به گزارش انحمن بی تاوان، پنجشنبه ۲۶ تیر ۹۹ بود که خبر رسید «جمال کریمی» فرمانده حوزه عملیاتی بسیج شهدای اورامان در لبیک به فرمان رهبری در تحقق «نهضت تعاون و احسان» به همراه «محمد کرمی» از کارکنان بخشداری منطقه در اطراف روستای بلبر سروآباد توسط تروریستها به شهادت رسیدهاند. هنگام حادثه، در وانت همراه این دو شهید بستههای معیشتی قرار داشت که به مردم محروم آسیبدیده از شرایط کرونا اختصاص یافته بود. در واقع ریخته شدن خون این دو شهید روی بستههای نهضت کمکهای مؤمنانه نشان داد که ضدانقلاب تا چه میزان از نزدیکی مردم با بسیجیها و جوانان انقلابی منطقه بیم دارند. جمال کریمی از بسیجیهای فعال اورامان بود که خیلیها او را به دست بخیری و توجه به مردم میشناسند. در گفتوگویی که با خورشید کریمی، خواهر، شادی محمدی خواهرزاده و ابراهیم حسامی از دوستان خانوادگی شهید انجام دادیم، سعی کردیم زوایایی از زندگی این شهید مسیر خدمت و احسان را تقدیم حضورتان کنیم.
خواهر شهید
شما خواهر بزرگتر شهید کریمی هستید، ایشان چطور بچهای بودند. در خانواده چند برادر و خواهر هستید؟
ما در خانواده پدری چهار برادر و چهار خواهر بودیم. یک خواهرم مرحوم شده است و با شهادت برادرم جمال اکنون سه برادر و سه خواهر ماندهایم. جمال برادر کوچکمان بود. ۳۵ سال داشت که به شهادت رسید. از بچگی سرش در کار خودش بود و آزارش به کسی نمیرسید. از همان کودکی دیندار و مردمدار بود. نه اینکه خواهرش باشم و این حرفها را بزنم، اگر خواستید در منطقه اورامان از هر کسی در مورد جمال بپرسید. همه میدانستند چطور جوانی بود. دست بخیری و کمکش به مردم محروم، زبانزد بود. پدرمان سالها پیش مرحوم شده است. برادرم همسایه مادرمان بود و همیشه او را کمک میکرد. حتی وقتی مسئولان جمال به او میگفتند، میتواند در سنندج یا مریوان خدمت کند و آنجا خانهای داشته باشد، قبول نمیکرد. میگفت نمیخواهم مادر و مردم منطقه را رها کنم و فقط به فکر خودم باشم.
شهید کریمی چند سال سابقه بسیج داشت؟ شنیدهایم که ایشان از خیران منطقه هم بودند.
برادرم ۱۳ سال سابقه فعالیت در بسیج را داشت. مسلح بود و هیچ وقت از موقعیتش سوءاستفاده نمیکرد. حضور در بسیج و ارتباط با مسئولان سپاه منطقه را عاملی در جهت خدمت به مردم منطقه میدانست. به تعبیری پل ارتباطی بین مردم و مسئولان بود. همیشه سعی میکرد فعالیتهای جهادی بسیجیها یا طرحهای محرومیتزدایی سپاه را به بهترین شکل هدایت کند و این کمکها را به نیازمندان واقعی برساند. وقتی که لباس بسیجی به تن کرد، قصدش خدمت بود. نه اینکه تنها شغلی داشته باشد.
هدفش خدمت خالصانه بود و به همین خاطر الان اگر به خانه شهید بروید، میبینید که چه زندگی ساده و حتی محقرانهای دارد. بعد از اینکه بحث کرونا پیش آمد، برادرم به همراه دیگر بسیجیهای منطقه از ماهها پیش تلاش میکردند تا مردم را در این شرایط سخت کمک کنند. اما متأسفانه ضدانقلاب مزد آنها را با گلوله دادند.
به نظر شما چرا ضدانقلاب باید کسی را که قصدش خدمت به مردم بود، به شهادت برسانند. گویا روز شهادت بستههای معیشتی کمکهای مؤمنانه را به مردم منطقه میبردند.
ضدانقلاب نمیخواهد مردم منطقه پیشرفت کنند. آنها مخالف ارتباط گرفتن مردم و جوانان بومی با بسیجیها و جوانان مؤمن و انقلابی هستند. آن روز که جمال و همرزمش شهید شدند، خونشان روی بستهها و اقلام معیشتی ریخت و آنها را رنگین کرد. خود این مسئله خیلی حرف در خودش دارد. این شهدا فدای راه کمکرسانی به مردم شدند. حالا چرا باید عدهای از کمکهای آنها به مردم محروم ناراحت باشند؟ اگر تروریستها خیر مردم را میخواستند که خادمان آنها را ترور نمیکردند.
چه خاطراتی از برادر شهیدتان در ذهن شما ماندگار شده است؟
نمیدانم از کدام خاطرهاش بگویم. از نمازهای اول وقتش، از روزههایش که در شرایط سخت هم میگرفت. یا از مردمداری و دست بخیری و. جمال جوان رشید و خوش سیمایی بود. آرزوی شهادت داشت و خدا هم او را به آرزویش رساند.
برادرتان متأهل بود؟
بله، دو فرزند پسر دارد. یکی از آنها کلاس پنجم و آن یکی کوچکتر است.
فرزندانش چطور با شهادت پدر کنار آمدهاند؟
کنار که نیامدهاند. بیتابی میکنند. پسر بزرگش میرود سر خاک پدرش و همانجا میخوابد. پسر کوچکش هم میرود سر خاک پدرش، او را قسم میدهد که در را باز کند تا پیش پدرش برود. این بچهها کوچک هستند و درست زمانی که باید دست نوازش پدر بر سرشان بود، به خاطر جنایت ضدانقلاب از وجود پدر محروم شدند. مادر پیرمان هم الان حال و روز خوشی ندارد. جمال عصای دست مادر بود و حالا پیرزن هم پسرش و هم عصای دستش را از دست داده است.
خواهرزاده شهید
از روز حادثه بگویید. شهادت دایی چطور اتفاق افتاد و آخرین ملاقات شما با ایشان چه زمانی بود؟
ما در دزلی زندگی میکنیم و دایی در منطقه اورامان بود. (مادرم بعد از اینکه با مرحوم پدرم ازدواج کرد از اورامان به دزلی آمد)، اما، چون دایی خیلی به صله رحم اعتقاد داشت، مرتب به ما سر میزد. آخرین ملاقاتمان روز قبل از شهادتش بود. عصر ایشان دست من را گرفت و گفت حرفهایی دارم که باید به شما بگویم. نشستیم و گفت مردم روستاهای اورامان خبر دادهاند پژاک به منطقه آمده و مردم از دایی میخواستند مدتی به آن منطقه نرود تا مبادا ضدانقلاب او را به شهادت برساند. دایی میگفت، نمیدانم چه کار باید بکنم. بعد با یکی از مسئولانش تماس گرفت و با او صلاح و مشورت کرد. روز بعد دایی طبق وظیفهای که داشت بعد از خواندن نماز عصر راهی منطقه میشود. ایشان و همراهانشان اقلام معیشتی را برای مردم مرحوم میبردند که در راه به کمین ضدانقلاب میخوردند و دایی و همراهش محمد کرمی به شهادت میرسند و خونشان روی اقلام معیشتی و کمکهای مؤمنانه میریزد.
