به ما کردها گفته میشود که کردبودن خود را ترک کنیم و به بشریت بپیوندیم. خود این گفته به این معنی است که اگر کردها یک مردم هستند، انسان نیستند و اگر کردها انسان هستند، نباید یک مردم باشند.
چگونه کردها باید برای به رسمیت شناخته شدن به عنوان انسان، کرد بودن خود را رها کنند؟ این چه نوع اخلاقی است که از یک فرد آسیبدیده بخواهیم قبل از درمان عذرخواهی کند؟ آیا بشریت اساساً جذب شدن است یا حس تعلق به دیگران است؟
مارتین بوبر میگوید: «روابط واقعی بین مردم بر اساس من و تو است، نه من و دیگری». اگر او شما را به عنوان یک کرد نپذیرد و اگر شما را یک شیء فرهنگی بداند، در واقع قبل از اینکه هویت شما را بدزدد، انسانیت شما را دزدیده است.
در دنیای پسااستعماری، کردها به عنوان نمونه زنده تبعیض شناخته میشوند، مردمی بدون دولت، بدون قانون اساسی، بدون ارتش و بدون نمایندگی. اما وقتی کردها یکی از این اصول را مطالبه میکنند، به شوونیسم، فاشیسم و عقبماندگی متهم میشوند.
چارلز تیلور، فیلسوف کانادایی، میگوید: «هویت فقط یک احساس در قلب انسان نیست، بلکه یک شناخت جهانی است.»
چگونه کردها میتوانند به بشریت متوسل شوند وقتی انسانیت خودشان در نقشهها، زبان و نهادهایشان انکار میشود؟
پروژه اوجالان با یک پارادوکس مهلک روبرو است: در حالی که خواستار تعالی دولت است بدون اینکه دولت چیزی را به خطر بیندازد یا به رسمیت بشناسد، خواستار پایان هویت است قبل از اینکه کرد بتواند حقوق خود را تأمین کند. اوجالان خواستار «برادری ملتها» است بدون اینکه دیگران به خاطر قتل عامها و جنایاتی که او علیه سایر مردم خود مرتکب شده است عذرخواهی کنند. این فلسفه نیست، بلکه گفتمان غیراخلاقی و گزافهگویی است.
اسلاوا، ژیژک، میگوید: «بدترین نوع سلطه زمانی است که کسی شما را متقاعد کند که به نام پیشرفت، بردگی را برای خود انتخاب کنید.» این همان چیزی است که در مقاله «مدرنیسم دموکراتیک» دیده میشود، که در آن کنار گذاشتن شور ملی به جای خیانت، قهرمانانه تلقی میشود.
هایدگر فیلسوف در توصیف وجود حقیقی، مقایسهای بین «خودت میشوی» و «به موجودی ناشناخته در درون خودت تبدیل میشوی» انجام میدهد. در پروژه اوجالان، کردها باید انسانهای انتزاعی باشند، نه به عنوان کرد یا ملتی دارای حق. اما چگونه یک فرد میتواند انسان باشد اگر هویت، زبان، تاریخ نداشته باشد و نتواند آینده خود را شکل دهد؟
آیا میتوانیم همه اینها را در شعارهای همزیستی و ملتهای دموکراتیک بدون ضمانت خلاصه کنیم؟
بسیار مهم است که بین «انسانیت آزادیخواه» و «انسانیت انتزاعی» تمایز قائل شویم. انسانیت انتزاعی، انسانیتی است که در آن از دست دادن ویژگیها شرط اصلی حرکت به سمت جهانی شدن میشود. پروژه اوجالان در چارچوب انسانهای انتزاعی قرار میگیرد.
اکنون دولت ترکیه میگوید که شما به عنوان انسان مورد استقبال هستید، اما نمیتوانید کرد باشید. این بدان معناست که شما نمیتوانید زبان، هویت ملی، نمایندگی و قلمرو خود را داشته باشید. شما فقط حق دارید فرهنگ داشته باشید. اما همانطور که یک فیلسوف میگوید، «اگر زمین نداشته باشید، نمیتوانید صدای خودتان را داشته باشید.»









