شهید سید عبدالمحمد خرم روز در سال ۱۳۴۶ در روستای چغل آباد کهگیلویه متولد و در شهریورماه سال ۱۳۹۰ در ارتفاعات جاسوسان شمال غرب کشور به شهادت رسید.
به گزارش انجمن بی تاوان به نقل از پایگاه تحلیل و اطلاع رسانی صبح زاگرس، شهید سید عبدالمحمد خرم روز که همیشه در دلش سوادی شهادت را زمزمه می کردبه همراه ۶ تن از پاسداران تیپ ۴۸ سپاه فتح استان کهگیلویه وبویراحمد، تابستان ۹۰ در عملیات مقابله با گروهک تروریستی پژاک در ارتفاعات جاسوسان واقع در شمال غرب کشور به درجه رفیع شهادت نایل آمد و به آرزوی دیرینه اش ،همان دیدار با فرزند عاشورا رسید.
شهید عبدالمحمد خرم روز در سال ۱۳۴۶ در روستای چغل آباد از توابع کهگیلویه دیده به جهان گشود.
دوران کودکی و جوانی اش را در زادگاهش سپری کرد تا این که بعد از دوران سربازی وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.
شهید خرم روز که همیشه در دلش سوادی عشق به امام حسین و فرزند عاشورا را داشت همیشه مشتاق دفاع از مقدسات در برابر دشمن بود.
همیشه در کلامش نام اهل بیت جاری بود و برای امنیت کشور و وطن از هیچ تلاشی فرو گذاری نمی کرد.
شهید سید عبدالمحمد خرم روز که همیشه در دلش سوادی شهادت را زمزمه می کردبه همراه ۶ تن از پاسداران تیپ ۴۸ سپاه فتح استان کهگیلویه وبویراحمد، تابستان ۹۰ در عملیات مقابله با گروهک تروریستی پژاک در ارتفاعات جاسوسان واقع در شمال غرب کشور به درجه رفیع شهادت نایل آمد و به آرزوی دیرینه اش ،همان دیدار با فرزند عاشورا رسید.
زمانی که به فیض شهادت نائل آمدی این گل نوشکفته ات احتیاج به عنایت و محبت تو داشت.
گذشته از مهر پدری، او نیاز به راهنمایی تو برای زندگی آینده اش دارد.
روز پدر که می شود فرزندان شهید حالشان با همه فرق دارد.
پدر جان تو را صدا می زنم و با تو حرف ها دارم. یقین دارم که مثل همیشه صدایم را می شنوی بابا جان.
بابای خوبم آرام حرف می زنم تا کسی نفهمد، من این طلوع مبارک و الهی را به تو تبریک می گویم.
روزی که همه پدرها دستان بچه هایشان را می گیرند اما تو نیستی که دست نوازشت بر سر من باشد.
پدر خوبم! برایت گل آورده ام، روزهاست آرزوی تو را چون بار سنگین بردوش می کشم و رنج بزرگ بی پدری و فراق بی پایان را تحمل می کنم.
خیلی دلم می خواست تو بودی و سایه پرمهرت سایبان زندگی من بود.
برادران و خواهرانم خیلی بی تابی می کنند.
پدر مهربانم! چه کنم با این غم، به خدا ما خیلی کوچکیم و مادر هم خیلی غصه می خورد.
آن روز که دختری برای عقدش از پدرش اجازه می گیرد، دختر شهید چه بگوید؟
بعد سر روی قبر گذاشت و او را بوسید.
این ها درد و دل دختری است با پدر قهرمانش. پدر که حالا همه او را می شناسند و از بزرگی اش می گویند.
همسرشهید خرم روز از زندگی خود با این شهید گرانقدر خاطره های زیادی دارد و می گوید،ما سال ۱۳۶۸ بود که زندگیمان را با سادگی شروع کردیم، شهید درهمه حال به فکر من و فرزندانش بود و می گفت می خواهم بچه هایم را خوب تربیت کنی.
حاصل زندگی آن ها دو پسر است و سه دختر که همه آن ها کوچک هستند.
دختر شهید از دل تنگ های خود برای بابا می گوید و دلش برای بابا مهربانش بیشتر از دیروز تنگ می شودو می گوید؛ اگر قرار باشد یک جمله برای روز پدر به پدرت بگویم خواهم گفت؛ پدر چراغ خانه است، پدر تمام دنیای من است، پدر خیلی دوستت دارم و با تمام وجودم راهت را ادامه می دهم.
دختر شهید می گوید: روزی که خبر شهادت پدرم را برایمان آوردند حس کردم دیگر دنیایی ندارم. پدرم با ما مثل یک دوست بود، بهتر از هر دوست دیگری.
خدا آدم های خوب را همیشه می برد، و تو آن قدر خوب بودی که همه از تو می گویند.
خواهران و برادرانت همه آمده بودند تا غمی از دوش همسر و فرزند بردارند اما دریغ که که هیچ کس جای تو را برای آنان پر نمی کند..
شهید خرم روز در سال ۱۳۹۰ در مبارزه با گروه پژاک در الباتان پیرانشهر کردستان(تپه های جاسوسان) به درجه رفیع شهادت نائل آمد