انجمن بی تاوان : مناسبات درون فرقهای گروهک پ.ک.ک اوج خاطرات سعید مرادی عضو سابق و جدا شده از این گروهک تروریستی را تشکیل میدهد. او در واقع به دلیل تجربه زیست در این تشکیلات شبه نظامی و تروریستی، درک دقیقی از شیوههای مدیریت فرقهای پ.ک.ک پیدا کرده است.
خود سعید مرادی غیرقابل تحملترین مؤلفه پ.ک.ک را در همین مناسبات درون فرقهای آن میداند که اراده زندگی آزاد را از وی و دیگر اعضا سلب کرده بود.
منطق بر این استوار بود که نباید هیچکس لحظهای بیکار باشد. چون بیکاری سبب میشد افراد لحظاتی را با گذشته تلخ و شیرین و یادیاران سپری کنند و این به مثابه دوری از افکار و کار سازمان است. چون همان روزهای اول به هرکسی گفته میشد که پلهای پشت سرت را خراب کن! یعنی بازگشتی وجود ندارد. از طرف دیگر گفته میشد که خانوادهها در واقع پایگاه دشمن هستند و افراد خانواده ناخودآگاه به پروسههای دشمن خدمت میکنند.
بنابراین وقتی پدر، مادر، خواهر و برادر آدمی چنین رفتار و کرداری داشته باشند، چرا باید از آنها یادکرد؟ لازم نیست. آنها مهرههای دشمنند و همیشه سعی بر آن دارند تا شما را به آغوش خودشان که در واقع همان آغوش دشمن است بکشانند و … .
اینها هم مباحث دیگری بودند که در آموزشها و در مورد نقش خانواده تدریس میشدند و در کل مورد انتقاد شدید قرار میگرفتند و اکثر اوقات هم رد و انکار میشدند. تکرار این حرفها با مرور زمان، دیدگاه خواستهشده گروه و سازمان را در مورد خانواده به افراد تزریق و دیکته میکرد.
بعضی وقتها به فکر گفته پیشینیان میافتادم که گفتهاند: دنبال هرچه باشی همان را به دست خواهی آورد.» تأییدیه این فرمول را در گروه، به سادگی میشد صادر کرد، چراکه خیلی چیزها را میشد همانجا ملاحظه کرد. از رفتارهای خوب و بد افراد گرفته تا محیطهای نظامی، سیاسی، فکری و … .
مهم آن بود که فرد چه میخواهد و به دنبال چه چیزی است؟ انتخاب اولیه و عضویت در گروه، انتخاب و روند کلی بود، اما مسائل جزئی و تا حدی هم شخصی آن در مراحل بعدی و در درون جریان کلی میتوان مشاهده کرد.
به عنوان مثال افرادی داشتیم که تماماً خود را در قله بشریت و مردانگی فرض میکردند و حاضر به قبول هیچ نوع انتقادی چه شخصی و چه سازمانی نبودند.
فضای این طرز فکرها را خود سازمان برای افراد آماده و برنامهریزی کرده بود. دستهای دیگر بسان دانشجوها رفتار میکردند و همیشه به دنبال یادگیری و بحثهای داغ روز بودند که این دسته افراد بیشتر با همنوعان خود نشست و برخاست داشتند. این دسته در گروه از خطرناکترین دشمنان سیستم تلقی میشوند و در اصطلاح به آنها خُرده بورژوا گفته میشود.
گروهی دیگر وجود داشتند که اصلاً کاری به روند پیشرفت و یا عملکرد سازمان و اوضاع سیاسی و… داخلی و خارجی نداشتند و در واقع زیاد در این فاز نبودند و برایشان هم مهم نبود. برای این دسته تنها جنگ و صدای شلیک گلولهها و … اهمیت داشت. دیگر برایشان فرق نداشت که این امکان وجود دارد یا نه؟ نتایج کار به چه نحو و به چه قشری خدمت خواهد کرد و اصلاً برایشان سودمند خواهد بود یا نه؟
زیر دستههای دیگر هم وجود دارند که تنها به دنبال خواستههای درونی و آرزوهایشان هستند. اینها بیشتر به دنبال فرصتی هستند تا نیش خود را به اعماق هدف وارد کنند و به خواستههای نفسانی و شخصیشان برسند.
از این بحثها در مجالس رسمی و غیر رسمی زیاد داشتیم. همیشه و در کلیه مباحث و نشستها هرکسی خود را به قول بچهها (پاک و پیر) جلوه میداد و پرچم و گفتارهای سازمان را به دوش میکشید و شعار میداد. برای این دسته با چنین راهکار و ترفندهای فاش شده، پنهان شدن زیر لایهای از الفاظ و رفتار، کار سادهای بود و چنان با اعتماد به نفس سخن میراندند، انگار ایدئولوگ اصلی و طراح برنامه و خطمشی کلی هستند.
یک سال اول، تمام فکر و ذکرم بر مسائل درونیام متمرکز بود. به حدی که گذشت یک سال در کوهها و داخل سازمان، در نظر من زمان کوتاهی محسوب میشد. گویا زود گذشت. رسیدن به این نتایج برای جوانی در سن و سالی کم و تجربه و عمری بسیار کم در سازمان، چیز اندکی نبود.