۲ آذر ۱۴۰۳
  • خانه
  • >
  • اخبار
  • >
  • خاطرات عضو جدا شده گروهک پ.ک.ک /در تدارک فرار

خاطرات عضو جدا شده گروهک پ.ک.ک /در تدارک فرار

  • ۹ دی ۱۳۹۷
  • ۴۷۶ بازدید
  • ۰

خواستم برنامه فرار را جلو بیاندازیم و همان شب بزنیم و برویم. ولی فکر کردم از مقر پژاک این کار آسان‌تر است. چون آنجا مثل محیط‌های نظامی نبود که دارای نظم و قانون خاصی باشد.

به گزارش انجمن بی تاوان،، سرانجام سعید مرادی نیز مانند بسیاری دیگر از اعضای پ.ک.ک به تدارک برای فرار روی می‌آورد.

راهی پرخطر که ممکن است به مرگ حتمی منجر شود، اما فشارهای زندگی در مقر پ.ک.ک فرد را به مرحله‌ای می‌رساند که حاضر به پذیرش این احتمال خطرناک نیز است.

سعید مرادی در شرایطی سعی دارد مقدمات فرار را فراهم کند که رژین نیز از مدت‌ها قبل با سعید هم نظر شده و قصد دارد همراه او برود، اما باز هم تغییرات یکباره در محل فعالیت سعید برنامه‌ها را بر هم می‌زند.

***

فردای روزیکه قرار بود به مقر دیگری برای دوره آموزشی بروم، بعد از صرف صبحانه، وسیله‌هایم را جمع و از بچه‌ها خداحافظی کردم و به محل تشکیل دوره راهی شدم. از مکان استقرار گروه ما تا مکان موردنظر، نزدیک به ۳ ساعت راه بود.

با گروهی چندنفره از بچه‌ها که از مکان‌های دیگر آمده بودند، هم‌سفر شدیم. با هیچ‌یک از آن‌ها سر آشنایی نداشتم. در تمام طول مسیر فکر می‌کردم که باید چه‌کار کنم؟ داشتم با خودم فکر می‌کردم و ساکت به راهم ادامه می‌دادم.

یکی از بچه‌ها پرسید: ببخشید رفیق چیزی شده این‌قدر ناراحتی؟ اینجا که آب و دریا هم نیست تا کشتی‌هایت غرق‌شده باشند. با تبسمی شیرین جواب دادم، نه رفیق کمی حالم خوب نیست. خیلی وقت است که پیاده‌روی نکرده‌ام.

یکی دیگر از رفیق‌ها که دخترخانمی به‌ظاهر شلوغ به نظر می‌رسید، رشته‌ کلام را در دست گرفت و خطاب به من ادامه داد: «قیافه‌ات خیلی پریشان و عاشق‌پیشه نشان می‌دهد.» معلوم بود طرف خودش هفت‌خط روزگار بود. دختری از شهر ارومیه با قد و قامتی بلند و خیلی از خود راضی و مغرور.

این بار با خنده‌ای جواب دادم: خوبه شما هم سر رشته‌ خوبی از عشق و عاشقی دارید! به لحنی جواب دادم که حوصله بحث و گفت‌وگو ندارم، لطفاً دست ازسرم بردارید، ولی دخترخانم انگار خیلی دلش هوای این‌طور بحث‌ها داشت. به او گفتم: رفیق، لطفاً ادامه نده، حوصله این حرف‌ها را ندارم. تمامش کن.

پس از چند ساعت پیاده‌روی به ورودی کمپ آموزش که در دره‌ای تنگ واقع بود، رسیدیم. رودخانه‌ای که خروشان و سراسیمه به سمت دشت‌های پست و کوهپایه‌ای کردستان عراق سرازیر بود میان آن خودنمایی می‌کرد. اکثر آب‌های قسمت جنوب و جنوب غرب کوه‌های قندیل، به سد دوکان می‌ریزند. گروه اسم این منطقه را هم طبق معمول اسم یکی از فرماندهان کشته‌ شده گذاشته بود.

در این دوره نزدیک به ۴۰۰ نفر فراخوانده شده بودند تا در آموزش شرکت کنند.

معمولاً کسانی به چنین دوره‌هایی فراخوانده می‌شدند که مشکل ایدئولوژیک و تصمیم برای ماندن و ادامه دادن داشتند. بخشی از اعضای حاضر در این دوره ایرانی بودند که هرکدام از منطقه‌ای به اینجا اعزام‌ شده بودند.

