انجمن بی تاوان: اینکه هرکس خود را در کانون زیباییها، معلومات و … بداند، تا حدودی از طریق علم روانشناختی و اجتماعی قابل فهم و تجزیه و تحلیل است. اما اینکه گروهی خود را علمی و مدرن بخوانند و مدام از معیارهای پیشرفته و آنلاین دم بزنند و در همان حال در لیست بهترین بردهها و مریدان باشند را نمیتوان در فرمول و رفتار ذکر شده گنجاند. چراکه میزان خطای نسبی در رفتار و طرز فکر فوق حاکم است و اگر غیر از این باشد و میزان تلرانس از حالت خطا و لغزش خارج شود و در مقولهی چرخش تعریف شود، باید دنبال خطاهایی بود که اصطلاحاً آنها را چرخش فلسفی مینامند.
برخی اوقات فاعل خود این چرخش، لغزش و خطاها را میبیند و با خواست خود ادامه میدهد و در بعضی حالتها دیگر همچون حالتی که پژاک در آن قرار گرفته، نقطه شروع با فرمولها و مباحثی علمی و آنلاین شروع و پس از مدتی و به مروز زمان، این روند وارد حالتی کاملاً آفلاین و عکس مقولههای علمی و فلسفی میشود. دقیقاً بسان همین حالتی که پژاک در آن بسر میبرد. اگر با اعضا و سرکردگان پژاک در مورد موضوعی وارد بحث شوید و بخواهید از روزنه علم وارد شوید، در ابتدا آنها خود را بسیار بیشتر علمی و آگاهتر نشان میدهند، اما به محض اینکه وارد مباحث جزئی و رفتار و کردارهای داخل فرقه شوید، بلافاصله در حالتی کاملاً غیرعلمی و سنتی و بعضاً بسیار عقبمانده و آفلاین از دنیای مدرن علم و تکنولوژی درصدد ادامه بحث با شما خواهند بود.
برای نمونه پژاک مدام از آزادی، دمکراسی و پاره کردن بندهای بردگی و بندگی میگوید و تمامی احزاب، گروه ها و جامعه کُرد و حتی دیگر جوامع را نیز برده و ناتوان میخواند، این درحالیست که از دید این افراد، عبدالله اوجالان کاریزمایی مطلق است که هرآنچه گفته و یا بگوید، بدون هیچ تردید و شکی از سوی این مریدان عملی میشود. اگر هم سؤال شود چرا؟ جوابی جز سفسطه، خرافات و معیارهای خشک و قالب ایدئولوژیک که در پژاک تعریف شده، نخواهید شنید.
پژاک که خود کاملاً در یک قالب فرقه ای قرار گرفته و روزانه اوجالان را عبادت و ستایش میکند، همه انسانهای دنیا را نادان و به دور از خط علمی میداند. این همان حالتی است که کبک در برف دچار آن میشود. حال این فرقه که در انزوای کامل قرار گرفته و در درههای عمیق کوهستانهای قندیل به عبادت و تمجید اوجالان میپردازد، جز ساختن بت در اذهان اعضا و هواداران خود، چه کار دیگری انجام میدهد؟ اصلاً این حالت را چطوری باید تعریف کرد که گروهی خود در اوج بردگی، بندگی و مریدی، آنهم برای یک شخص زندانی کاملاً پرت از پیشرفت علم و روزگار، بعنوان کانون آگاهی و علم تعریف میکنند و دیگران مشتی آدم ناآگاه و برده میخوانند؟ مگر آنچه پژاک انجام میدهد، بردگی و بندگی اوجالان نیست؟
اما نکته ای که در این مقوله جای بحث دارد اینکه، واقعاً افرادی که سالها در مدارس و دانشگاه ها تحصیل کردهاند و به نوعی خود را روشنفکر میخوانند؛ این همه بردگی و مریدی را درک نمیکنند و نمیفهمند؟ این همان سؤالی است که با جواب آن به عمق تاکتیک و ترفند شستشوی مغزی فرقهها پی خواهیم برد.