انجمن بی تاوان: فرقههایی همچون پژاک و پکک مبنای کار خود را بر شتشوی مغزی با شروع مرحلهی اول آن یا همان فریب و به عضویت درآوردن کودکان قرار دادهاند. در مرحلهی دوم این عملیات شستشوی مغزی که معمولاً در مراکز آموزش فرقه صورت میگیرد، افراد بسوی منطق پوچگرایی و نهلیسم سوق داده میشوند. به نحوی که هر عضو این فرقه روزانه زندگی کرده و منتظر مرگ خود است. لذا تماماً از گذشته و زندگی خانوادگی خود قطع امید کرده و بسان مریدی شش دانگ، منتظر دستور سرکردگان فرقه است تا در زمان و مکانهای مختلف عملی کند.
پژاک هم بعنوان زیرشاخهی فرقهی مادر (پکک)، این رویه را ادامه میدهد و بیشتر تمرکز خود را بر نوجوانان و جوانان معطوف میدارد، چراکه فریب این قشر نوجوان، احساسی و خیالی به مراتب سادهتر از افراد مسنتر و دنیا دیدهتر است. پژاک این کار را در کلاسهای به اصطلاح درسی انجام میدهد که فقط تراوشات فکری اوجالان در آن تدریس میشود و به هیچ نوع تفکر و دیدگاهی اجازهی ابراز وجود در این کلاسها داده نمیشود.
در مکتب اوجالان، تمامی اعضای این فرقهها با روشهای خاص از قبیل قطع رابطهی احساسی و عاطفی با خانواده، فشارهای روانی و محیطی، محکوم بودن به ماندن در آن محیط و … مغز اعضای خود را شستشو میدهند و بعنوان مرید و بردهی خالص و گوشبه فرمان اوجالان و سرکردگان فرقه، شخصیتی جدید به آنها تزریق میشود. درحقیقت اعضای این فرقهها، هیچ کدام خود نیستند و همگی به نوعی طلسمشدهی افکار و ترفندهای فرقهیی هستند.
آن دسته از افراد هم که در مدت زمان کوتاه به اشتباه خود پی میبرند و درصدد قطع رابطه با این فرقهها هستند؛ به دلیل اینکه مقولهیی بنام استعفا و کنارهگیری در دستورکار آنها وجود ندارد؛ فرد به ناگزیر یا باید محیط و فشارهای ناشی از آنرا تحمل کند و یا اینکه به دنبال راه فراری برای نجات خویش باشد.
پژاک از این کودکان، مریدان و بردگانی میسازد که به دستور سرکردگان این فرقهها، جان خود را قربانی اهداف آنها میکنند و آنچه هم از سرکردگان این فرقهها انتظار میرود، اعلام برخی از آنها به اقتضای زمان، مکان و سیاست روز و منافع فرقه، بعنوان قهرمان و شهید برتر و از یاد بردن بعضی دیگر و حذف نام آنها در لیست کشتههای فرقهیی است.
این کوکان که همچون وسیله ای در دستان این سرکردگان هستند؛ برای اینکه آنها را به کنترل خود دربیاورند و هرآنچه سرکردگان این فرقهها که بعنوان ایدئولوژی فرقه از آن یاد میکنند؛ سرباز نزنند و به قول فرقهایها، منحرف نشود؛ به هر ترفند، دروغ، حیله و عملی دست میزنند. تا جایی که امکان داشته باشد با گفتگو، البته از نوع مونولوگ آن، درصدند مغز این بچهها را کاملاً تخلیه و افکار و راهکارهای فرقهیی را در آن بگنجانند. از راهکارهای موجود فرقه برای این کار در مرحلهی بعدی، مجبور کردن افراد برای نگارش گذشتهی خود، آنهم در قالب انشا و اعتراف به تمامی اعمال و کارهایی که انجام داده است. با این کار افراد تحت فشار مضاعف روحی قرا رگرفته و اگر از بیان برخی موارد در کارنامهی گذشتهی خود خودداری کنند؛ با انتقاد و بعضاً پیشنهاد اعضا به منظور بازداشت وی تا بیان حقایق، ادامه خواهد داشت و بدین شیوه پروسهی بردگی و مریدی هم در این مرحله به پایان میرسد و به اصطلاح فرقهیی، فرد یک گام دیگر به حقایق و اهداف فرقهیی و از همه مهمتر شخصیت فرقهیی نزدیکتر شده است. این ترور شخصیت و تخلیهی اطلاعاتی در پژاک و پکک، پلاتفرم نام دارد.
بخش دیگر این پروسه با ایجاد فضای سرشار از بی اعتمادی و جاسوسی به مراحل کاملتر خود میرسد. در هرکدام از محیطهای ایجاد شده توسط اعضای این فرقه که وارد شویم، بلافاصله جوی پلیسی و امنیتی را مشاهده خواهیم کرد که حتی دو دوست بسیار صمیمی و بعضاً فامیل هم، جرأت نمیکنند کوچکترین راز دل خود را برای همدیگر بیان کنند. درحقیقت این تاکتیک، یکی از مهمترین ترفندهای کنترل محیط و یا به عبارتی سادهتر، دوربین مداربستهی فرقه است که در هر زمان و مکان و با ایجاد فضاهای رعب و وحشت و بی اعتمادی، عرصه را برهمگان تنگ میکند تا هیچ کس در هیچ زمان و مکانی، احساس آرامش و اعتماد نکند. بازی با روان، اعصاب و شخصیت انسانها، بخشی از فرمول فرقه برای کنترل عملکردها و بعضاً افکار افراد در زندگی روزمره است.
در چنین مواقعی و هنگامی که سرکردگان فرقه کوچکترین سرنخی از بی اعتمادی و یا پنهانکاری در شخصی را مشاهده کنند؛ بلافاصله وی را بازداشت، دادگاهی و نهایتاً اعدام صحرایی خواهند کرد تا افکار و جرأت وی به محیط و دیگر افراد سرایت نکند.
کوتاه سخن اینکه، فرمول ماندگاری فرقهها، فریب نوجوانان احساسی و بیتجربه و شستشوی مغزی آنها تحت نام آموزش در کلاسهای فرقهیی و تخلیهی اطلاعاتی و شخصیتی و کاشت و تزریق هرآنچه فرقه صلاح ببیند و در راستای اهداف و منافع آن باشد، است.