امروزه در پژاک، پکک و فرقههای نظیر آنها در حال شکلگیری است، نوعی جدید از بردگی است که اصطلاحاً به بردگی مدرن شناخته شده است. این نوع بردگی بجای فشارهای جسمی مضاعف، روح و روان فرد را تحت تأثیر قرار میدهد.
انجمن بی تاوان آذربایجان غربی : گروهک کردستیز پژاک بعنوان زیرشاخهی پکک یکی از فرقههای اقماری وابسته است که با سردادن شعارهایی از جنس دمکراسی، آزادی و… درصدد جذب نوجوانان و جوانان مناطق مرزی و روستانشین به این فرقه است. هرآنچه اصطلاح و کلمات فلسفی که رابطهیی مستقیم با شیوهی زندگی انسانها و سیستمی که در آن زندگی میکنند؛ داشته باشد؛ روزانه توسط اعضای این فرقهها به کرّات تکرار میشود. اما دریغ از کوچکترین درک و فهمی از این اصطلاحات.
برای نمونه پژاک مدعی است که حامی و مجری سیستم دمکراسی و آزادی مبتنی بر آزادی جنسیتی است؛ با این حساب باید معیارهای شخصیتی افراد هم بر اساس آن شکل بگیرند و به عبارتی دیگر انسانهایی که عضو پژاک میشوند؛ بعد از مدتی ماهیت و صحت این اصطلاحات را حس کنند. اما نکته اینجاست که از همین جا شروع تناقضات فکری و شخصیتی شروع میشود. آنچه پژاک و پکک در گفتار میگویند و نوجوانان و جوانان ساده و خام را به وسیلهی این نوع اصطلاحات فریب میدهند؛ در عمل نه تنها چیزی از ماهیت و محتوای شعارهای بکار رفته دیده و حس نمیشود، بلکه برخلاف آنچه گفته میشود؛ محیطی مملو از شخصیتهای دوگانه و از خود بیگانه است که از یک سو به قول خودشان بدنبال آزادی رفتهاند و زندگی جامعه را قبول نداشتهاند؛ از سوی دیگر در منجلابی از بردگی به شیوهی مدرن گرفتار شدهاند.
بردگی از نوع کلاسیک آنچه در تاریخ هم به آن اشاره میشود، برای همگان قابل درک و فهم است، اما آنچه امروزه در پژاک، پکک و فرقههای نظیر آنها در حال شکلگیری است، نوعی جدید از بردگی است که اصطلاحاً به بردگی مدرن شناخته شده است. این نوع بردگی بجای فشارهای جسمی مضاعف، روح و روان فرد را تحت تأثیر قرار میدهد. به محض ورود به محیط این فرقهها، سیگنالهایی از جنس فرمت کردن به مغز وارد و بعضاً تزریق میشود تا فرد هرآنچه را از گذشته دارد فراموش کند. فرمت کردن و جایگزین فایلهایی جدید که تماماً برمبنای بردگی و بندگی طراحی شدهاند؛ به مرور زمان فرد را به سطحی از وجود میرساند که در فلسفه از آن بعنوان نقطهی مرگ یاد میشود. این نقطه دقیقاً همان جایی است که فرد در آغاز به جنگ و مبارزه با آن برخاسته بود تا مثلاً آنرا نابود و یا به آنچه خود میخواهد تغییر دهد. اما نتیجهی عکس چنان به وی فشار میآورد که بعضاً با شلیک یک گلوله در مغز خود ویا خودکشی از نوع سقوط آزاد، به زندگی خویش پایان میدهد.
گروه دیگری هم هستند که پس از رسیدن به این نقطه از مریدی و بردگی آنهم برای شخص عبدالله اوجالان، یا فرار میکنند و یا به نوعی با شرایط موجود خود را وفق میدهند. از میان این دستهی به اصطلاح ماندگار هم دو شخصیت متفاوت میتوان یافت، اول آنانی که میخواهند اما جرأت و یا راه فرار را نمیدانند. و دستهی دوم هم آنانی هستند که خود را با این شرایط یکی کردهاند و به نوعی خود را فریب میدهند که این همان آرزو هدفی است که بدنبال آن بودهاند. این درحالیست که روزانه و به کرّات ذهنیت و خود اصلی آنها یادآوری میکند که آنچه تو بدنبالش بودی، دقیقاً در نقطهی عکس قرار دارد. اما هربار به نوع و شکلی خود را فریب میدهد و زمینههای ماندگاری خویش را قویتر میکند.
این فرقهها به منظور مقابله با همچنین رخدادهایی، بطور مستمر، کلاسهایی برای شستشوی مغزی این افراد برگزار میکنند تا خود اصلی و کنجکاو آنها، به سراغشان نیاید و از خواب غفلت بیدارشان نکند. این افراد علناً به ستایش و عبادت اوجالان میپرازند و هرآنچه را که از دهان وی خارج شده باشد، بعنوان یک فرضیه و یا نظریهی علمی و فلسفی قبول دارند و هیچ گاه هم به درستی و غلطی آن شک نکرده و حتی فکر هم نمیکنند، چون همین طرز فکر که اعضا را به سمت و سوی سؤالهایی از این قبیل بکشاند، بعنوان بزرگترین گناه و جرم محسوب میشود. پژاک در تمامی نوشتهها و اسناد منتشره و یا نانوشتهی خود، مدام از دیالکتیک و نبود مطلقیت در هیچ فکر، کار و … میگوید، اما جالب اینکه خود علناً به مریدان و بردگان اوجالان میآموزد که او تک و بینظیر است و هرچه گفته صحیح و درست، لذا کسی نه حق اعتراض دارد و نه بیان دیدگاهی مخالف ویا متفاوت. در کلاسهای درس هم، هر یک از اعضا فقط حق دارند در چارچوب آنچه اوجالان گفته، نکتهیی را اضافه کنند ویا نمونهیی را ذکر کنند. بیشتر از اینها جرم محسوب میشود و با شدیدترین شیوه هم با شخص متخلف برخورد میشود.
حال با تصور کردن چنین محیط و مکانی، مطمئناً برای شما هم این سؤال پیش خواهد آمد که آزادی، دمکراسی و علمگرایی این فرقهها چگونه است؟ آیا اصلاً میتوان بدنبال ماهیت چنین واژههایی در چنین محیطهایی بود؟ آیا انسانهایی با این حال و وضع، شما را به فکر بخش بردهداری تاریخ نمیاندازند؟ ناگفته نماند بخش عظیمی از بحثهایی که در کلاسهای درس این فرقهها تدریس میشود، بردهداری در تاریخ و ذهینتی که سبب تشکیل آن شده، است. در همین کلاسها که مریدان و بردههایی از دنیای مدرن و پسامدرن با شیوههای نوین آموزش میبینند، بعضاً برای بردههای دوران قدیم دلشان میسوزد و احساس همدردی میکنند، چراکه خود را فردی آزاد و مدرن میانگارند؛ غافل از اینکه خود نیز در همان فلسفه و با راهکاری جدید، به بردگی گماشته شدهاند.
نکتهی دیگری هم وجود دارد که این دو نوع بردگی را از هم متمایز میکند و آن اینکه، بردههای قدیم، خود بر این موضوع واقف بودند که برده هستند و تنها وظیفهی آنها بردگی است. اما بردههای مدرن، خود را از هر حیث آزاد میپندارند و هروقت هم از آزادی و بردگی و … بحث میشود، بلافاصله گریزی هم به دوران بردهداری و حال واوضاع بردههای آن دوران میزنند و با خود میگویند اگر آنها هم مثل ما آزاد بودند چه میشد؟ مسئله اینست، درک کردن و پذیرفتن یا درک نکردن و خود فریفتن.