به گزارش انجمن بی تاوان، بهزاد آذریش با کد سازمانی اردال جودی بنا بر ادعای گروهک تروریستی پ.ک.ک/پژاک در تاریخ ۲۹ مرداد سال جاری در منطقه متینای اقلیم کردستان عراق کشته شده است.
انجمن بی تاوان بعد از گذشت چندین ماه از اعلام خبر کشته شدن بهزاد آذریش پای درد و دل های پدر وی نشسته است.متن صحبت های آقای آذریش به شرح ذیل می باشد.
علی آذریش هستم پدر بهزاد آذریش از اعضای سابق گروهک تروریستی پ.ک.ک/پژاک.
هم اکنون در روستای شیبانی از توابع شهرستان سردشت استان آذربایجان غربی ساکن بوده و از طریق مغازه امرار معاش می نمایم.
بنده دارای ۶ فرزند هستم.
بهزاد فرزند آخر من بود.تا اول راهنمایی به مدرسه رفت و بعد از آن ترک تحصیل کرد. بعدها به کار باربری و کولبری مشغول شد.
در سال ۹۳ بعد از چندین ماه بی خبری از بهزاد بالاخره مطلع شدیم که او به گروهک تروریستی پ.ک.ک/پژاک ملحق شده است.البته باید بگم که من هنوز هم از اینکه بهزاد با میل و علاقه خودش به گروهک ملحق شده باشد مطمئن نیستم.
به دلیل قرار گرفتن محل زندگی ما در منطقه مرزی هر از گاهی عناصر تروریست ها برای اخاذی به روستای ما می آمدند.از همین رو کم و بیش با این گروهک آشنایی داشتیم.اما هیچیک از فرزندان ما هرگز به دنبال پ.ک.ک و پژاک نبوده اند.
متاسفانه بعد از اینکه بهزاد به کار کولبری روی آورد از بد حادثه از آنجا که این گروهک همیشه برای اخاذی و به اصطلاح خودشان گمرک بر سر راه کولبران هستند بهزاد هم از این طریق با این گروه بیشتر آشنا شده بود.
بارها در منزل از اخاذی که از وی می شد صحبت کرده بود چندین بار هم به بهزاد تذکر داده بودم که اگر هم باج می دهی، فقط سریع از آنها دور شو که ممکن است تو را فریب دهند. ما هنوز هم دقیقا نمی دانیم که آیا بهزاد با حیله و فریب رفته و یا با زور بردند؟ چرا که ما بارها در منطقه شاهد بودیم که اینها خیلی از کودکان و نوجوانان را با زور و با بی رحمی تمام از خانواده ها جدا کرده و به قندیل فرستادند.
بعد از اینکه مطلع شدیم بهزاد به گروه ملحق شده است، خودمان را به هر دری زدیم که از او خبری بگیریم یا او را ببینیم که موفق نشدیم.
از مراجعه به سازمان های نظامی گرفته تا انجا که به همراه مادرش به مناطقی که گمان می کردیم بتوانیم با سران تروریست ها صحبت کنیم و از بهزاد خبری بگیریم و بتوانیم او را برگردانیم مراجعه کردیم اما کادرهای گروهک از ما با سنگ و آهن و فحش پذیرایی می کردند.
با گریه، ضجه، آه، ناله و التماس که ما خانواده هستیم و می خواهیم عزیزانمان را ببینیم. ولی چه فایده، انگاری در گوش سنگ…
با گریه و التماس خواهش کردیم که حداقل از دور بهزاد را به ما نشان بدهند. زیر بار نرفتند.
انسانهایی به این بی رحمی ندیدم. برای دیدنش حتی گفتم قبول است اینجا بماند فقط بگذارید حداقل مادرش برای یک بار هم که شده از دور وی را ببیند. ظالم تر، کثیف تر و بی رحم تر از اینها ندیدم.
در این ۶ سال تا آخرین روزی که خبر کشته شدن بهزاد را به ما دادند روزی نبود که برای یافتن و برگرداندن او تلاشی نکنیم تا اینکه یکی از آشنایان خبر کشته شدنش را به ما گفت.او نیز این خبر را از رسانه های تروریست ها فهمیده بود.
ما واقعا هنوز هم نمی دانیم بهزاد کشته شده است یا زنده است؟
زنده اش را که ندادند حداقل اگر می گویند کشته شده است جنازه اش را به ما بدهند.
چند باری شنیدیم که بهزاد قصد فرار داشته و این مسئله نگرانی ما را افزون کرده بود، چرا که می دانستیم اگر موفق به فرار نشود حتما او را یا تیر باران می کنند و یا به هر ترفندی به قتل می رسانند. اکنون هم که جنازه پسرم را به ما نمی دهند، چرا نمی دهند؟! معلوم است که از چیزی می ترسند. از فاش شدن حقیقت می ترسند.
از روزی که متوجه کشته شدنش شدیم، زندگی بر ما حرام شده، مادرش یکسره گریه می کند و بی تاب است. حقیقتا از روزی که بهزاد را به گروه بردند ما منتظر چنین روزی بودیم.
سران پ.ک.ک و پژاک شرف ندارند.از آن ها وحشی تر و جنایتکارتر ندیدم.
چه دلیلی دارد گروهی که سران ان اهل ترکیه هستند و حتی کردی هم بلد نیستند صحبت کنند با چه دلیلی جوانان بی گناه ایرانی را قربانی هدف پوچ خود می کنند.
اینکه یک گروهک چند هزار نفره به جنگ ارتش یک دولت می رود این کار را فقط احمق ها انجام میدهند که نتیجه اش می شود قربانی کردن کودکان و نوجوانان بی گناه و داغدار کردن خانواد های کرد.
اگر سران پ.ک.ک و پژاک ادعای حمایت از کردها را می کنند، این چجور حمایتی است که بیشترین قربانیان آن خود کردها هستند.
ای کاش روزی که بهزاد می خواست ترک تحصیل کند و به کار باربری روی بیاورد مانع او شده و او را به ادامه تحصیل ترغیب می نمودم.
علی رغم واقع شدن روستای ما در منطقه مرزی و وجود محرومیت ها و محدودیت ها هستند جوانانی که ادامه تحصیل دادند و هم اکنون به کارهای شایسته تری روی اورده اند.
پ.ک.ک و پژاک اعضای خود را همیشه از بین افراد بی سواد انتخاب می کنند.در گذشته نیز دو سه نفر از جوانان روستای ما که همگی بی سواد بودند به گروهک پیوستند.
تروریست ها افراد بی سواد را می خواهند چون دوست دارند ان ها را برده خود بکنند.هیچ شخص تحصیل کرده و اگاهی هرگز فریب دروغ های تروریست ها را نمی خورد.
امیدوارم هرچه زودتر تمام جوانان روستا و منطقه با کمک های دولت جمهوری اسلامی ایران محرومیت های موجود در منطقه را سامان داده و با ادامه تحصیل و پیشرفت انتقام خون فرزندان مارا از تروریست ها بگیرند.