بارزترین خصوصیت اخلاقی شهیدجمال کریمی چه بود؟
شهید صفات حسنه زیادی داشت، اما بارزترین خصوصیت اخلاقیاش همان صله رحم بود که اشاره کردم. خیلی به خانواده و فامیل اهمیت میداد و سعی میکرد در هر شرایطی به ما سر بزند. منطقه اورامان که دایی در آنجا زندگی و خدمت میکرد، یک منطقه توریستی است، اما به جز هتلدارها و تعداد معدودی از افراد، باقی مردم در محرومیت به سر میبرند. یکی از علتهایی که دایی در همان منطقه ماند و سالها در آنجا خدمت کرد، رسیدگی به مردم محروم بود. در حالی که خودش هم اوضاع مالی چندان خوبی نداشت. در واقع خودش درد مردم محروم را درک میکرد و برای خدمت به آنها تلاش میکرد.
شده بود از شهادت بگوید؟
پدرم از چهرههای شناخته شده منطقه در بحث جهاد و دفاع مقدس بود. چند سال پیش که بابا مرحوم شد، از تلویزیون آمدند تا از زندگی ایشان گزارشی تهیه کنند. دایی هم آنجا صحبتهایی کرد و از بابا گفت. یادم است همانجا گفت که خودش هم شوق شهادت دارد و دوست دارد به قافله شهدا بپیوندد. یکی از دوستان دایی میگفت چند هفته پیش شهید جمالی بحث شهادت را پیش کشید و گفت خوشا به حال شهدا وای کاش ما هم به فیض شهادت نائل میشدیم. دایی بسیجی بود و بسیجی بودن در این منطقه کار راحتی نیست. راهی را انتخاب کرده بود که به شهادت ختم میشد و شکر خدا هم دایی مسیر شهادت را تا انتها با سربلندی پیمود.
ابراهیم حسامی از دوستان خانوادگی شهید آشناییتان با شهیدکریمی چطور رقم خورد؟
من از دوستان خانوادگی مرحوم حاج ناصح محمدی هستم. حاج ناصح از مشاهیر دفاعمقدس در کردستان است. به تبع دوستی با خانواده حاج ناصح، با شهیدکریمی هم آشنا شدم و ایشان را میشناختم. بنده دبیر بازنشسته هستم و اکنون ۱۶ سالی میشود که رئیس مجمع خیران مدرسهساز استان کردستان هستم.
شما که در کار خیر هستید، توجه شهید کریمی به مردم محروم منطقه را چطور دیدید؟
اجازه بدهید یک موضوع را اینجا مطرح کنم. شهیدکریمی خودش از لحاظ شرایط اقتصادی، وضع خوبی نداشت. چون از بطن مردم بود، درد و رنج محرومان را به خوبی میشناخت و با جان و دل برای مردم کار میکرد. در منطقهای که شهیدکریمی خدمت میکرد، بسیجی بودن کار راحتی نیست. او راهی را برای خدمت به مردم انتخاب کرده بود که سختیهای زیادی داشت. خیلی از بسیجیها اینجا زخمزبانهایی از برخی افراد معاند میشنوند. کریمی و امثال او جوانهایی هستند که بهرغم تمامی سختیها، به خدمتشان ادامه میدهند.
بازتاب شهادت جمال کریمی و محمد کرمی در بین مردم منطقه چطور بود؟
من به خاطر فعالیتهایی که دارم، با اقشار مختلف مردم در ارتباط هستم. هر چند شهادت این دو عزیز باعث رنجش خاطرمان شد، ولی خون شهدا همواره راهنمای مردم است. در این حادثه هم ضدانقلاب از ترور این دو نتیجه عکس گرفت. خیلی از مردم وقتی شنیدند دو بسیجی در راه کمک به محرومان شهید شدند، از این فاجعه ابراز انزجار کردند. مردم الان آگاهتر شدهاند و به برکت خون شهدا، صف حق و باطل را بهتر میشناسند. ضدانقلاب میخواهد با این اقدامها مردم را از نظام اسلامی جدا کند، ولی نتیجه عکس گرفته و میگیرد. خون شهیدان کریمی و کرمی روی اقلامی ریخت که برای مردم محروم بود و خود مردم به خوبی درک کردند که اینجا چه کسانی در جهت خدمت به مردم و چه کسانی در جهت ضربه زدن به آنها تلاش میکنند.
منبع ایلام بیدار