حدود ۱۰ روزی همین‌طوری بیکار و علاف در این دره زمان می‌گذراندیم و هنوز کلاس‌ها شروع نشده بود. محیط خیلی بی‌نظم و مقرراتی بود. اصلاً معلوم نبود چه کسی دستور می‌دهد‌؟ فرمانده کیست؟ و …

تشکیل احزاب یک روزه و پوششی در پ ک ک

چند روز قبل از شروع دوره در جلسه‌ای رسمی که تمامی بچه‌ها در آن حضور داشتند، عثمان اوجالان که یکی از اعضای کمیته‌ مرکزی پ‌ک‌ک و همچنین عضو شورای رهبری گروه بود، در جواب این سؤال که هدف از برگزاری این دوره‌های آموزشی چیست؟

گفت: «سال ۲۰۰۱ بود که آمریکا به افغانستان حمله کرد. پس‌ از آن، عراق و صدام را هدف قرار داد و اکنون آمریکا همسایه‌ دیواربه‌دیوار ما شده است. آمریکا با این حملات خود درصدد پایه‌ریزی برنامه‌ جهانی خود برای اجرای پروژه‌ گلوبالیزم است.

آمریکا با حمله به افغانستان و عراق و در دست گرفتن امورات این کشورها از یک‌ طرف و انعقاد قرارداد با ترکیه برای همکاری به‌عنوان عضو ناتو در منطقه از طرف دیگر، ایران را در محاصره قرار داده است.

این‌ها همه برنامه‌ای است برای مداخله‌ در ایران. در مرحله‌ اول از طریق راهکارهای سیاسی و اگر نشد مداخله‌ای از نوع نظامی صورت می‌گیرد. بنابراین اگر ما هم عجله نکنیم، ممکن است در حکومت آتی این کشورها (عراق، ایران، ترکیه و سوریه) هیچ نقشی نداشته باشیم. ما با برگزاری این دوره‌ها، درصدد آماده کردن کادرهای لایق و با استعداد در این زمینه هستیم تا در آینده با کمبود مواجه نشویم.

این دوره‌های آموزشی که معمولاً با پایان یافتن آن‌ها، اجلاس هم برگزار می‌شد، به‌ منظور تأسیس احزاب زیرمجموعه‌ پ‌ک‌ک بودند. قبلاً هم‌ حزب راه‌حل دمکراتیک (پ‌چ‌دک) برای کردستان عراق تأسیس و اعلام‌ شده بود. حال فقط تأسیس حزبی برای سوریه باقی‌ مانده بود که بعدها این هم بنام حزب اتحاد دمکراتیک (پ‌ی‌د) تأسیس شد.

ورود آمریکا به منطقه، تحلیل‌های متفاوت و بعضاً اختلافات شدیدی را در میان اعضای دانه‌درشت گروه به وجود آورده بود.

از جمله‌ این اختلافات که بعدها پ‌ک‌ک و گروه‌های زیرمجموعه‌ آن را تا نابودی کشاند، تشکیل احزاب متفاوت بدون هیچ هدف و برنامه‌ و استراتژی مشخصی بود.

این موضوع شورای رهبری پ‌ک‌ک را دچار دودستگی و بعضاً چند دستگی کرده بود.

جمیل بایک (جمعه)، دوران کالکان (عباس) و مصطفی قره‌سو از مهم‌ترین مخالفان طرح عثمان اوجالان برای تأسیس احزاب بودند، اما قادر به توقف این پروسه هم نبودند و عاقبت هم عثمان با خواست و برنامه‌ خود، این احزاب را تأسیس کرد.

اوج این فلاکت درون‌حزبی را بعدها در کنگره‌ خلق می‌شد دید. افرادی که در این کنگره شرکت کرده بودند از شدت بغض و گریه‌ جمیل بایک می‌گفتند که چطور اظهار ناتوانی و ناامیدی کرده و گفته بود که دیگر همه‌ چیز تمام شد. آن موقع هنوز عثمان اوجالان از گروه جدا نشده بود.

پس از کنگره‌ مذکور، عثمان اوجالان (با نام سازمانی فرهاد) را که از اعضای کمیته‌ مرکزی و همچنین شورای رهبری پ‌ک‌ک و بنیان‌گذار پژاک و برادر عبدالله اوجالان بود؛ تحت نام اصلاح‌طلبی گوشه‌نشین و کنترل امورات را از دستش خارج کردند و بعد از مدتی کوتاه او هم با گروهی از محافظان و رفقای هم مرام خود، از حزب جدا شده و در کردستان عراق مستقر شدند.

طبق آمار خود گروه ظرف ۸ ماه ۲۶۷۰ تن از کادرهای کار آزموده و با تجربه که از ۳ سال به بالا سابقه‌ عضویت در حزب را داشته‌اند، از گروه جدا و در کردستان عراق مستقر شده‌اند. شاید اگر این ضربات مهلک کمی دیگر ادامه داشتند، گروه را به‌کلی و برای همیشه از صفحه‌ روزگار محو و حذف می‌کرد.

اما چرا ادامه پیدا نکرد؟ این مقوله‌ای مجزا و مفصل است که شاید توضیح آن در چارچوب این خاطرات نگنجد، اما در چند جمله‌ کوتاه و کلیدی شاید بتوان این‌طور بیان کرد:

پ‌ک‌ک در منطقه به اهرم فشاری در دست دولت‌ها و نیروهای خارجی و در واقع به مزدوری منطقه‌ای تبدیل شده است. هر زمان که این قدرت‌ها بخواهند امتیازی از دیگری بگیرد و یا او را تهدید کند، با به‌کارگیری غیرمستقیم و یا شاید هم مستقیم‌ سازمان به‌ عنوان اهرم فشار برای تحت‌ فشار قرار دادن نیروی مقابل استفاده می‌کند. ضربه نهایی را هم می‌توان وارد کرد، اما معادله آن‌چنان پیچیده است که به این سادگی صورت نمی‌پذیرد.

این امر سبب شده تا پ‌ک‌ک هم از آن به‌ عنوان نیروی تبلیغاتی بالقوه‌ای برای خود استفاده کند. از جمله اینکه مدام می‌گوید که سازمان ما مردمی و پایدار است و هیچ شکستی را نخواهد پذیرفت.

فرمول کلی این است که (نه آنقدر قوی باشد که از کنترل خارج شود و نه آن‌قدر هم ضعیف که نابود شود). این همان فرمول چکش تعادل یا اهرم فشار است که امروزه آمریکا و دولت‌های غربی در مورد پ‌ک‌ک به کار می‌گیرند.

پس از پایان یافتن این دوره آموزشی فشرده و برگزاری کنفرانس، به مکان قبلی خود برگشتم. دوباره درصدد تدارک برنامه برای جدا شدن از گروه بودیم. کار سخت و خطرناکی بود.

اگر در حین جدا شدن و یا به‌ اصطلاح فرار کردن در دام آن‌ها بیافتی، بدون رفت‌وبرگشت، یک گلوله حرامت می‌کنند. بنابر این رفتن این‌ همه راه آن‌ هم پیاده و در شب تاریک، کار ساده و آسانی نبود و برنامه‌ کاری حساب‌شده‌ای را می‌طلبید. شاید هم ما زیاد سخت می‌گرفتیم، ولی به‌ هرحال گیر افتادن مساوی با مرگ بود. فرار از این رو گزینه نهایی بود چون در گروه حق استعفا و کناره‌گیری برای هیچ‌کس وجود ندارد، لذا کسی که خواهان جدا شدن است، تنها راهش فرار است و بس.

من و روژین در این اوضاع‌ و احوال بودیم که یک روز فرمانده در مورد رفتن من به پژاک خبر داد.

خیلی سعی کردم راضی‌اش کنم که اجازه بدهد آنجا بمانم. ولی بی‌فایده بود. این بار می‌بایست به‌کلی کوله‌بار سفر را ببندیم. خواستم برنامه را جلو بیاندازیم و همان شب بزنیم و بریم. ولی فکر کردم از مقر پژاک این کار آسان‌تر است. چون آنجا مثل محیط‌های نظامی نبود که دارای نظم و قانون خاصی باشد. اگر ساعت‌ها هم در انظار عموم قرار نمی‌گرفتی، کسی سراغی از فرد نمی‌گرفت، اما در محیط‌های نظامی این زمان به حداقل می‌رسد. خلاصه دوباره خداحافظی و گریه و اشک و … .

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *