انجمن بی تاوان آذربایجان غربی : چرا زنان و کودکان به گروه های تروریستی می پیوندند؟
این موضوع مورد بحث گسترده ای بوده است، با کارشناسانی که نظریه های انگیزش را در مورد گروه های معروفی مانند جبهه آزادیبخش ملی (FLN) یا ارتش جمهوری خواه ایرلند (IRA) ارائه می کنند.
با این حال، مقدار کمی کار در مورد مقایسه دو گروه تروریستی و شرکت کنندگان آنها با یکدیگر انجام شده است.
این مقاله به دلایل اساسی پیوستن زنان و کودکان به تروریسته ها می پردازد و به صراحت بر نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا (FARC) و گروه تروریستی (PKK) در ترکیه از مبدا تا کنون تمرکز دارد.
این مقاله از مصاحبه های سایر آثار علمی در مورد دو گروه و شرکت کنندگان آنها استفاده می کند.
در انجام این کار، این مقاله نشان میدهد که علیرغم تفاوتهای موقعیت جغرافیایی و انگیزه هر گروه، شاخصهای مشابهی وجود دارد که زنان و کودکان را برای پیوستن به گروههای تروریستی انگیزه میدهد.
این مقاله نشان می دهد که زنان و کودکان اساساً به دلیل نابرابری شدید جنسیتی و فقر اقتصادی برای پیوستن به فارک انگیزه دارند.
در مورد پیوستن زنان و کودکان به پ ک ک، انگیزه های آنها در درجه اول به تبعیض قومی و نابرابری جنسیتی مربوط می شود.
پیامدهای این تحقیق اطلاعاتی را در مورد پویایی ارائه می کند که باعث می شود تعداد زیادی از زنان و کودکان به سازمان های خشونت آمیز بپیوندند.
علاوه بر این، متوجه خواهد شد که علیرغم تفاوت های منطقه ای و اهداف کلی گروه، عوامل انگیزشی جهانی مانند نابرابری جنسیتی وجود دارد که زنان و کودکان را برای مشارکت در خشونت سیاسی تحت تأثیر قرار می دهد.
مقدمه
تمرکز بر مردان و مردانگی نظامی شده در خشونت سیاسی روایتی است که بسیار شناخته شده است. هنگامی که نقش زنان و کودکان در این زمینه بررسی می شود، آنها یا به عنوان عاملان خشونت نادیده گرفته می شوند یا به عنوان قربانی رفتار می شوند. تجربه دیگران , خواه از نظر جنسیت , سن یا ملیت , که در خشونت سیاسی شرکت می کنند بسیار مهم است زیرا دیدگاه جدیدی در مورد جنگ و خشونت ارائه می دهد . این فرض وجود دارد که از آنجایی که جهان به شیوه ای مردسالارانه الگوبرداری شده است، از مردان انتظار می رود که خشونت را در انحصار خود در دست داشته باشند و به طور کامل مسئول تأمین نیاز ملت ها و خانواده های خود باشند. از سوی دیگر، زنان تمایل بیشتری به ایفای نقشهای بیانگر یا اجتماعی دارند و از آنها انتظار میرود که مسئول پرورش شوهران و ملتهای خود باشند (باز و استرن، ۲۰۱۲؛ کرانو و آرونوف، ۱۹۷۸).
لحظه ای که این هنجارها به چالش کشیده می شوند یا معکوس می شوند این پتانسیل را دارد که بینش جدیدی در مورد نحوه عملکرد جنسیت و سن علیرغم نظارت بر کنترل مرد ارائه دهد (وود، ۲۰۰۸).
با اواسط قرن بیستم، زمانی که شورش در هوا طنین انداز شد، فرصتی برای مطالعه چالش برانگیز نقش های جنسیتی باز شد، زیرا گروه های انقلابی مبتنی بر ایدئولوژی مارکسیستی شروع به پذیرش و استفاده از زنان و کودکان در صفوف خود کردند. گروه هایی مانند Farabundo Marti para la Liberacion Nacional (FMLN) در السالوادور، Fuerzas Armadas Revolucionarias de Colombia (FARC) یا جبهه آزادیبخش خلق اریتره (EPLF) شروع به استفاده از زنان برای اهداف خود در زمینه آزادی اجتماعی و سیاسی کردند. (هیل، ۲۰۰۱؛ سجاد، ۲۰۰۴) اگرچه فراگیری آنها ستودنی بود، اما مسائل اساسی با گروه های آزادی خواه چپ در دهه ۱۹۰۰ وجود داشت، اولین مورد این بود که اگرچه آنها لفاظی از برابری و آزادی جنسیتی را توسعه دادند، اما ساختار سازمان ها را توسعه دادند. ثانیاً، این انتظار وجود داشت که وقتی به هدف خود یعنی استقلال دست یافتند، انتظار می رفت که زنان دوباره به حوزه خصوصی برگردند (Eager, 2008).
علیرغم فقدان تحقیقات اساسی در مقایسه با مردان در این موضوع، زنان و کودکان نقش مؤثری در تاریخ جنگ و خشونت داشته اند. صدها سال است که از آنها برای کارهای مختلف از آشپز، پیام رسان، جاسوس و جنگجو در سازمان های ستیزه جو استفاده شده است. کارهای اخیر نشان می دهد که زنان از دهه ۱۹۹۰ در بیش از ۶۰ کشور مختلف بر گروه های مسلح تأثیر گذاشته و در آنها مشارکت داشته اند (هنشاو، ۲۰۱۶). فرض بر این است که مشارکت آنها یک پدیده مورد انتظار و در نتیجه پذیرفته شده توسط جامعه خواهد بود. حتی با وجود استفاده مداوم از زنان و کودکان در جنگها، به ندرت مورد پذیرش جامعه قرار گرفته است. جنسیت و سن چنان نقش های سلسله مراتبی در جامعه ایفا می کنند که رفتار و هنجارهای قابل قبول را تعیین می کنند. مبارزان زن که در خشونت شرکت می کنند به عنوان یک روحیه انحرافی یا شیطانی در نظر گرفته می شوند. آنها به خاطر رفتار نکردن به عنوان زنان مناسب مورد انتقاد قرار می گیرند (Eager, 2008; McKelvey, 2007). این عقیده وجود دارد که نقش اجتماعی زن در درجه اول جان بخشیدن است، آنها نباید درگیر فرآیند خشونت آمیز برای گرفتن آن شوند (Eager, 2008). بسیاری تنها زنانی را می پذیرند که با رمانتیک کردن داستان های خود به عنوان جنگجویان گذشته در خشونت شرکت می کنند و آنها را قهرمان و زیبا می دانند که نقش خود را برای صلاح ملت ایفا می کنند (سجاد، ۲۰۰۴). آنها اغلب به عنوان شهدای هدف به تصویر کشیده می شوند و در حالی که در مبارزات آزادیبخش جامعه خود مشارکت داشته اند، خارج از این داستان ها، بسیاری از این زنان به طردشدگان اجتماعی تبدیل می شوند که برای زندگی خارج از مرزهای جنگ مناسب نیستند (Eager, 2008).
با توجه به این زمینه، این پایان نامه دلایل پیوستن زنان و کودکان به شورش ها را با تمرکز بر فارک و گروه تروریستی (PKK) در ترکیه بررسی می کند. دهه ۱۹۶۰، ۳ سازمان شورشی طولانی مدت در کشورهای خود و در سراسر جهان هستند.تعداد زیاد مبارزان زن و کودک آنها مقایسه ایده آلی برای مطالعه انگیزه های جنگجویان گروه فراهم می کند. PKK و FARC هر دو مخالف نظام های اقتصادی و سیاسی هستند. که مشارکت هر دو جنس در طبقات پایین تر و گروه های قومی “دیگر” را سرکوب می کنند. از آنجایی که هر دو بر اساس ایدئولوژی مارکسیستی بنا شده اند، آنها همچنین بر نابرابری تداوم یافته توسط دولت تمرکز می کنند و هر یک از رهبران مربوطه خود را با به چالش کشیدن مالکان ثروتمند شروع کردند. با پیشروی این مقاله، استدلال های نظری برای انگیزه زنان و کودکان برای پیوستن به شورشیان بیشتر مشخص می شود. یو پی اس .