۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • خانه
  • >
  • یادداشت روز
  • >
  • اوجالان سرکرده پ.ک.ک:من کسانی را که مرا نمی پرستیدند کشتم و آنها را محو کردم

اوجالان سرکرده پ.ک.ک:من کسانی را که مرا نمی پرستیدند کشتم و آنها را محو کردم

  • ۲۳ خرداد ۱۴۰۲
  • ۱۰۷ بازدید
  • ۰

انجمن بی تاوان : عبداله اوجالان سرکرده گروهک تروریستی پ.ک.ک یکی از مرموذترین و منفورترین رهبر فرقه‌ای است که در جهان شناخته شده اما چالش و ماهیت مسئله این است که خودش گاهی نیز اعتراف می کند که چگونه شخصیت کاریزماتیک را در بین هواداران خود به دست آورده است!

در واقع یکی از دلایل بزرگی اوجالان در نزد هوادارانش همان کاردهای برده‌ای بودن که بشدت تحت تاثیر وی قرار گرفته بودند. چرا که این افراد همانند مرید برای بزرگی و دادن شهرت برای اوجالان کار می کردند. افرادی که در محیط پ.ک.ک هستند این واقعیت را درک می کنند که اوجالان مقدس بوده و از همه چیز مصون است و کسی جرات مقابله با او را ندارد و هر گفته او مانند وحی است و کسی نمی تواند اظهار نظر و انتقاد کند.

اوجالان: «آنها(منظورش عده ای از کادرهای سرشناس گروه)نمی خواستند من به بهشت پرواز کنم، من می خواستم به بهشت بروم و عیسی شوم. کسانی که مرا نمی پرستیدند،با روش های خودم آنها را می کشتم، آنها را در انزوا و بحران روحی قرار می دادم تا اینکه خودکشی کنند.
محمد سلیم چوروک کایا یکی از بنیانگذاران پ.ک.ک است. چوروک کایا روزنامه‌نگار، سیاستمدار و نویسنده‌ای است که ۱۱ سال در زندان های مختلف ترکیه ماند. وقتی از زندان آزاد شد به کوه رفت و با عبدالله اوجالان تماس گرفت و به پ.ک.ک برگشت، دید که خیلی چیزها در داخل پ.ک.ک به قانون-تابو تبدیل شده و او از اوضاع ناراضی بود. زیرا مرتبه اوجالان همانند مرتبه خدایی روی زمین بود. زیرا اوجالان بیشتر از خود تعریف و توصیف می کرد و خود را فردی خارق العاده معرفی می کرد و آن قدر اوجالان در توهم بود که خود را با پیامبران الهی مقایسه می کرد و بیشتر سرنوشت خود را با حضرت عیسی مقایسه می کرد و به همین علت گرایش کادرها و بخصوص دختران و زنان به مسیحیت نزدیکتر شد اما او نتوانست نارضایتی خود را علنا ابراز کند. زیرا اعتراض او به معنای مخالفت با اوجالان بود و البته این امر منجر به متهم شدن چوروک کایا به خیانت و سپس اعدام ختم می شد.چوروک کایا تصمیم گرفت از پ.ک.ک فرار کند و کتابی با عنوان “آیات آپو” نوشت تا حقیقت اوجالان و پ.ک.ک را برای مردم کرد و جهان فاش کند.
او پس از فرار از پ.ک.ک برای رسیدن به اروپا با مشکلات زیادی مواجه شد و در لبنان مجبور شد بدون پول و پاسپورت در خیابان های بیروت بماند. او اغلب سوالات مهمی را در ذهن داشت که می توان از عبدالله اوجالان سرکرده پ.ک.ک پرسید.

محمد سلیم چوروک کایا: «وقتی از زندان آزاد شدیم و به کوه رفتیم و به آکادمی رفتیم و با مقام رهبری [عبدالله اوجالان] آشنا نبودیم، [عبدالله اوجالان] برای ما سخنرانی کرد. سلیم چوروک کایا می گوید اظهارات اوجالان طوری بود که اوجالان همیشه خود را در مرکز مسائل قرار میداد.

اوجالان خطاب به کادرها می گفت:شماها باید منرا یاری کنید و طوری کار کنید که منزلت و جایگاه رهبری من بزرگتر شود که این با کار و حتی با کشته شدن شما میسر است و اوجالان گاهی دچار توهمات غیر علمی می شد و می گفت: من مردگان را زنده کردم، بی زبان ها را به زبان آوردم، نابینا و کرها را بینا و شنوا کردم. من در مکانی به اندازه نوک سوزن،به اندازه یک کوه پتانسیل ایجاد کردم. من قیام کرده ام، من به تنهایی علیه همه دولت های امپریالیستی مبارزه خواهم کرد. هیچ کس مرا نفهمیده، من به آسمان رفته ام. ببین من هرکدام از شماها را در جایی از دنیا جمع کرده ام و اینجا با شما صحبت می کنم.»
وخطاب به کشته شدگان می گوید: تو زنده بودی، من آن خصوصیات را نداشتم! اما حالا با شما شهدا صحبت می کنم و تصمیم می گیرم. آنها را می بینید! رهبری ما شبیه دیگران نیست، من شما را به این نهاد آوردم زیرا کمی برای شما احترام قائل هستم»!
“اعضای بازمانده نمی توانند اعضای هیأت رهبری باشند. این یک هیئت عالی است. من همه کسانی را که زنده هستند کم کرده ام. برخی از آنها فرار کردند، جاسوسان امپریالیست شدند و نمی‌دانم چه کسانی، برخی معلوم شد که جاسوس بلغارستان بوده‌اند، برخی خودکشی کرده‌اند و برخی نیز توسط ما نابود شده است.»
اوجالان :حقیقت این است که آنها نمی‌خواستند من به بهشت پرواز کنم، و من می‌خواستم به آسمان بروم و عیسی شوم. من کسانی را که مرا نمی پرستیدند کشتم، آنها را ربودم، با روش های خاص خود آنها را به سمت خودکشی کشاندم. من در واقع خیلی از این کار لذت می برم، اما به آنها می گویم “از تعریف و تمجید من دست بردار و برای خودت کاری بکن،کمی خودت را بلند کن،وظیفه من این است که تو را بالا ببرم”. خودش برعکس بود وظیفه آنها بالا بردن من بود، وظیفه من پایین آوردن آنها بود. همانطور که آنها پایین می رفتند، من بالا می رفتم. من آنها را تا جایی که می توانم می کوچانم. با برخی از زنده ها این کار را کردم، برخی را به خودکشی کشاندم و بقیه را به بردگی گرفتم.

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین عناوین