۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • خانه
  • >
  • مصاحبه
  • >
  • نمی گویم پژاک، می گویم دزد!/ گفتگو با رستم عبدلی مرتبط سابق گروهک تروریستی پژاک

نمی گویم پژاک، می گویم دزد!/ گفتگو با رستم عبدلی مرتبط سابق گروهک تروریستی پژاک

  • ۲۷ آبان ۱۴۰۰
  • ۴۴۷ بازدید
  • ۰

گروه های جدایی طلب و مدعی آزادی مردم کرد در واقع همان تروریست هایی هستند که از ابتدای پیروزی انقلاب به نام حمایت از مردم، اما به کام دشمنان همین ملت جنایت کرده اند. پژاک یکی از این گروه های تروریستی است؛ هر چند آنها همواره مغلوب اقتدار امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی بوده اند، اما حمایت های مالی و تسلیحاتی غرب همواره آنها را در نزدیکی مرزهای ایران زنده نگاه داشته و همین امر برخی تحرکات و جنایت های مقطعی را از سوی این گروهها رقم زده است.

بررسی گروه هایی نظیر پژاک ابعاد گسترده ای دارد که مزاحمت های مقطعی برای مردم کرد این منطقه را نیز شامل می شود. رستم عبدلی یکی از مرزنشینان غرب کشور است که مقطعی از زندگی اش را در ارتباط با این گروه تروریستی گذرانده است. هر چند او دوست نداشت از دوران ارتباطش با پژاک بگوید و به کلی این بخش ازخاطراتش را در مقابل ما انکار کرد، اما بخشی از قصه زندگی اش که سوژه این گفتگو را تشکیل داد، مربوط به جستجوی برادر نوجوانش است که به گفته خودش توسط پژاک ربایش شده و هم اکنون در چنگال گروه بسر می برد. قصه برادر آقای عبدلی گوشه ای از جنایت ها و مزاحمت های تروریست های پژاک را بیان می کند که توأم با تبلیغات این گروه هر از چندگاهی مخل امنیت و آسایش ملت است.

لطفا خودتان را معرفی کنید؟

با عرض سلام و خسته نباشید. من رستم عبدلی متولد ماکو صادره از ارومیه در روستای «بادیکه» زندگی می کنم. شغلم کارگری و ایزوگام است و دارای یک فرزند پسر هستم.

ماجرای ارتباط شما با گروهک پژاک از کجا آغاز شد؟

من با آنها مرتبط نبودم؛ روزی به خانه آمدم و مادرم که گریه می کرد گفت برادر ۱۳ ساله ام که کارهای خانه را می کرد و مدرسه درس می خواند گم شده و ما نمی دانیم کجا رفته است! کارم را تعطیل کردم و ۲ – ۳ ماهی دنبال برادرم گشتم اما هیچ خبری نتوانستم از او به دست آورم. وقتی به قهوه خانه و مغازه و جاهای عمومی می رفتم می گفتند ماهم بچه هایمان را گم کرده ایم و خبری از آنان نداریم و بعضی ها عقیده داشتند پڑاک بچه های آنان را دزدیده است.

می دزدیدند!؟

بله؛ پسر خاله ۱۱ ساله ام و برادر ۱۳ ساله ام و بسیاری از بچه ها را دزدیدند. آنها در طی ۶ یا ۷ ماه بسیاری را دزدیدند و کسی از آنها خبر ندارد. من نمی گویم پژاک میگویم گروه دزد؛ با چه دلی و چطوری بچه های کوچک را بالای کوه می برند؟! آنان بزرگسالان را نمی برند و بچه های کوچک را میدزدند و باعث نابودی خانواده ها می شوند و در واقع وقتی این ها بچه را می برند تنها بچه را نمی برند بلکه یک خانواده را نابود می کنند. من پدرم چوپان بود و ۵۵ سال سن دارد، من که بزرگ شدم نگذاشتم پدرم چوپانی کند و الآن خانه نشین است. بعد از دزدیدن برادرم کارش ک گریه است و وضعیت خوبی ندارد. زندگی ما مختل شده است.قبل از این جریان ما کار و کاسبی داشتیم و با خوبی و خوشی زندگی می کردیم و در سایه امنیت همه خانواده سر حال بودند.

آیا در برابر آزادی برادرت از شما طلب پول کرده اند؟

بله؛ من به خاطر برادرم خانه ام را به مبلغ ۳۵ میلیون فروختم و هزینه برای آزادی کردم؛ زندگی ام را فروختم. بعد از یک سال از قضیه دزدیدن برادرم چند نفر از کسانی که با آنها کار می کنند نزد من آمدند و گفتند برادرت را پیدا کرده ایم، پیش گروهی هستند که باید پول بدهی تا با آنها رابطه برقرار کنیم و برادرت را بیاوریم. آنها هر بار می گفتند ۵ میلیون بده یا فلان چیز را بخر تا رابطه برقرار شود.

آیا برادرت را دیدی؟

نه؛ چند باری به کشور عراق به ص ورت غیر قانونی رفتم ا و دو بار هم در ایران ملاقاتشان کردم و حرف زدم. چه بلاهایی که در این دیدارها بر سر من آوردند! چه جوری و با چه حالی من را بردند! چه زجری کشیدم. وقتی در عراق وارد مقر آنها شدم دیدم بچه های مردم واقعا چه زجر و عذابی می کشند. به فکر افتادم که برادرم چه ازجری میکشد. با چشم های خودم دو تا بچه هم سن و اسال برادرم دیدم که خیال کردم برادرم هستند، رفتم جلو خواستم سئوالاتی از آنها بکنم ولی نگذاشتند و با بیل و کلنگ زیر سنگی را مشغول کندن بودند. به آنها گفتم خسته نباشید چه خبر؟ با گریه پشتشان را به من کردند و رفتند. چرا این ها باید از پدر و مادرشان جدا شوند؟! پدر و مادرم در خانه و بچه مردم در عراق چقدر عذاب میکشند. چرا باید بچه مردم در بالای کوه زیر یک درخت و زیر یک نایلون زیر برف و باران زندگی کند؟! وقتی با این مناظر روبرو شدم شب و روز تلاش کردم تا بتوانم برادرم را آزاد کنم تا جایی که کار و زندگی ام را رها کردم و به زن و بچه ام خیانت می کردم چون اگر حتی یک به ریالی هم داشتم می رفتم سراغ برادرم، اما هیچ موقع برادرم را پیدا نکردم، چقدر به طرف هایی که آمده بودند دنبالم می گفتم شما از من پول گرفتید و گفتید برادرم را تحویل می دهید؛ برادرم کجاست ؟! در جواب می گفتند با یک بار و دو بار نمی شود باید رابطه بیشتری برقرار کنی.

چرا بچه ها را می گیرند و سراغ بزرگسالان نمی روند؟

چون بزرگسال دارای ذهنیتی هستند که اگر میان دزدهای پژاک بروند فرار خواهند کرد و نمی توانند تحمل نماید.

مگر بچه ها نمی توانند فرار کنند؟

بچه ۱۳ ساله نمی فهمد به کجا می رود، ما با چشم خودمان دیده ایم که تعداد بسیاری از دست دزدها فرار کرده اند، بچه ۱۳ ساله فهم ندارد و نمی فهمد که باید فرار کند؟

منظورتان از دزدید دقیقا چیست؟ یعنی چطور بچه ها را از خانواده جدا می کنند و با خود می برند؟

ابتدا بر روی بچه ها کار می کنند، با بردن آنان به کلوپ و کافی نت نقشه می کشند تا فضای ذهنی آنها را آماده کنند. زیرا بچه ای که با ناز و نعمت بزرگ می شود نمی تواند سختی را تحمل کند با پول و امکانات رفاهی بچه های مردم را می خرند و کلاه سرشان می گذارند تا زمینه را برای بردن (دزدیدن) آنان فراهم آورند. کسانی که در محل کافی نت، گیم نت و کلوپ دارند را می خرند تا فضایی را برای آماده سازی ذهن بچه ها و همراهی با خود فراهم آورند. از سویی دیگر به شخصی که بچه را می دزدد پول می دهند. اگر به پدر و مادری میلیاردها پول بدهند حاضر نخواهد شد بچه اش را بفروشد. آیا کسی هست که ایرانی باشد و بچه اش را بفروشد ؟! انسان چطور ممکن است بچه اش را بفروشد ؟!

این بچه های کم سن و سال به چه درد پژاک می خورند؟

آنها را با خود برده و تبدیل به دزد و قاتل می کنند و آنان را مجبور به کارهای س خت می کنند، مانند کندن زمین، کندن سنگ و… گروه به بچه ها یاد می دهد که اگر یک نفر را دیدند که مقدار زیادی پول دارد به زور ربایش کنند، در مقابل مکان استراحتشان سنگ و مقداری نایلون به عنوان سقف زیر برف و باران است.

آیا سلاح هم به دستشان می دهد؟

من عراق که رفتم با چشم خودم دیدم که بچه ۱۳ ساله با چه مشقتی اسلحه را به دست می گرفت. حمل اسلحه برایشان دشوار بود تا چه رسد به شلیک با اسلحه.

پدر و مادرها چگونه خبردار می شوند که بچه هایشان توسط پژاک ربوده شده اند؟

نامه یا عکسی به خانه می اندازد و می نویسد بیا بچه ات را بگیر یا شخصی را می فرستد که ادعا می کند که می داند بچه کجاست. بعد از این مرحله درخواست پول می کند و همچو منی باید پول قرض کنم تا به این ها بدهم و رابطه برقرار کنم. آنان از پدر و مادرها کار می کشند و سعی در جذب و فعالیت برای خودشان دارند.

پژاک ادعا می کند که گروه قدرتمندی است و از حق مردم کرد دفاع می کند !؟

نه هیچ قدرتی ندارد، اگر قدرت دارد برود سراغ دولت هایی که الان قتل و جنگ و خونریزی می کنند. قدرت با جمهوری اسلامی است که با برقراری امنیت زندگی راحتی را برای مردم رقم زده است، خود من در جایی کار دارم که کیلومترها دورتر از خانه ام است و با خیالی آسوده زن و بچه ام در خانه خودمان در حال زندگی هستند و هنگام تماس غیر از س لامتی، امنیت و آرامش صحبت دیگری نداریم. پژاک چطور می خواهد از من دفاع کند؟ من دفاعش را نمی خواهم، بچه ام را می خواهم دنبال بچه ام رفتم. شاید کار اشتباهی هم کرده باشم برای اینکه برادرم را پیدا کنم. من اشتباه کردم بدون اطلاع دولت ایران به کشور عراق رفتم باید با پاسپورت و با اطلاع می رفتم اما این کار را نکردم، یک ثانیه امنیت جمهوری اسلامی را به میلیاردها پول پژاک نمی دهم. اگر می خواهد من را بکشد بیاید بکشد، تا همه بدانند که چگونه قربانی یک ملت شده ام! این گروه با کشتار، قتل، زنا و دزدیدن مردم و ایجاد ناامنی زمینه حمایت کشورهای استکباری از جمله آمریکا، دولت های غربی و رژیم غاصب صهیونیستی را هم برای خود فراهم کرده است. آنها دلشان برای مردم نسوخته، آنها به نام گرد فعالیت می کنند، اما بیشترین ضربه و ظلم را به مردم کرد کردند، پولش را از آنان می گیرند، بچه های آنان را می دزدند، گویی مردم را ساده به حساب می آورند. ما خودمان در سایه امنیت زندگی می کنیم. روستاهای ما که تا قبلها با چرخ آب می آوردیم، الآن با پژو تردد می کنیم. اگر می خواستیم پیاده بریم تا به آسفالت برسیم به شدت به سختی می افتادیم اما الان با ماشین صفر تا اول روستا می رویم و امنیت خوبی داریم و از دولت جمهوری اسلامی ایران واقعا متشکریم.

بالاخره سرنوشت برادرت چه شد؟

سه بار به کشور عراق رفتم و دو بار هم بالای کوه در روستایی به نام « مقر» در خاک ایران. در آخر هم به من تف کردند و من را مسخره کردند و گفتند یکبار دیگر اینجا بیایی گلوله ای در مغزت خالی می کنیم و منکر بردن برادرم شدند! بار آخر اگر با یک نفر دیگر نرفته بودم من را می کشتند، چون به آنان فحش دادم، به خاطر نفری که دوستشان بود و خانواده ام فهمیدند که با او رفتم مرا نکشتند. اما با همه این اتفاقات نتوانستم برادرم را پیدا کنم و برگردانم.

به عنوان کسی که قربانی حرکتهای تروریستی گروه شده ای به نظر شما برخورد ایران با این تروریست ها باید چگونه باشد؟

من دردم را به دولت جمهوری اسلامی می گویم هر کسی بچه ۱۳ ساله را می دزدد، اگر من هم باشم اعدام حقش است. اگر این کار را بکنم نباید در این دولت زندگی کنم چون خیانت بر خانواده ها می کنم. خدا هر کسی را که خانواده ای را این طور بدبخت می کند، خانه اش را خراب کند. در خانواده ما مادرم خیلی زجر می کشد تا جایی که سکته قلبی کرد و پدرم جور دیگری؛ همه ما خواهر و برادرها یک روز خوب در خانه نداریم، همش سر سفره ما گریه است. بله، اگر بچه ای بفهمد و زنگ بزند و بگوید من شما را نمی خواهم و از خانه جدا شود معلوم است که آدم ناخلفی است رفته که رفته و دلسوزی ندارد! اما بچه ای که وابسته به خانواده است چه بدردشان می خورد؟ در حقیقت زندگی او کاملا نابود می شود. اگر برادر من یک قاتل بشود من می خواهم چکار کنم. این مادر من چه روز و حالی دارد! من تا روزی که قبرستان بروم درد برادر یادم نمی رود.

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین عناوین