطه با چگونگی اداره ی زندگی ام در آن کشور و اینکه چقدر برای من سخت و سنگین بود که در کشوری غریب و با وجود نداشتن هر دو دستم ادامه زندگی و انجام امور بدهم. بالاخره این طور شد که به کردستان عراق آمدم و خواستم سری به آنجا بزنم.در آنجا به خاطر مشکلات و کار شخصی که داشتم به مقر اصلی آن حزب یعنی(حزب دمکرات کردستان ایران) که دقیقا ۳۰ سال عضو آن بودم رفتم و در آنجا از آنها کمک و تقاضای همکاری کردم،این در حالی بود که تقاضای همکاری و کمک از آنها صرفا به دلیل بدبختی و بیچارگی خودم بود.بعد از کلی بیا و برو و مشورت و مذاکره با یکدیگر و به گونه ای که انگار واقعا زیاد با این کار موافق نیستند و دوست ندارند کار من انجام شود و به نحوی می خواهند دفع بلا کرده و صدقه ای نذر کنند و بعد از برگزاری و نشست سه جلسه ی کلیه ی اندامان دفتر سیاسی حزب،تصمیم گرفتند که مبلغ ۸۰۰ دلار را که آن هم به عنوان (قرض) بود به من بدهند. اما متاسفانه به دلیل فشار مالی که بر روی من بود حتی این شرط را نیز پذیرفتم که این مبلغ ناچیز را قبول کرده و به آنها بازگردانم. بعد از آنکه من به کشور انگلیس بازگشتم از همان جا با آنها تماس گرفتم و به آنها گفتم که می خواهم با خواست خودم مبلغ ۸۰۰ دلار را به آنها بازگردانم ولی به صورت قست و ماهیانه چراکه خود آنها هر دو دستم را به قطع شدن دادند و من نیز به این دلیل که توانایی انجام کاری را ندارم و نیز وضع مالی ام خوب نیست قادر نیستم که این مبلغ را به صورت یکجا به آنها بازگردانم.پاسخ و جواب به این خواست بنده حدودا چند ماهی به طول انجامید.دیگر دقیقا خبر نداشتم که برای این پاسخ به من،چند جلسه برگزار شده بود.به هرحال بعد از گذشت چند ماه از طرف حزب دمکرات با من تماس گرفته شد و آنها مدعی شدند که گویا بدهی من ۸۰۰ دلار نیست! بلکه مبلغ ۸۰۰۰ هزار دلار می باشد! آنها خیلی گستاخانه و بی شرمانه عدد صفری را به مبلغ ۸۰۰ دلار اضافه کرده بودند،یعنی ۷۲۰۰ دلار را به آن اضافه کرده و از من صراحتا درخواست و طلب سود و باج می کردند.آنها از من خواستند که باید در کوتاه ترین زمان مبلغ ۸۰۰۰ هزار دلار را به آنها بازگردانم و گرنه در غیر این صورت به من هشدار داده و تهدید کردند که از پلیس و دادگاه انگلیس به دلیل کلاهبرداری و پول خواری شکایت خواهند کرد. این هشدارها و تهدیدات نیز بعد از آن بود که کاملا این موضوع شخصی را نزد همگان بیان کرده و شخصیت مرا خورد کرده بودند.من نیز پس از این کار و عمل غیر انسانی و شرمندانه آنها و پایمال کردن حق و حقوق و شخصیتم، رو به همگان واقعیت و حقیقت را آشکار می کنم.

اول از اینجا شروع می کنم که هیچ گونه ابا و ترسی از شکایت آنها ندارم چراکه من در کشوری زندگی می کنم که دروغ و افترای آنها و تهمتشان نسبت به من مورد اعتماد و باور پلیس انگلیس نخواهد شد. مدارک و اسناد کامل با امضای خودشان را در اختیار دارم که سند اثبات حرفها و ادعایم می باشد.آنها چقدر زود مدارک و حرف های خودشان را از یاد برده اند.همچنین همراه این کار غیر اخلاقی و ناشایست حزب دمکرات، می خواهم این واقعیت را برای تاریخ و همه ی آحاد مردم کردستان آشکار کنم.اگرچه چگونگی تحویل گرفتن مبلغ ۸۰۰ دلار را به عنوان قرض از آنها مورد بحث قرار می دهم در همان حال نیز این داستان واقعی و تلخ موجب بیداری و آگاهی مردم کردستان می شود.

زمانی که تصمیم گرفتند مبلغ ۸۰۰ دلار را به عنوان قرض به من بدهند،در همان جا آرزوی مرگم را کرده و به قطره ای تبدیل شده و به زمین فرو رفتم و از خودم احساس خجالت می کردم،اما متاسفانه و بدبختانه چاره ای بجز این نداشتم و باید ازآنها این مبلغ را قرض می گرفتم . در آن موقع مرا به اتاقی برده که در آنجا گاو صندوقی بزرگ که به اندازه ی یک یخچال بزرگ بود وجود داشت.هنگامی که در گاو صندوق را باز کرده تا مبلغ ۸۰۰ دلار را به من بدهند،در داخل صندوق صدها هزار دفتر دلار پول به صورت خشتی در درون آن چیده شده بود.اما این تنها یکی از صندوق های حاوی پول بود!؟

در آن هنگام که من این صحنه را با چشم های خودم دیدم همان جا به فکر فرو رفته و از خود سؤال کردم که آیا چگونه و از کجا این همه مبلغ پول و دلار را آورده اند؟ در حالی که پیشمرگی را سراغ دارم که حتی پول تهیه سیگارش را هم در جیب ندارد!

دیگر هیچ مورد و واقعیت تلخ دیگری را خاطر نشان نمی شوم!!!

دوست دارم این را مردم کردستان از سران حزب دمکرات بپرسند،برای اطلاع و آگاهی بیشتر شما خوانندگان و مردم عزیز بنده این مقدار پول را از شخص مصطفی مولودی تحویل گرفتم که خود هم معاون دبیر کل و نیز مسئول کمیته مالی حزب می باشد.این جا جا دارد که از شما بپرسیم که آیا در دنیا چنین چیزی وجود دارد که شخصی هم معاون دبیر کل حزب و هم مسئول کمیته مالی حزب باشد؟

این از طرفی و از طرف دیگر بعد از خارج شدنم از مقر آن حزب،یکی از دوستان قدیمی و دیرینم را دیدم که او نیز از اینها دلش به خون آمده بود و درد دلها و مشکلاتش را برایم بازگو کرد.وی می گفت: به خدا که این گونه برخوردها و این گونه رفتارها که آنها اسمش را گذاشته اند سیاست و مبارزه برای مردم کرد،اصلا و ابدا هیچ صحت و واقعیتی ندارد و این کارهایی که از سوی اینها انجام می گیرد دیگر برای کسی قابل تحمل نیست و تمامی اش تجارت و بازرگانی کردن است! چونکه این ها به غیر از آنکه این همه پول و دلار و امکانات را که از یکیتی و پارتی تحویل می گیرند و به چماقدار و نوکر آنها تبدیل شده اند،مدام و همیشه شبانه و مخفیانه و از زیر مشغول و سرگرم برپایی شب های قرمز و و مهمانی و زن و دختر بازی اند و نیز معامله و تجارت نامشروع انجام می دهند.به عنوان مثال سند و مدارک تنظیم و طراحی کرده و کردهای ایرانی را به عنوان کردهای عراقی معرفی می کنند و نیز کردهای عراقی را به جای کردهای ایرانی معرفی می کنند و همچنین آنها را به صورت قاچاق روانه ی اروپا و کشورهای خارجی می کنند و برای تهیه و تنظیم هر کدام از این مدارک مبلغ ۴۰۰۰ هزار دلار از آنها تحویل می گیرند.من هم به وی گفتم هیچ گونه مدرکی در این رابطه از آنها داری؟ او نیز در پاسخ گفت:بله! بعد از چند دقیقه به همراه او رفته و چند سند و مدرک را در این رابطه به من نشان داده و تعدادی از این مدارک ها را هم تحویل خودم داد. اکنون نیز این مدارک و مستندات پیش بنده محفوظ میباشد و کلیه ی این اسناد نیز همراه با مهر،امضا،شماره و تاریخ خودشان نزد من موجود می باشد و هر زمان و موقعی که لازم و ضروری باشد همه ی آنها را برای عموم مردم پخش و منتشر خواهم کرد. لیکن تمامی این مدارک را برای زمانی نگه داشته ام که جرات آن را داشته باشند و بخواهند تهدیداتی را که نسبت به من کرده اند جا به جا کرده و شکایت کنند.اکنون نیز تا آشکار کردن و رسوا کردن قسمتی دیگر از خیانت ها و اعمال پلید و مخفیانه آنها و تا بعد،در این جا به این مطلب خاتمه می دهم.

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *