انجمن بی تاوان: بین صلح و تسلیم تفاوت معناداری وجود دارد.پروژه عبدالله اوجالان بین جزیره آرامش و تسلیم قرار دارد. این [سازمان ] از یک انقلاب مسلحانه به نام یک ملت تحت سلطه به «فراخوان صلح» بدون هیچ گونه مطالبه ملی تبدیل شده است.
این پروژه صلح هیچ تعادلی در تقاضا ندارد. در این پروژه، کردها به بهانه «برادری ملتها و کنفدراسیون دموکراتیک»خودساخته تفکرات اوجالان در نظام دولت ترکیه حل شدهاند.
آیا این یک پروژه صلح است، یا پروژه تسلیم ایدئولوژیک به نام دموکراسی و توسعه ملتها؟ یا پروژه ای برای نابودی اندیشه و هویت است؟
فیلسوف مشهور، ایمانوئل کانت، گفته است: «صلح واقعی با توقف یا پایان دادن به جنگ حاصل نمیشود، بلکه با ایجاد یک هوش سیاسی مشترک مبتنی بر عدالت، حقوق و به رسمیت شناختن حقوق متقابل حاصل میشود.»
صلح با تحمیل یک طرف و انحلال طرف دیگر محقق نمیشود.
هگل، فیلسوف جهان، گفت: «تاریخ نمیتواند بدون چالش و شناخت ادامه یابد.»
باید هویتی آزاد برای ملت پذیرفته شود، در غیر این صورت آن صلح به بردگی خاموش تبدیل خواهد شد.
هر صلحی که شامل به رسمیت شناختن هویت نباشد، نشاندهندهی تعادل اراده نخواهد بود و این پروژه، صرف نظر از اینکه چقدر مترقی باشد، تسلیم خواهد بود نه صلح.
اوجالان در آخرین اسناد خود از زندان امرالی نوشته است که مسئله کردها باید با انحلال پ.ک.ک و شاخه نظامی آن و تحویل سلاحهایشان حل شود، بدون اینکه مشخص کند دولت ترکیه در مورد پروژه صلح چه باید بکندو چه تغییراتی انجام دهد
یعنی این پروژهها به چند فریاد تبدیل شده و تحت عنوان «برادری ملتها و دموکراسی ملتها» ارائه میشوند.
بیایید چند سوال استراتژیک در مورد پروژه صلح بپرسیم:
ضمانت تاریخی کجاست؟
تضمین هویت کجاست؟
حق تعیین سرنوشت کردها کجاست؟
وقتی پروژه صلح پاسخهای مشخصی به این سؤالات ارائه نمیدهد، در دسته صلح قرار نمیگیرد، بلکه در دسته عذرخواهی از دولت ترکیه به نمایندگی از کردها قرار میگیرد. یا به عبارت دقیق تر، این تغییر اصطلاحات است که کردها را از تقدیر به تقصیر تغییر می دهد، یعنی تبدیل شدن کردها به غذایی بر سر سفره دموکراتیزاسیون ملت ها. اینجاست که این پروژه، درد دیگری به سایر دردهای کردها اضافه میکند.
شایان ذکر است که فراخوان اوجالان برای دانشی نوین در واقع از موری بوکچین گرفته شده است، زمانی که او تخریب اندیشه ملی را توجیه میکند.
او همچنین از اصطلاحات فوکویی استفاده کرد. در حالی که فوکو مظهر «تغییر گفتمان برای کنترل گفتمان» است، اوجالان سعی میکند القا کند که خود کردها و به دست خودشان استراتژی ملی خود را برای دموکراتیزه کردن ملتها تغییر میدهند.
به عبارت دیگر، «تغییر پروژه مقاومت علیه اشغال به پروژه پذیرش اشغال توسط کردها».
این تغییر ما را به یاد سخنان ژان ژاک روسو میاندازد: «بدترین نوع بردگی زمانی است که برده به نام هوش و پیشرفت تسلیم بردگی شود».
تسلیم با خلع سلاح آغاز نمیشود، بلکه زمانی آغاز میشود که ایده و دلایل خلع سلاح کنار گذاشته شوند، یعنی زمانی که میهنپرستی به عنوان عقبماندگی، ملیگرایی به عنوان یک بیماری و تلاش برای استقلال به عنوان یک پروژه امپریالیستی تلقی شود.
آنچه اکنون اتفاق میافتد صلح نیست، بلکه از دست رفتن مقاومت است.
پروژه صلح اوجالان شامل نکات زیر است:
او میگوید: «ناپدید شدن نیروی نظامی، ناپدید شدن حزب، از بین رفتن اندیشه و شور و شوق برای یک کشور مستقل، از بین رفتن اندیشه ملی.»
چه نوع راه حلی هیچ خواستهای را در بر نمیگیرد؟
این چه نوع صلحی است که یک طرفه باشد؟
این چه نوع دموکراسی است که ملت در تعیین سرنوشت خود نقشی نداشته باشد؟
درست است که ماندلا سلاحهایش را زمین گذاشت، اما پس از:
حقوق سیاهپوستان به رسمیت شناخته شد.
چارچوبی برای برابری سیاسی ایجاد شد.
توزیع حاکمیت و عدالت.
اگرچه گاندی با خشونت مخالف بود، اما هرگز از استقلال هند چشمپوشی نکرد.
پروژه صلح اوجالان شامل نکات زیر است:
۱- بدون قید و شرط.
۲- بدون امضا.
۳- بدون اقرار.
۴- رایگان.
آیا کاری که اوجالان انجام داده مشابه معاهده سور است که مایه شرمساری عثمانیها شد و سپس عثمانیها آن را کنار گذاشتند؟
در واقع باید این را بدانیم آنچه که اوجالان انجام می دهد تسلیم بودن در برابر دولت ترکیه است زیرا دیدگاه دولتمردان ترکیه نسبت به کردها تغییری نکرده است و اوجالان با ارزش های کردها در حال نوعی معامله هست.
خوانش پروژه صلح یا تسلیم شدن عبداله اوجالان
