۳ دی ۱۴۰۳
  • خانه
  • >
  • یادداشت روز
  • >
  • سی سال بعد از ترور محبوبترین نخست‌وزیر سوئد،پ.ک.ک همچنان متهم اول قتل وی است

سی سال بعد از ترور محبوبترین نخست‌وزیر سوئد،پ.ک.ک همچنان متهم اول قتل وی است

  • ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
  • ۲۴۹ بازدید
  • ۰

انجمن بی تاوان : آخرین شب فوریه ۱۹۸۶، اولوف پالمه، نخست‌وزیر سوئد و همسرش لیسبت، در مرکز استکهلم به سمت خانه قدم می‌زدند. آنها بدون برنامه تصمیم گرفته بودند به سینما بروند و مثل اغلب اوقات محافظ نبرده بودند. پالمه علاقه‌مند بود مانند یک فرد معمولی زندگی کند. نمی‌خواست نخست‌وزیر بودن بین او و مردم فاصله بیاندازد. همیشه می‌توانستید او را در خیابان ببینید، و با او صحبت کنید.

ساعت ۱۱:۲۱ شب، هنگامی‌که این زوج در سواوگن، یکی از شلوغ‌ترین خیابان‌های استکهلم قدم می‌زدند، مردی بلند قد با کت تیره پشت سر آنها سبز شد. یک دستش را روی شانه پالم گذاشت و با دست دیگرش یک گلوله به پشت نخست‌وزیر شلیک کرد، قبل از فرار توانست گلوله‌ای هم به لیسبت شلیک کند.

شاهدان برای احیای قلبی ریوی پالمه که روی سنگفرش در حوضچه‌ای از خون افتاده بود هجوم آوردند. شش دقیقه بعد، او را به نزدیکترین بیمارستان بردند، مرگ او اندکی بعد از نیمه شب اعلام شد. بعدا مشخص شد گلوله نخاعش را قطع کرده و نخست‌وزیر پیش از آنکه بر زمین بیافتد مرده است.

بیش از ۲۰ شاهد مرد مسلح را دیدند، اما اینها کمابیش تنها چیزی است که عموم مردم درباره قتل جنجالی‌ترین رهبر تاریخ مدرن سوئد می‌دانند.

پالمه برای هموطنانش چیزی فراتر از یک سیاستمدار بود. برای بیش از ۱۶ سال، رهبر حزب چپ سوسیال دموکرات سوئد بود که در بیشتر قرن بیستم در قدرت بود. این حزب مسئول بسیاری از سیاست‌هایی بود که مردم سوئد را با آن می‌شناسند، از جمله مالیات‌های بالا و سیستم رفاه اجتماعی قوی. پالمه نه تنها حزب، بلکه این ارزش‌ها را نمایندگی می‌کرد.

پالمه بسیار محبوب بود – سلفش تاچ ارلاندر او را “بزرگترین استعداد سیاسی قرن بیستم سوئد” توصیف می‌کرد – و مورد تحقیر دیگران قرار گرفت. برخی از جناح چپ به دلیل اینکه او از طبقه اشراف بود به او اعتماد نداشتند، و اشراف به دلیل اینکه او را یک خائن به طبقه می‌دانستند به او بی‌اعتماد بودند. اقلیت پارانوئید راست سوئد ادعا می‌کردند که او جاسوس شوروی است. کنترا، یک مجله محافظه‌کار محبوب، تابلوهای دارتی با کاریکاتور چهره او می‌فروخت. در شب قتل، زمانی که خبر مرگ پالمه به گوش کلاس لوفگرن، روزنامه‌نگار شبکه ملی سوئد SVT رسید، او در رستوران بود. لوفگرن در مورد آن شب به گاردین می‌گوید وقتی مردم این خبر را شنیدند، برخی شروع به کف زدن کردند و نان تست پخش کردند. برای سوئدی‌ها با هر گرایش سیاسی، معنای ترور پالمه واضح بود: انگار قاتل می‌خواست ایده سوئد مدرن را از بین ببرد.

پس از مرگ پالمه، کشور ابتدا به آشوب و سپس در سردرگمی‌ افتاد. در طول سه دهه گذشته، بازپرس‌های ارشد یکی پس از دیگری در حل این معمای قتل ناکام مانده‌اند و تحقیقات رسمی همچنان ادامه دارد. در ۲۰۱۰، سوئد قانون محدودیت زمانی برای تحقیقات در مورد قتل را حذف کرد تا بازرسان بتوانند به جستجوی قاتل پالمه ادامه دهند. بیش از ده هزار نفر در این پرونده بازجویی شدند که پرونده‌های آنها اکنون بیش از ۲۵۰ متر از فضای قفسه‌ای در مقر پلیس ملی سوئد را اشغال کرده است. بزرگترین آرشیو تحقیقات باز قتل در جهان.

معمای مرگ پالمه برای سوئدی‌ها به یک وسواس ملی تبدیل شده. یکی از دوستانی که در چند سال گذشته در سوئد زندگی می‌کرد به گاردین می‌گوید: «یکی از اولین خاطرات من این است که پدر و مادرم در مورد اینکه چه کسی پالمه را کشته صحبت می‌کنند. من نمی‌توانم توصیف کنم که این موضوع چقدر در روح سوئدی عمیق شده.این قتل الهام‌بخش فیلم‌ها، نمایشنامه‌ها و ترانه‌های بسیاری بوده و حتی به عنوان عاملی در موجی از داستان‌های جنایی اسکاندیناوی از آن یاد شده. تعدادی از کارآگاهان آماتور سوئدی بیشتر زندگی خود را وقف حل این پرونده کرده‌اند. تلاش‌هایی که باعث شده برخی از آنها قانون را زیر پا بگذارند و برخی دیگر به سمت جنون سوق پیدا کنند.

برخی از سوئدی‌ها به این وضعیت “بیماری پالمه” می‌گویند. در این پرونده بیش از ۱۳۰ نفر به دروغ به کشتن پالمه اعتراف کرده‌اند. مانس مانسون، کارگردانی که فیلمی ‌درباره این قتل ساخته می‌گوید: «سوئدی‌ها هنوز درگیر ضربه‌ای که از این قتل خوردند هستند، واقعاً رها کردن موضوع سخت است.»

هر جنایت حل نشده خلایی ایجاد می‌کند که مردم با تئوری‌های خود آن را پر می‌کنند، اما موارد کمی ‌در جهان وجود دارد که بیشتر از کشتن پالمه دست مایه این تخیلات شده باشد. او دشمنان زیادی داشت و مرگ او به راحتی به تئوری‌های توطئه کمک می‌کند. کارآگاه لنارت گوستافسون، که از ۱۹۸۶ تا در ۲۰۱۶، در مورد این قتل کار می‌کرد در ۲۰۱۲ به یک خبرنگار گفت «شما می‌توانید در مورد این قتل به نیمی ‌از جمعیت سوئد مشکوک شوید».

یکی از پسران پالمه، یوآکیم، که اکنون استاد علوم سیاسی در دانشگاه اوپسالا است، در این مورد به گاردین گفته که بسیاری از تئوری‌های توطئه در مورد این قتل دور از واقعیت هستند. او می‌گوید: «شما می‌توانید نه تنها یک یا دو، بلکه چند سناریو متفاوت، کم و بیش معتبر برای یک ترور سازمان یافته ارائه دهید.» استیگ لارنس، رمان نویس جنایی وقتی در ۲۰۰۴ درگذشت، در حال کار بر روی یک تئوری درباره یک توطئه بین‌المللی در قتل پالمه بود که اکنون توسط پلیس سوئد به‌طور جدی در حال بررسی است.

از لحظه‌ای که اولین تماس اضطراری پس از تیراندازی برقرار شد، سوئد در هرج و مرج قرار گرفت. ضبط مکالمات اولیه بین ستاد پلیس، افسران در صحنه تیراندازی پالمه و کارکنان بیمارستان عمدتاً بیان ناباوری است. مثلا یکی از افسران پلیس می‌گوید: «چی؟ نه! نخست‌وزیر ما؟». شخص دیگری می‌گوید: « همه کاملا گیج شدند، آیا واقعا این اولوف پالمه است که تیرباران شده است؟»

لیف برنستروم در آن شب برای روزنامه ملی اکسپرسن گزارش می‌داد. او به خاطر می‌آورد که برای تایید شایعه مرگ پالمه با رئیس پلیس شهر تماس گرفت. برانستروم در این مورد به گاردین می‌گوید: « او بر سر من فریاد زد “چی؟” و بلافاصله تلفن را قطع کرد.»

در سواوگن جایی که تیراندازی رخ داد، به نظر می‌رسید که همه در شوک فرو رفته‌ند. پلیس نتوانست صحنه جنایت را به درستی محاصره کند، یکی از گلوله‌ها که توسط یک رهگذر برداشته شده بود تا دو روز بعد از حادثه پیدا نشد. عزادارانی که در ساعات پس از مرگ پالمه می‌رسیدند، از نوارهای پلیس عبور می‌کردند تا گل‌هایی را در نزدیکی حوض خون بگذارند. آنها با زیر پا گذاشتن صحنه جنایت، جستجوهای بعدی برای یافتن رد پای قاتل را بی‌فایده کردند. شاهدان کلیدی اجازه پیدا کردند صحنه را بدون مصاحبه ترک کنند. لوفگرن، روزنامه‌نگار رادیو تلویزیون سوئد که آن شب در منطقه بود با ناباوری به یاد می‌آورد که راننده تاکسی که او را به خانه رساند شاهد قتل بوده اما بازجویی نشده بود. من با پلیس تماس گرفتم و گفتم: «این مرد اینجا ادعا می‌کند که شاهد قتل بوده و هنوز در حال رانندگی با تاکسی است»

سایر پروتکل‌های بررسی صحنه جرم هم  نادیده گرفته شده یا فراموش شدند. پلیس استکهلم سیستمی ‌برای جستجوی خیابان به خیابان درون شهر دارد، اما در آن شب از این سیستم استفاده نشد. جوخه‌های پلیس به دنبال مردی مسلح می‌گشتند، اما تقریباً هیچ اطلاعاتی در مورد ظاهر او نداشتند. قطارها، کشتی‌ها و پروازها به روال عادی خود کار کردند، و جاده‌ها و پل‌های خارج از شهر برای ساعت‌ها پس از قتل باز ماندند. در آن مرحله، به نظر می‌رسید که هیچ کس واقعاً مسئول نیست. «هفته ورزش» سوئد بود، تعطیلی که بسیاری از استکهلمی‌ها به سمت کوهستان می‌روند. هانس هولمر، فرمانده پلیس شهرستان استکهلم، با معشوقه‌اش در شمال کشور اسکی می‌کرد.

هولمر پیش از این هرگز تحقیقی درباره قتل انجام نداده بود، اما وقتی صبح زود این خبر را دریافت کرد، با عجله به شهر بازگشت و مسئولیت تحقیقات را بر عهده گرفت. او حداقل با چهره‌ای درهم و رفتاری تند با اولین حضور تلویزیونی خود نقش قهرمانی را بازی کرد که ملت وحشت‌زده می‌توانست به آن تکیه کند. عموم مردم به زودی دفتر او را پر از دسته گل و شکلات کردند و روزنامه‌ها از او به عنوان کلینت ایستوود سوئدی استقبال کردند.

در روزها و هفته‌های بعد، کشور برای کنار آمدن با آنچه اتفاق افتاده بود تلاش کرد. اندرو براون، روزنامه‌نگار که سال‌ها در سوئد زندگی می‌کرد، در این مورد به گاردین گفته: «تقریباً به معنای واقعی کلمه باورنکردنی بود، این چیزی بود که نمی‌توانست در سوئد خوب، امن و تحت کنترل اتفاق بیفتد. احتمال اینکه نخست‌وزیر ترور شود از احتمال این که یک خوک از بالکن روی نخست‌وزیر سقوط کند کمتر بود. آخرین قتل یک مقام دولتی سوئد در ۱۷۹۲ اتفاق افتاده، زمانی که پادشاه گوستاو سوم به قتل رسید. یان باندسون در کتاب خود به نام «خون روی برف، قتل اولوف پالمه» می‌نویسد: «زمانی که گوینده رادیو ملی سوئد از مرگ پالمه مطلع شد، معذب بود و نمی‌دانست باید چه کار کند. تنها پروتکل اضطراری شکستن یک جعبه شیشه ای کوچک در استودیو با علامت KD برای “شاه مرده است” بود. یک نوار کاست موسیقی کلاسیک غم انگیز.

به هر حال یک تصویر بر مبنای شهادت‌های محل قاتل ثبت شد، اما فاصله بین کسانی که می‌گفتند قاتل را مشاهده کرده‌اند به این معنی بود که هیچ‌کس نمی‌توانست مطمئن شود که مردی که در طرح نقاشی وجود دارد در واقع قاتل است یا نه. با این وجود، تصویر مظنون، مردی با ظاهری نوردیک با بینی بلند و لب‌های نازک، که مطبوعات سوئد به او لقب «شبح» داده‌اند، در همه روزنامه‌های کشور منتشر شد. طی چند روز آینده، مرکز تلفن در مقر پلیس استکهلم به دلیل حجم تماس‌هایی که دریافت می‌کرد، دچار بحران شد. حدود ۸۰۰۰ تماس در مورد مشاهده مضنون به مراکز پلیس سرازیر شد.

هفده روز پس از قتل، اولین مظنون بازداشت شد. او با گروه‌های دست راستی که معتقد بودند پالمه مامور مخفی KGB است، ارتباط داشت، اما به دلیل کمبود شواهد به سرعت آزاد شد. در آن زمان، هولمر شروع به اصرار بر یک نظریه جایگزین کرده بود: اینکه اعضای حزب مبارز کارگران کردستان، پ.ک.ک، نخست‌وزیر را ترور کرده اند. این گروه که پایگاهی در استکهلم داشت، اخیراً توسط دولت پالمه به عنوان سازمان تروریستی اعلام شده بود. اما به نظر می‌رسد تنها چیز دیگری که این نظریه را توصیه می‌کند این بود که پ‌ک‌ک به راحتی مورد اتهام قرار می‌گرفت. عملا هیچ مدرکی علیه این گروه وجود نداشت.

هولمر به قدری درگیر این نظریه بود که به نظر نمی‌رسید به کمبود شواهد اهمیت دهد. در اوایل ۱۹۸۷، پس از تقریباً یک سال تحقیق درباره پ‌ک‌ک، پلیس به یک کتاب‌فروشی در استکهلم که پایگاهی برای این گروه بود، یورش برد و ۵۰ نفر از اعضای آن را دستگیر کرد. اما این حمله هیچ چیز ارزشمندی برای تحقیقات نداشت. روزنامه‌ها به خاطر این شکست هولمر را نقد کردند و تیترهایی مانند “هولمر باید برود” زدند و او را با بازرس کلوزو از پلنگ صورتی مقایسه کردند. در ۵ مارس، هولمر با شرمندگی استعفا داد. یک تحقیق رسمی‌ بعداً به این نتیجه رسید که تحقیقات او «بی‌هدف و به صورت هشداردهنده‌ای سردرگم بوده».

از این به بعد همه‌چیز عجیب‌تر شد. هولمر به عنوان یک کارگاه و شهروند، تا ۱۹۸۸ به بررسی ایده دست داشتن پ‌ک‌ک در قتل پالمه ادامه داد. در ۱۹۸۸ او و روزنامه‌نگاری به نام ابه کارلسون در تلاش برای قاچاق تجهیزات شنود غیرقانونی به سوئد برای ادامه نظارت بر اعضای پ‌ک‌کدستگیر شدند. حتی قبل از اینکه مشخص شود وزیر دادگستری آن زمان، آنا گرتا لیجون نیز در این طرح حضور داشته، این خبر یک رسوایی ملی بود – قهرمان سابق قانون را زیر پا گذاشت تا یک نظریه بی‌اعتبار درباره ترور نخست‌وزیر را بررسی کند.

در ۱۹۸۸، پلیس سوئد یک بازپرس ارشد جدید را برای ادامه تحقیقات منصوب کرد که به سرنخ‌هایی که هولمر در جریان افتضاح کردها رها کرده بود، بازگشت: مردی در شب قتل در نزدیکی سینما رفتار مشکوکی داشت. یک مظنون بالقوه به نام کریستر پترسون وجود داشت که با توصیف‌های قبلی در مورد قاتل مطابقت داشت. سه نفر از آشنایان او حاضر شده بودند بگویند که پترسون، که اغلب در اطراف سوآوگن ول می‌گشت، مطمئناً قادر به قتل بود: سابقه زندان داشت و به‌طور تصادفی فردی را با سرنیزه به قتل رسانده بود.

اگر هولمر شبیه یک قهرمان داستانی بود، پترسون یک شرور داستانی بود، با ابرویی پر پشت، دهانی رو به پایین و چشمان وحشی. اگرچه او هیچ انگیزه آشکاری نداشت، پلیس او را در ۱۴ دسامبر ۱۹۸۸ بازداشت کرد. در همان شب، لیسبت پالمه او را در صف متهمان شناسایی کرد. پترسون بر بی‌گناهی خود تاکید کرد و هیچ مدرک پزشکی قانونی دال بر ارتباط او با صحنه جنایت وجود نداشت. اما با توجه به شناسایی لیسبت، در ژوئیه ۱۹۸۹، پس از یک محاکمه هفت هفته‌ای،  مجرم شناخته و به حبس ابد محکوم شد. برای لحظاتی به نظر می‌رسید این ترومای ملی تمام شده.

وکلای پترسون بلافاصله اعتراض کردند. آنها نشان دادند که پلیس قبل از روبه‌رو کردن  لیسبت به صف متهمان به او گفته که مظنون مشروب‌خوار است. او پترسون را با گفتن «شماره ۸ با توضیحات مطابقت دارد» شناسایی کرده و سپس، مهمتر از همه، گفته «می‌توانید ببینید کدامشان الکلی است». پترسون در اکتبر ۱۹۸۹ آزاد شد. یک عکس نمادین نشان می‌دهد که او در حال بازگشت به آپارتمانش است، در حالی که بطری‌های ودکا و خامه ایرلندی بیلی در بغل دارد، انگار به مردم نشان می‌دهد که چگونه می‌خواهد آزادی خود و ۳۸۰۰۰ پوند غرامت دستگیری غیرقانونی را خرج کند.

پترسون از زندگی عمومی‌ ناپدید نشد. در سال‌های پس از آزادی، از روزنامه‌ها و ایستگاه‌های تلویزیونی مبالغ هنگفتی برای مصاحبه‌هایی که در آن برای اعتراف طعمه و رشوه گرفته بود، دریافت کرد. او به احتمال گناهکار بودنش اشاره کرد، اما هرگز اعتراف نکرد و در ۲۰۰۴ درگذشت. بسیاری از سوئدی‌ها معتقد بودند او پالمه را کشته، اگر چنین بود این راز را با خود به گور برد.

در آغاز دهه ۱۹۹۰، زمان و پول زیادی صرف تعقیب پترسون و پ‌ک‌ک شد اما سؤالات اساسی در مورد شب قتل بی‌پاسخ باقی ماند. اسلحه قتل کجاست؟ چرا گزارش‌های شاهدان درباره مردانی با دستگاه‌های واکی تاکی در نزدیکی محل قتل جدی گرفته نشد؟ آیا بی‌کفایتی پلیس افراطی نبود؟

طی دو دهه بعد، تحقیقات رسمی ‌شکست خورد. اگرچه حداقل چهار بازپرس اصلی مختلف بین  ۱۹۸۸ و ۲۰۱۳ این پرونده را به عهده گرفتند، اما حتی یک مظنون معتبر بازداشت نشد. وقتی گاردین از مانس مانسون، کارگردان فیلم، پرسید این روزها تحقیقات رسمی ‌در مورد قتل پالمه چگونه توصیف می‌شود، او خندید و گفت: “یک شکست وحشتناک و بد.”

در خلأ ایجاد شده به دلیل عدم پیشرفت رسمی، جریانی از کارآگاهان آماتور به دنبال راهی برای حل این پرونده بودند. هر جزئیاتی در مورد زندگی یا مرگ پالمه، هر تصادف یا ناهماهنگی، پایه بسیار کوچکی برای ایجاد یک تئوری توطئه یا نظریه دیگر درمورد قتل بود.

هیچ نظریه‌ای خیلی عجیب نبود: همسر پالمه او را به خاطر خیانت‌های سریالی‌اش کشت. افرادی که پالمه را کشتند همان کسانی هستند که جی اف کی را کشتند. این فمینیست‌ها با ساینتولوژیست‌ها او را کشتند. یک خودکشی برنامه‌ریزی شده بود و ماشه توسط مارتن پسر پالمه کشیده شد. نه، کل قتل صحنه‌سازی شده بود. یا شاید فرد مسلح، فیلمساز روسی آندری تارکوفسکی بود که در ۱۹۸۴ با پالمه ملاقات کرده بود تا برای خروج پسرش از اتحاد جماهیر شوروی کمک بخواهد: فیلم قربانی تارکوفسکی در ۱۹۸۶ حاوی صحنه‌ای است که در آن پالمه به ضرب گلوله کشته می‌شود. مارتن در ۱۹۹۸ با اشاره به نظریه‌پردازان توطئه‌ای که در مورد مرگ پدرش حرف می‌زنند، به نیویورک تایمز گفت: «این حرف‌ها بیشتر توسط افراد بیمار ساخته شده‌اند. پس از دریافت دارو و بهبودی، برخی از آنها تماس گرفتند و از من عذرخواهی کردند.»

برخی از نظریه‌ها، از جمله چندین نظریه که معتبرتر به نظر می‌رسند، از وسواس‌های متعهد  کارآگاهان خصوصی متمرکز بر این پرونده سرچشمه می‌گیرند. اینها افرادی هستند که بخش قابل توجهی از زندگی خود را صرف یافتن پاسخی برای این پرونده کرده‌اند. اولین کارآگاهان خصوصی در پی حمله ناموفق هولمر به پ‌ک‌ک پدیدار شد و گاهی اوقات متهم به آزار و اذیت شاهدان و مداخله در تحقیقات رسمی ‌شدند. بسیاری از آنها از اجرای زنده در صحنه قتل به عنوان ابزار تحقیق استفاده کردند. مانسون اخیراً این بازسازی‌ها را برای یک خبرنگار به‌عنوان «ترکیبی بین آیین و مراسم… یکی از عجیب‌ترین چیزهایی که تا به حال تجربه کرده‌ام» توصیف کرد. در یکی از جلسات این کارآگاهان خصوصی در ۱۹۹۸، کریستر پترسون هم ظاهر شد. او چندین رام و کوکا نوشید، و گفت که پالمه توسط گروهی از فراماسون‌های راست‌گرای ایتالیایی مرتبط با مافیا کشته شده، جوک‌های جنسی گفت و رفت.

در طول سال‌ها، کارآگاهان خصوصی از روزنامه‌نگاران تحقیقی جدی گرفته تا افراد متخلف را شامل می‌شود. برخی به نظریه پردازان توطئه حرفه‌ای تبدیل شده‌اند و به شایعه کلبه شیدایی پالمه دامن می‌زنند. روزنامه‌نگار معروف سون آنر بین  ۱۹۸۸ و مرگش در ۲۰۱۸ پنج کتاب درباره این پرونده منتشر کرد. کارآگاه‌های خصوصی نیز عمدتاً مرد هستند. استفانی توگرسن، در لابی زنان سوئد، در این مورد به گاردین گفت: شاید این از مردانگی می‌آید که فکر کنید به تنهایی می‌توانید پرونده را بدون توجه به بزرگترین منابع تاریخ پلیس سوئد حل کنید.

یکی از دلایلی که این قتل همچنان بر سوئدی‌ها تاثیرگذار است این است که پالمه اولین شخصیت سیاسی واقعی این کشور بود. هنریک برگگرن، زندگی‌نامه‌نویس او می‌گوید: «او برای یک سیاستمدار سوئدی در آن زمان کاملاً غیرمعمول بود، صریح، جدلی و سخت‌گیر و دنبال درگیری بود. کیسینجر، که از نظر سیاسی در قطب مقابل پالمه است، یک بار گفت: «بسیاری از رهبران سیاسی به جز پستی که دارند واقعا کسل‌کننده هستند. این در مورد پالمه صادق نبود.»

دهه گذشته شاهد رونق پالمولوژی بوده، به ویژه در میان افرادی که هنوز در ۱۹۸۶ به دنیا نیامده بودند، یا برای دنبال کردن سال‌های اولیه تحقیقات بسیار جوان بودند. این تا حدی به دلیل پوشش بیست و پنجمین و سی‌امین سالگرد قتل پالمه در رسانه‌های سوئد بود و تا حدودی به این دلیل که بازرسان جدید در سال‌های ۲۰۱۳ و ۲۰۱۶ در این پرونده منصوب شدند.

بسیاری از کارآگاهان خصوصی در این پرونده هنوز سخت کار می‌کنند. برخی از جدی‌ترها اخیراً یک کمیسیون حقیقت تأسیس کرده‌اند. این افراد سال‌ها در حال بررسی این پرونده بوده‌اند و در ۲۰۱۶ شروع به جمع‌آوری منابع خود کرده‌اند. رئیس گروه، سون اک استربرگ می‌گوید «مأموریت اصلی ما جمع‌آوری و انتقال اطلاعات منابع ناشناس به پلیس یا خبرنگاران است. ممکن است برخی از مردم تمایلی به صحبت با پلیس نداشته باشند، ما جایگزینی مطمئن هستیم.»

یک بیانیه مطبوعاتی این کمیسیون حقیقت یاب به شکلی حیرت آوری ادعا می‌کند که «این قتل باید برای اعتبار و بقای جامعه دموکراتیک ما حل و فصل شود». برای سایر کارآگاهان خصوصی، پرونده حل نشده کمتر تهدیدی برای دموکراسی سوئد و بیشترچالشی فکری است. لوئیز درانجل، کارآگاه خصوصی قدیمی، آن را یک پازل پیچیده آگاتا کریستی تشبیه می‌کند. او می‌گوید: «باید تیز باشی تا بتوانی همه قطعات را به هم برسانی.»

اخیراً، برخی از روزنامه‌نگاران و کارآگاهان خصوصی شروع به ارائه نظریه‌هایی کرده‌اند که بر تحقیقات رسمی ‌پلیس در مورد این قتل تأثیر می‌گذارد. تابستان گذشته، یک مجله سوئدی به نام «فیلتر» نتایج یک تحقیق ۱۲ ساله را منتشر کرد که ادعا می‌کرد قاتل این پرونده شاید «استیگ انگستروم» باشد، انگستروم در سوئد به عنوان مرد اسکاندیا شناخته می‌شود، و برای غول بیمه سوئدی کار می‌کرد که دفاتری در کنار محل قتل داشت.

از نظر سیاسی، انگستروم همان چیزی بود که در سوئد به عنوان میانه‌رو شناخته می‌شود – کاملاً در سمت راست پالمه. توماس پترسون، روزنامه‌نگاری که تحقیقات مجله را رهبری می‌کرد، متوجه شد که انگستروم قبلاً در ارتش سوئد خدمت کرده. پترسون ادعا می‌کند که انگستروم از طریق یکی از دوستانش که مجموعه‌ای از سلاح‌های گرم داشت، به نوعی مگنوم ۰.۳۵۷ که ظاهراً پالمه با آن کشته شده، دسترسی داشته. سوابق دفتر اسکاندیا نشان می‌دهد انگستروم ۱۱:۱۹ شب، دو دقیقه قبل از کشته شدن پالمه، ساختمان را ترک کرده.

انگستروم در ۲۰۰۰ خودکشی کرد. همسرش که سال قبل طلاق گرفته بود، معتقد است او برای ترور پالمه بسیار ترسو بوده. اما اخیراً به روزنامه اکسپرسن گفته پلیس دو بار در۲۰۱۷ از او بازجویی کرد. تحقیقات مجله می‌گوید توماس پترسون، روزنامه‌نگار پشت این تحقیقات، توسط پلیس به عنوان کارشناس بازجویی شده.

پلیس در حال بررسی تئوری بسیار ناراحت کننده‌تری هم هست، تئوری که تا حدی توسط مشهورترین فرد برای تبدیل شدن به یک کارآگاه خصوصی، استیگ لارسون، توسعه داده شده. لارسون علاوه بر نوشتن سه‌گانه پرفروش هزاره، برای مدتی طولانی روزنامه‌نگار تحقیقی بوده. نظریه‌ای که هنگام مرگ در ۲۰۰۴ روی آن کار می‌کرد این بود که قتل توسط یک توطئه بین‌المللی متشکل از دو گروه با انگیزه‌های مختلف اما اعتقاد مشترک انجام شده.

گروه اول از اعضای حامی‌ آپارتاید سرویس‌های امنیتی و اطلاعاتی آفریقای جنوبی تشکیل شده. پالمه مخالف صریح رژیم آپارتاید بود و دولت او کمک بشردوستانه قابل ملاحظه‌ای به کنگره ملی آفریقای نلسون ماندلا داده بود. تئوری‌هایی در مورد دست داشتن آفریقای جنوبی در قتل او از همان روزهای ابتدایی پرونده منتشر شده و در ۱۹۹۶ محبوبیت خاصی پیدا کردند، یعنی زمانی که یکی از فرماندهان سابق یک جوخه ضربت پلیس آفریقای جنوبی ادعا کرد قتل پالمه بخشی از عملیات دسترسی طولانی بوده است، یک برنامه فوق سری برای خنثی کردن مخالفان دولت آپارتاید در داخل و خارج آفریقای جنوبی. در ۱۹۸۲، مجریان این عملیات، روث اول، فعال ضد آپارتاید را در موزامبیک کشتند و دفتر ANC لندن را منفجر کردند.

گروه دومی‌ که لارسون شناسایی کرد، متشکل از افراط‌گرایان راست‌گرا در سوئد بود که لارسون حتی قبل از قتل پالمه درباره شبکه‌های آنها تحقیق می‌کرد. یکی از افرادی که لارسون معتقد بود در توطئه ترور نقش داشته، مزدور سوئدی به نام برتیل ویدین بود که گفته می‌شود برای جاسوس آفریقای جنوبی مسئول عملیات دسترسی طولانی کار می‌کرده. لارسون ادعا کرد که ویدین به استخدام قاتل پالمه، یک افراطی سوئدی کمک کرده است. ویدین هرگونه دخالت در این پرونده را رد می‌کند و هرگز متهم نشده. او در مصاحبه‌ای که در ۲۰۱۴ در روزنامه سوئدی Svenska Dagbladet منتشر شد، گفت: «در صورت آشکار شدن حقیقت من چیزی برای از دست دادن ندارم، خوشبختانه، من قاتل نیستم و هیچ ارتباطی با آن ندارم» آفریقای جنوبی در اکتبر ۱۹۹۶ و گفت قادر به کشف شواهدی از این توطئه نیست. یان استوکلاسا، که تحقیقات لارسون را پس از مرگ او ادامه داد و مطالعه خود را در مورد این پرونده در اواخر ۲۰۲۱ به زبان سوئدی منتشر کرد، در این مورد به گاردین می‌گوید معتقد است قاتل هنوز زنده است و در حال حاضر توسط پلیس سوئد تحت تعقیب است.

هر دو این خطوط تحقیق – مرد اسکاندیا و به اصطلاح “مسیر آفریقای جنوبی” – در اولین روزهای تحقیقات هم وجود داشت. پس چرا اطلاعات تازه هنوز توسط روزنامه‌نگاران کشف می‌شود؟ پاسخ‌ها مختلف است. در ۱۵ سال اول پس از قتل، حداقل چهار تحقیق رسمی ‌در مورد تحقیقات اولیه هانس هولمر آغاز شد. بی‌کفایتی این تحقیقات باعث شد که این نظریه رایج شود که پالمه توسط افراط‌گرایان راست‌گرا در نیروی پلیس که جمعیت آنها هم کم نیست به قتل رسیده. خود هولمر مسئول یک گروه ترسناک از افسران پلیس لباس شخصی بود که به وحشیگری و ابراز حمایت از ایدئولوژی نازی شهرت داشتند.

برخی دیگر معتقدند مشکل این بود که هولمر و محققان بعدی تحت فشار شدید، برای یافتن راه حلی بودند که پذیرش آن برای جامعه آسان باشد. اول، جدایی طلبان کرد بهترین به نظر می‌رسیدند. سپس کریستر پترسون الکلی با سابقه خشونت که به قول نویسنده یان باندسون، «هیچ کس برای او دلسوزی نمی‌کند».

این دیدگاه گونار وال، روزنامه‌نگار تحقیقی است که چندین کتاب درباره قتل پالمه نوشته. او در این مورد به گاردین گفته که بی‌میلی برای نگاه کردن به جنبه‌های زشت زندگی در سوئد یک سنت دیرینه است. به عنوان مثال، مورخان در سوئد به این واقعیت پرداختند که سوئد ظاهراً بی طرف در طول جنگ جهانی دوم با نازی‌ها تجارت کرده. برخی فکر می‌کنند همین بی‌میلی توضیح می‌دهد که چرا بسیاری در سوئد از افزایش رای حزب راست افراطی دموکرات سوئد به ۱۸ درصد در انتخابات پارلمانی ۲۰۱۸ ، شگفت زده شدند.

مانند تقریباً همه‌چیز در این مورد، این دیدگاه – که محققان به دنبال راه حلی خوشایند بودند – مورد اعتراض است. به گفته کارآگاه خصوصی درنگل، مشکل اساسی تحقیقات این بود که هولمر نمی‌دانست چه می‌کند. چند سال پس از استعفا از نیروی پلیس، هولمر شروع به نوشتن داستان جنایی نسبتاً موفقی درباره یک پلیس استکهلمی‌ به نام «کک» کرد. در زمان مرگش در ۲۰۰۲، او روی یک کتاب غیرداستانی درباره قتل پالمه کار می‌کرد. درنگل می‌گوید: «او مدیر بود، اما می‌خواست قهرمان کشور شود. صلاحیت انجام تحقیقات را نداشت.»

اگر تحقیقات غیر رسمی ‌در مورد مرگ پالمه با گذشت زمان سرعت بیشتری پیدا کرده، تنها در چند سال گذشته است که تحقیقات رسمی ‌پالمه جان تازه‌ای به خود گرفته. باور نکردنی است که بعد از سی سال از این قتل هنوز شواهد فیزیکی جدیدی کشف می‌شود. آوریل امسال، بازرسان یک دستگاه واکی تاکی پیدا کردند که ظاهراً دو روز پس از کشته شدن پالمه در مجاورت محل قتل پیدا شده بود. مشخص نیست که چرا فردی که دستگاه واکی‌تاکی را پیدا کرده، برای مدتی بسیار آن را پیش خودش نگه  داشته، یا چرا تصمیم گرفته آن را اکنون تحویل دهد. اگر واکی‌تاکی با قتل پالمه مرتبط باشد، به آن معنی است که بیش از یک نفر در توطئه کشتن نخست‌وزیر دست داشته‌. گزارش‌های خبری ادعا می‌کنند که این واکی‌تاکی در حال آزمایش DNA است.

گونار وال در این مورد به گاردین گفته که بازرسان مخفی هستند. بازرس جدید، که در ۲۰۱۶ مسئولیت این پرونده را بر عهده گرفت، کریستر پترسون است. او به درخواست‌های گاردین برای اظهارنظر پاسخ نداد، اما وقتی در فوریه در یک برنامه هفتگی جنایی ظاهر شد، گفت که تیم تحقیقاتی او هر هفته نکات جدیدی پیدا می‌کنند: «به همین دلیل من خوشبین هستم که می‌توانیم این جنایت را حل کنیم. ما می‌توانیم به مردم سوئد بگوییم چه اتفاقی افتاده– من در این مورد مطمئنم»

اینکه آیا کلید این معما پیدا می‌شود یا نه بستگی به این دارد که از چه کسی سوال کنید. جان باندسون می‌گوید: «شارلاتان‌ها و لات‌های مختلف راه‌حل‌های فانتزی برای قتل ارائه کرده‌اند، اما هیچ چیز ارزشمندی از زمان نوشتن کتابم [در ۲۰۰۵] تاکنون رخ نداده». برخی دیگر می‌گویند تعداد زیادی از شاهدان کلیدی مرده‌اند، در حالی که غیرقابل اعتماد بودن برخی دیگر از آنها قبلا ثابت شده و شواهد پزشکی قانونی بسیار کمی در این پرونده وجود دارد.

در مقابل، یان استاکلاسا و سون اکه اوستربرگ، رئیس کمیته سانینگ، خوشبین هستند. استوکلاسا می‌گوید: «این خوش‌بینی تنها از پلیس سوئد نمی‌آید. فشار برای حل قتل از سوی جوانانی وارد می‌شود که قتل حل نشده را نمی‌پذیرند.». کمیسیون حقیقت هم متعهد شده تا زمانی که راه حلی پیدا نشود تسلیم نشود و با این حال، همانطور که استوکلاسا در کتاب اخیر خود می‌نویسد، از برخی جهات احساس می‌شود که اکنون، ۳۰ سال بعد، کمتر از سال اول در مورد این قتل می‌دانیم.

در ماه مه گذشته، نخست‌وزیر فعلی سوئد، استفان لوفون، این پرونده را «یک زخم باز در جامعه سوئد» دانست و گفت: «حل شدن این موضوع بسیار مهم است. تنها چیز وحشتناکتر از قتل چهره مدرن سوئد، این است که معنای آن هرگز روشن نشود» آرنه روث، سردبیر سابق روزنامه داگنس نیهتر، در ۱۹۹۸ گفت که این پیامد استعفاها و رسوایی‌ها بود و نه خود ترور، که کشور را تحت تأثیر قرار داد: «شکست کامل سیستم قضایی در رسیدگی به این پرونده به نوعی فاجعه‌ای حتی بدتر از خود قتل بود.»

یکی از اعضای ناشناس کارکنان پالمه کمتر از یک سال پس از قتل به نیویورک تایمز گفت: «کمتر از ۱۰ درصد شانس حل قتل وجود دارد. مشکل این است که مردم سوئد هنوز نمی‌دانند چه اتفاقی افتاده و چگونه باید با آن برخورد کنند.» سه دهه بعد از قتل، بدون پیدا شدن مجرم، بدون پیدا شدن انگیزه قتل و بدون محکومیت هیچ کس در این مورد، مشکل همچنان به قوت خود باقی است.

 

فاطمه کریمخان

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *