به گزارش انجمن بی تاوان، جوانانی که در سن خردسالی ربوده شدهاند و توسط شاخه سوری گروه تروریستی پ.ک.ک مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند، صحبت میکنند. یکی از آنها در مورد استخدام اجباری YPG گفت: “اگر نیایید، ما برادر، مادر و خواهر کوچکترتان را می گیریم.”
این جوانان با TRT Kurdi، یکی از شبکه های تلویزیونی کردی در ترکیه صحبت کردند و کتابی را درباره نحوه استخدام اجباری کودکان سرباز باز کردند. یکی از پسرها می گوید: “YPG من را مجبور کرد که سلاح بردارم و آنها مرا برای آموزش فرستادند. ۱۲ روز آنجا ماندم.روز سیزدهم با دوستم بشیر فرار کردم».
بسیاری از آنها هنوز کودک یا جوان هستند، اما در یک چیز اشتباه نمی کنند: جنبش تروریستی پ.ک.ک کودکان را مجبور به جنگ می کند.
هیچ کس به میل خود به آنجا نیامد. ما را سوار ماشینها کردند، ما را وادار کردند فرمها را امضا کنیم و لباسهای استتاری بپوشیم. هیچ کس برای پیوستن به YPG داوطلب نشد.
پسر دیگری که میخواهد نامش فاش نشود، میگوید که پدرش نتوانسته از گرفتن او توسط گروه تروریستی جلوگیری کند.
پدرم قبول نکرد که من را استخدام کنند. آنها اصرار داشتند که سربازگیری کنند و پدرم با آنها دعوا کرد، اما نتوانست مانع از بردن من شود. YPG و PKK باید عفرین را ترک کنند. مردم رنج می برند.”
پسر ۱۶ سالهای میگوید هنگامی که در ماه رمضان قصد داشت برای دیدن خانوادهاش به ترکیه برود، توسط گروه تروریستی دستگیر شد: «من به ترکیه رفتم. من برای دیدن خواهر بزرگم در جشن رمضان به ترکیه آمدم. YPG من را گرفت و به من گفت که تحت فشار قرار خواهم گرفت. آنها مرا در یک کیسه بزرگ [چرخ دار] گذاشتند و با ماشین به جنگ بردند. همه ما را مجبور کردند. پ.ک.ک همه را آزار می دهد، ما را کتک می زنند و ما را مجبور می کنند. من ۱۶ ساله هستم و مجبورم در جنگی بجنگم که نمی دانم. شما را از نماز منع می کنند، اجازه ندارید به مسجد بروید. اگر این کار را بکنی، تو را کتک خواهند زد.»
آنچه من می خواهم این است که زندگی به گذشته بازگردد. بگذارید YPG ما را ترک کند. در چهار کشور فعالیت می کنند اما موفق نمی شوند. در نهایت آنها شکست خواهند خورد.»
«یک روز جلوی من را گرفتند و گفتند اسلحه بگیر. من چنین چیزهایی را نمی خواستم. من با عرب، ترک و مسیحی مشکلی ندارم. ما می توانیم اینجا به عنوان برادر زندگی کنیم. چه اتفاقی افتاد که آنها ما را به خدمت گرفتند، چه اتفاقی افتاد که ما جنگیدیم.
جوان دیگری ادامه می دهد:
«آنها مرا زیر پوشش سربازی بردند. پدرم فوت کرد. من باید به خانواده ام غذا بدهم. من به آنها گفتم “من کسی را ندارم و باید از خانواده ام مراقبت کنم”. به من گفتند باید سربازی بگیرم. «اگر نیای، خواهر یا برادر کوچکترت را می بریم. اگر نیایند مادرت را می بریم. از هر خانواده یک نفر باید خدمت سربازی را انجام دهد.»