۳ دی ۱۴۰۳

تروریسم، ابزاری دیرینه در سیاست خارجی آمریکا

  • ۱۳ دی ۱۳۹۹
  • ۴۶۹ بازدید
  • ۰

به گزارش انجمن بی تاوان، ترور در واژگان رسمی به معنای استفاده از ارعاب سیستماتیک برای رسیدن به اهداف سیاسی علیه افراد، جوامع و یا دولت‌هاست. زمانی که این پدیده از سوی یک دولت رسمی همچون دولت آمریکا مورد حمایت و استفاده قرار بگیرد می‌توان آن را تروریسم دولتی آمریکا نامید.

درک نقش استفاده از ترور در سیاست خارجی آمریکا بدون توجه به تاریخچه آن امکان‌پذیر نیست چرا که اغلب پدیده‌ها با وجود تغییر شکل و فرم ظاهری ماهیتی یکسان در روابط بین‌المللی دارند. طبیعی است که ایالات متحده آمریکا به عنوان یکی از دو قدرت اصلی پس از پایان جنگ سرد و مهم‌ترین قدرت مسلط پس از فروپاشی شوروی در دنیا در استفاده از این ابزار کوچکترین شک و تردیدی به خود راه نداده است.

اساساً ترور راهی برای تسلیم کردن قدرت‌های متعارض با آمریکا بدون پرداخت هزینه‌های ناشی از اقدامات نظامی آن بوده است. ترور شهید قاسم سلیمانی در دی ماه سال گذشته را شاید بتوان نقطه اوج این سیاست خشن و زروگویانه دانست که حتی در تاریخ روابط سیاست خارجی آمریکا نیز بی‌سابقه است. اگر بخواهیم استفاده از ترور را در تاریخ سیاست خارجی این کشور مرور کنیم به گزاره‌های جدی و مهمی خواهیم رسید که نشان می‌دهد ترور چگونه به یکی از مهم‌ترین ابزارها در تاریخ سیاست خارجی آمریکا تبدیل شده است.

* دست‌های خون‌آلود آمریکا

جالب اینجاست که یکی از اولین ترورهای مستقیم و هدفمند ایالات متحده دقیقاً یک سال قبل از پایان جنگ جهانی دوم انجام شد؛ زمانی که جنگنده‌های ایالات متحده آمریکا هواپیمای حامل آدمیرال «یاماموتو» فرمانده نیروی دریایی ژاپن را هنگام عزیمت به جزایر سلیمان مورد هدف قرار دادند. آدمیرال یاماموتو از مهم‌ترین فرماندهان نیروی هوایی ژاپن بود که حمله ناوهای هواپیمابر ژاپنی به بندر «پرل هاربر» را طراحی کرده بود.

در سال‌های ۱۹۴۵ تا اواسط دهه ۷۰ آمریکا به شکل عیانی از ابزار تروریسم برای حذف و نابودی هر نیروی معارض خود استفاده می‌کرد. تقابل با اتحاد جماهیر شوروی و قدرت کمونیسم این بهانه را به واشنگتن می‌داد تا در استفاده از این ابزار لحظه‌ای درنگ نکند.

در سال ۱۹۵۳ ایالات متحده آمریکا با کمک شبکه جاسوسی بریتانیا در ایران اقدام به کودتایی کرد که منجر به سقوط دولت ملی مصدق شد. اقدامی که نفرت از آمریکایی‌ها را در دل ایرانیان کاشت. این اقدام دقیقاً برای تسلط بر منابع نفتی خاورمیانه صورت گرفت. در گوآتمالا با به قدرت رسیدن «خارکوبو آرونز» در این کشور و احتمال به خطر افتادن منابع شرکت‌های کشاورزی این کشور از جمله «یونایتد فرویتدز» کودتایی دیگر در آمریکایی لاتین به راه افتاد.

چرخه ترورهای آمریکایی بعدها در تقابل با انقلاب کوبا و همچنین انقلاب مردم کنگو نیز به حرکت افتاد. در کوبا پس از این که تلاش‌های اولیه آمریکایی‌ها برای شرکت انقلاب کوبا با شکست مواجه شد، ترور فیدل کاسترو و سایر انقلابیون کوبایی در دستور کار سازمان سیا قرار گرفت. «چه گوارا» انقلابی بزرگ کوبا با نقشه سازمان سیا در سال ۱۹۶۷ در بولیوی توسط ارتش این کشور کشته شد اما نقشه‌های مداوم سیا برای ترور «فیدل کاسترو» رییس جمهور این کشور به جایی نرسید.

گفته می‌شود سیا نقشه‌های متعددی برای ترور کاسترو طرح‌ریزی کرده بود که حتی شامل مسوم کردن او می‌شد، با این حال تمام این نقشه‌ها در نهایت یا به شکست انجامید و یا خوش‌شانسی فیدل به جایی نرسید.

در این میان «پاتریس لومومبا» رهبر انقلاب کنگو کمتر از فیدل کاسترو خوش‌شانس بود. پاتریس لومومبا رهبری کشوری را بر عهده داشت که بر اساس ابتدایی‌ترین آمارها غنی‌ترین کشور دنیا از لحاظ منابع معدنی محسوب می‌شد اما استعمار بلژیکی‌ها سبب شده بود که با خشونتی کم‌نظیر مردم بومی این کشور برای کائوچو سرکوب شوند. در این میان دولت نوپای لومومبا در تلاش بود تا با استقلال این کشور زمینه بهره‌مندی بیشتر مردم از این منابع را فراهم سازند. با این حال رویکرد لومومبا برای کمک گرفتن از کشورهای سوسیالیستی و همچنین عدم تمایل برای فعالیت شرکت‌های آمریکایی در مناطق مختلف این کشور سبب شد تا دولت آیزنهاور مجوز قتل وی را صادر کند. هنوز روشن نیست که مسیر همکاری بین دولت بلژیک و دولت آمریکا برای قتل لومومبا تا کجا هماهنگ بوده اما برکناری و قتل لومومبا پای آمریکا نوشته شد. از آن زمان به بعد عملاً هیچ گاه این کشور رنگ آرامش را ندید و هنوز هم کنگو گرفتار آشوب و ناآرامی است.

به این فهرست می‌توان موارد دیگری همچون کودتا در کشورهایی همچون بولیوی، غنا، برزیل و اتیوپی را نیز اضافه کرد که موجب کشتار و قتل ده‌ها هزار انسان بی گناه شده است.

* از القاعده در افغانستان تا جبهه النصره در سوریه

از اواخر دهه ۷۰ و دهه ۸۰ میلادی به تدریج سیاست حمایت از گروه‌های تروریستی جای ایفای نقش مستقیم آمریکا در عملیات‌های تروریستی را گرفت.

زمانی که اتحاد جماهیر شوروی به سمت خاک افغانستان حمله برد «جیمی کارتر» فرمانی را در سال ۱۹۷۹ امضا کرد که به CIA اجازه کمک مستقیم به گروه‌های تروریستی را صادر می‌کرد. این سیاست بعدها به تبدیل به یک جنگ جهانی برای جنگ در افغانستان تبدیل شد. با کمک‌های آمریکا بسیاری از گروه‌های افراطی در خاک پاکستان شروع به دایر کردن مدارس و اردوگاه‌های خود کردند.

عربستان سعودی با حمایت و چراغ سبز آمریکا میلیاردها دلار را از طریق موسسا به ظاهر خیریه صرف جذب جوانان عرب و افغان از سرتاسر دنیا برای جهاد مقدس با اتحاد جماهیر شوروی کرد. اغلب این افراد بلافاصله از اردوگاه‌های آمورش‌های مسلحانه در پاکستان سر در می‌آوردند و بعد عازم افغانستان برای مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی می‌شدند. همین اردوگاه‌ها و مدارس بودند که بعدها پایه اصلی جنبشی را به نام طالبان را در افغانستان فراهم کردند.

یکی از جوانان عرب که در افغانستان مشغول به طراحی امور جنگ بود، شخصی به نام «اسامه بن لادن» بود. جوانی از خانواده معروف بن لادن در عربستان سعودی که برای برای مبارزه در افغانستان حضور یافته بود. بعد از عقب‌نشینی شوروی و پایان جنگ در افغانستان بسیاری از این جوانان راهی نقاط مختلف دنیا برای ادامه مبارزه شدند. عده‌ای از آنها راهی آفریقا و مناطق دیگر خاورمیانه از جمله یمن شدند. این جنگجویان که به صورت مستقیم توسط آمریکایی‌ها تربیت شده بودند هسته اصلی گروه القاعده را تشکیل دادند. گروهی که اصلی‌ترین مسبب آغاز جنگ ادعایی آمریکایی علیه ترور بودند، بعدها در سال ۲۰۰۱ آمریکا برای مقابله با همین گروه‌ها به منطقه خاورمیانه و افغانستان لشکر کشید.

این الگو بعدها دقیقاً در حمایت از گروه‌های تروریستی در عراق و سوریه نیز تکرار شد. زمانی گروه‌های درگیر با دولت سوریه به عنوان مبارزان راه آزادی مطرح می‌شدند و هر نوع سلاحی از جمله موشک‌های تاو با پول  سعودی‌ها به آن‌ها می‌رسید. عملیات گسترده انتقال سلاح به گروه‌های تروریستی در سوریه به صورت مشروح از سوی نشریات مختلف آمریکایی تشریح شده است. عملیاتی که هزینه آن را کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس تأمین می‌کردند و سلاح‌های مورد نیاز آن از طریق کشورهای اروپای شرقی تأمین می‌شد. الگویی که این بار در سوریه و عراق با مقابله محور مقاومت روبه‌رو شد و به جایی نرسید.

* قتل هدفمند؛ نسل جدید تروریسم دولتی

پس از حادثه یازدهم سپتامبر عصر جدیدی از تروریسم دولتی آمریکا در شروع شد. در این دوره آمریکایی‌ها با وقاحتی خاص بحث قتل هدفمند را به عنوان الگویی برای مقابله با تروریسم مطرح کردند.

در این روش افرادی که هدف محسوب می‌شوند مورد حمله قرار گرفته و به قتل می‌رسیدند. این روش عمدتاً توسط قرارگاه پشتیبانی از عملیات ویژه آمریکایی‌ها صورت می‌گیرد و حتی شامل اتباع آمریکایی نیز می‌شود. تمرکز اصلی این عملیات‌ها عمدتاً بر روی استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین استوار است.

در این میان آنچه قابل توجه است، هدف قرار دادن مردم عادی در افغانستان و به خصوص مناطق قبایلی پاکستان از سوی آمریکایی‌ها به بهانه مقابله تروریسم است.

در حقیقت در این حملات بیشتر مردم عادی هستند که مورد هدف قرار می‌گیرند. اوج این حملات خونبار مربوط به سال ۲۰۰۸ است که در حملات هواپیماهای بدون سرنشین ۳۱۷ نفر از مردم به قتل رسیدند. این حملات با موشک‌های هلفایر صورت می‌گیرد که از هواپیماهای بدون سرنشین پریدیتور شلیک می‌شوند. در این این حملات اغلب شاهد همان رفتاری هستیم که از سوی بمب گذاران انتحاری می‌گیرد. یک خانه به صورت کامل ویران می‌شود تا یک هدف از سوی آمریکایی‌ها به قتل برسد اما چندین نفر از مردم بومی نیز کشته می‌شوند.

این حملات تروریستی در دوران اوباما نیز ادامه یافت. مهم‌ترین استفاده گسترده از این حملات نیز هزینه ارزان‌تر استفاده از هواپیماهای تهاجمی بدون سرنشین برای هدف قرار دادن مردم غیر نظامی است. به عنوان مثال تربیت یک خلبان آمریکایی نزدیک به ۵ میلیون دلار هزینه دارد در حالی که هزینه یک هواپیمای هدایت شونده از راه دور تنها ۱۵۰ هزار دلار هزینه دارد. البته در این میان تنها چیزی که اهمیتی ندارد جان مردمی است که در حملات تروریستی هواپیماهای بدون سرنشین آن هم در مناطق غیر نظامی قربانی می‌شوند.

* پاسخ صحیح در مقابله ترورویسم دولتی آمریکا چیست؟

تاریخچه ترور و استفاده از آن در سیاست خارجی آمریکا بسیار گسترده‌تر از آن است که بتوان در چنین یادداشت کوتاهی درباره آن صحبت کرد اما همین تاریخچه مختصر نیز نشان می‌دهد که ترور سردار قاسم سلیمانی به عنوان مهمان دولت عراق اساساً یک پدیده استثنایی برای آمریکایی‌ها نبوده بلکه در طول ۷۵ سال گذشته از زمان جنگ جهانی سیاست ثابتی بوده که در قالب‌های مختلف به اجرا در آمده است.

شاید تنها راه مقابله با جریان استفاده از ترور در سیاست‌های کلان آمریکا روشی بود که ایران در پیش گرفت؛ پاسخ متقابل و تحقیر واشنگتن تا با دیگر چنین ابزاری در مقابل ایران استفاده نشود.

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *