در روزهای اخیر، بار دیگر شبکهها و رسانههای وابسته به جریانهای معاند و ضدانقلاب، پروژهای رسانهای را علیه جمهوری اسلامی ایران کلید زدند. اینبار، با انتشار نامهای جعلی منسوب به مصطفی قاسمی حسنوند، تلاش کردند ادعایی بیاساس مبنی بر شکنجه این فرد در زندانهای کشور مطرح کرده و آن را به عنوان سندی برای حمله به نهادهای رسمی ایران معرفی کنند.
ماجرای مذکور که با هدف حمایت غیرمستقیم از گروهک تروریستی پژاک طراحی شده بود، به سرعت با انتشار ویدیوی تکذیبیه از سوی شخص حسنوند در صفحه شخصیاش، بیاعتبار شد. این اتفاق بار دیگر نشان داد که رسانههای معاند برای رسیدن به اهداف سیاسی و تخریبی خود، به جعل، تحریف و دروغپردازی متوسل میشوند و از هیچ ابزار روانی برای اثرگذاری بر افکار عمومی دریغ نمیکنند.
مسأله اما تنها یک ماجرای موردی یا یک اشتباه رسانهای ساده نیست. چنین سناریوهایی بخشی از یک پروژه بزرگتر هستند؛ پروژهای که طی آن رسانههای ضدانقلاب با حمایت مستقیم و غیرمستقیم از گروهکهای تروریستی، میکوشند آنان را از جایگاه یک تهدید امنیتی و تروریستی به نماد مظلومیت و مقاومت تبدیل کنند. در این چارچوب، گروهکی مانند پژاک که سالها سابقه اقدامات خرابکارانه، ترور، قاچاق مواد مخدر و جنایتهای متعدد علیه مردم ایران را در کارنامه خود دارد، در روایت رسانههای معاند به «قربانی» بدل میشود و متقابلاً نهادهای حافظ امنیت کشور به جای متهم.
نکته قابل توجه در این میان، تناقض آشکار در ادعاهای این رسانههاست؛ رسانههایی که مدعی دفاع از حقوق بشر هستند، اما همزمان چشم بر جنایتها و خشونتهای آشکار گروهکهای تروریستی میبندند و در عمل به بلندگوی تبلیغاتی آنها بدل میشوند. این رسانهها با طراحی عملیاتهای روانی و رسانهای، تلاش میکنند فضای جامعه ایرانی را متشنج کرده و مشروعیت نهادهای رسمی را زیر سؤال ببرند.
در مقابل، اهمیت بازخوانی دقیق این جریانها و تحلیل عملکردشان بیش از پیش برجسته میشود. آنچه در اینگونه سناریوها دیده میشود، صرفاً یک موج خبری کوتاهمدت نیست، بلکه بخشی از یک راهبرد کلان برای فشار سیاسی و اجتماعی به جمهوری اسلامی ایران است. بیدلیل نیست که این حملات دقیقاً در مقاطع حساس و همزمان با تحولات داخلی یا منطقهای شدت میگیرند.
روایتسازیهای رسانههای معاند با محوریت «شکنجه»؛ ابزار حمایت از تروریسم و تخریب چهره نظام
