انجمن بی تاوان آذربایجان غربی : اگر تعریفی از گروهک داشته باشیم می توان گفت که همگی گروهک ها با هر هدف و ایدئولوژی خاص خودشان به همدیگر مشابه هستند. زیرا درکل هدف فرقه در هر شرایطی تداوم گروهک را پایه قرار داده و برای ماهیت و وجود گروه در عرصه سیاسی از هر نوع روشی برای مطرح شدنشان استفاده می کنند و تحت نام ماهیت فرقه وبقائ وادامه گروهک انسانها را قربانی می کنند مثلا در اروپا خود سوزی میکنند اعتصاب می کنند …
وگروهکها با محیطی بسته و با شکل مدیریت هرمی ویژه ،که معمولا بعد نظامی گری انها بیشتر مطرح است سعی می کنند به بقائ خود ادامه دهند فرقه ها با ساختار اجتماعی خود از جامعه متفاوت ترند بلکه این اجتماع از نارسایی های افراد جامعه بوجود امده است و طبق تحقیقات افرادی که در گروهکها جای می گیرند بنا بر دلایلی در زمان و موقیت وشرایط مقطعی در جامعه دچار خلائ می شوند وبرای گذر از نارسایی خود که در تکاپو هستند تا راهی را برای نجات انتخاب کنند و به تله گروهکها می افتند و یا اینکه توسط گروهکها ها شکار می شوند زیرا فرگروهکها در صدد هستند از افراد معترض از جامعه سو استفاده کند در واقع اجتماع بوجود امده شده در گروهکها از مجموعه نارسایی های جامعه بوجود می اید.
گروهکها ساخته تفکرات رهبر فرقه است و نقش رهبر گروه در ترسیم معیارهای فرقه یی مهمترین فاکتور است تا اینکه بتواند با ترفند های گوناگون انسانها را متعاقد کند که معیارهای گروهک را بپذیرد و در همه ی گروهکها از متد” متعاقد کردن “و “گفتگو” “انتقاد “با اعضا از یک ترفند ویژه استفاده می کنند و تا اینکه عضوها را به انحصار گروه در بیاورند.
از همه مهمتر گروهکها سیستم های نامشروع هستند وبعد رسمی وحقوقی در سطح بین اللملی ندارند و فعالیتهای انها همیشه با مشکل روبرو هستند.
و رهبرنشان در اوج قدرت هستند و شخصیتی کارزماتیک دارند وسیستم گروهکه متکی به دانش وتفکر رهبرانشان هستند وعضوها بغیر از رهبر گروه کسی را پرستش نمی کنند …
هر چند که گروهک پ ک ک . پژاک . مجاهدین خلق تفاوتهای از جمله موقعیت وشیوه مبارزه وتفکرات جداگانه داشته باشند اما در ماهیت در بیشتر وجوهات یکی هستند و تنها شیوه ها واز متدهای گوناگون طبق موقعت و شرایط محیط شان متفاوت است زیرا زندگی در پ ک ک و پژاک متکی به کوه می باشد اما مجاهدین خلق متکی به زندگی کمپ است ود ر کارها از متدهای ویژه جهت به کنترل در اوردن اعضا از لحاظ فیزیکی و روحی استفاده می کنند.
و از بیشتر جهات با هم تفاوت چندانی ندارند هر دو برای هستی شان ازمتد خشونت استفاده می کنند زیرا خشونت با تعبیر فرقه یی همان عملیات علیه دشمن است و تعریف دشمن نیز تا حدودی برای این دو فرقه مبهم است زیرا بر این واقفند که دو دشمن دارند یکی دشمن درونشان است و دیگری دشمن مقابشان است دشمن درون همان عرف وعادت و شخصیت وفرهنگ گذشته قبل از ملحق شدن به فرقه است و گروهکها به همین علت برای بازسازی شخصیت در چارچوب فگروهکها عضوها را در روند مغز شویی همان مجاب کردن ذهن است انها را در دوره های اموزشی ویژه قرار می دهند تا اینکه افراد نسبت به گذشته خود بیگانه گشته و شخصیت گذشته خود را سرکوب کنند ودر برابر فرقه تسلیم شود و راه رهایی را در قوانین و وابستگی مطلق به گروهک را قبول کند.
دشمن دومی همان دشمن مقابل است فرقه سعی می کنند با اسناد جعلی طوری وانمود کنند که اعضا قبول کنند که دولت (سیستم)سبب بردگی انها بوده وآزادی انها را سلب کرده وبه همین منظور باید در برابر دشمن بدون جون چرا بجنگند هدف الوده کردن اعضا است یعنی فردی که در برابر دولت دچار جنایت ویا اینکه در برابر دولت متهم به ضرر رساندن باشد فرار می کند و مجبور به ماندن در گروهکها می شود حال اینکه حدود ازادی فرد در سیستم دولت به مراتب بیشتر از ازادی درگروهکها است زیرا گروهکها در همه امور زندگی فرد دخالت می کند و معیارهای جدید را برای فرد ترسیم می کند مثلا :فلان کتاب را بخوان فلان کانال تلویزیون را نگاه کن می توانی از تلفن و وسایل ارتباطی (تحت نظارت )استفاده کنی وسایل شخصی ندارید ……
در دیدگاه مردم عادی همه عضوهای گروهکها مثل هم هستند طرز لباس و رنگ لباس و شیوه گفتگو و بکار بردن کلمات و رفتار انها ترشیدن موی سرشان و ریش شان ….به هم شبیهند بله همگی مثل هم هستند حتی بکار بردن کدها هم مثل هم هستند واستفاده از اسامی خاص وحتی شیوه رفتار اجتماعی شان و شیوه گفتگو و موضوع گفتگویشان با مردم عادی تفاوت دارند تمامی این تغییرات رفتاری و اجتماعی در گذ ر زمان در اموزشهای گروهک ها بدست می اید وانها را با انسانهای جامعه متمایز می کند ودر مررور زمان این معیارها برای عضوها به یک معیار گروهکی تبدیل می شود اگر دقت کنیم عضوهای جداشده از فرقه ها در زمان طولانی نمی توانند با جامعه همراه شوند.
زیرا انها نمی توانند با مردم جامعه همرنگ شوند وبا رفتارو برخوردها و مکالمات شان به راحتی می توان انها را شناسایی کرد انها بعد از جدا شدن نمی توانند مانند مردم عادی حرف بزنند بلکه باید بر روی موضوع خاص که در گروهکها اموخته اند گفتگو کنند و نمی توانند با هر کسی دوست شوند وهمیشه منزوی و گوشه نشین هستند و نمی توانند مانند مردم عادی هر کاری را انجام بدهند و معیارهای قضاوت و سنجش شان هم مانند معیارهای گروهکی است و همیشه از مکانیزم انتقاد استفاده می کنند با اینکه دگرگونهای ذهنی که در انها صورت گرفته زمانی بیشتری لازم است که بتوانند همانند مردم عادی بشوند وموارد فوق اثرات مخرب ذهنی که گروهکها را بر روی ذهن عضوها اثر می گذارد نماینگر ان است.
در کل هر دو گروهک پ ک ک و مجاهدین خلق هدف اصلی شان این است :به کنترل اوردن عضوها از طریق کنترل نیرو از طریق کنترل ذهن است وهوش وقلب عضوها را مورد تهاجم قرار می دهند تا ازانها پتانسیل نیرو تشکیلاتی بسازد و از انها استفاده کند و در کل هدفگروهکها به کنترل در اوردن عقل و احساسات فرد است و وفرد را به حدی در انزوا قرار می دهد که برای فرد ثابت شود که زندگی بدون گروهک هیچ است و تنها با گروهک و با داشتن اسلحه فگروهک با قدرت است و زمانی که فردی از گروه جدا می شود همیشه احساس ناتوانی در وی وجود دارد.