ایران، سرزمینی است که در جریان تحولات گوناگون تاریخی و حرکت های جمعیتی ترکیبی از اقوام را در خود جای داده است. در سطح داخلی، این کشور به مثابه دیگی مذاب و پیچیده از هویت های چندگانه است که توسط حکومت مرکزی قوی اداره می شود. تنوع قومی در کشور ذاتا منشا و منبع تهدید نیست بلکه واقعیتی تاریخی و جامعه شناختی از ایران است.
از منظر تاریخی، هویت جمعی و حفظ اقتدار سرزمینی به نام «ایران»، عامل پیوند این اقوام برای حفظ یکپارچگی کشور بوده است. در سطح جهانی نیز جامعه بین المللی زمانی که می خواهد با جمهوری اسلامی ایران گفتگو و تعامل کند، تمایل داشته که آن را به عنوان یک کشور یکپارچه ببیند.
بر اساس ارزیابی های صورت گرفته، ایران حدود هشتاد و پنج میلیون نفر جمعیت دارد که ترکیبی است از اقوام مختلف نظیر فارس، ، آذری ،کرد، عرب، ترکمن و…. وضعیت تنوع و تکثر قومیتی، نتیجه طبیعی و جانبی تاریخ ایران است.
سلسله صفویه در اوج قدتش در اواخر قرن ۱۶۰۰ میلادی، بزرگترین امپراطوری ایران که منطقه وسیعی از مرکز افغانستان تا جنوب شرقی ترکیه و میلیون ها نفر و ده ها گروه قومی متمایز را در بر گرفت. همچنان که قرن ها می گذشت مهاجرت و تجارت با ادغام جوامع گوناگون، آن ها را به عنوان ایران مدرن امروزی که می شناسیم، تبدیل کرد.
در مقاطعی، امریکا و برخی کشورهای منطقه و جریانات فکری و رسانه ای غربی تلاش کرده اند با دخالت های پنهانی و آشکار از این ویژگی برعلیه تمامیت ارضی کشور استفاده کنند. در آخرین افشاگری از این دست، دنیل مک آدامر، مدیر بنیاد رند پال در مصاحبه ای تلوزیونی گفت: دولت امریکا از طریق «مرکز ماموریت ایران» در سازمان سیا به رهبری مایکل دی آنریا در اعتراض های اخیر ایران نقش بازی کرد. در این راه امریکا با منافقین ( سازمان مجاهدین خلق ) و گروههای تجزیه طلب همکاری کرده است.
اما امروزه در کنار نوع سنتی مداخله های قومیت محور، نوع دیگری از مداخلات به چشم می خورد و آن هم برجسته سازی و بیگانه سازی اقوام گوناگون از هویت ملی ایرانی است که در جریانات رسانه ای و مطبوعاتی غربی دنبال می شود. در این خصوص ، مرزبندی های اعتباری و ساختگی که از سوی جریانات رسانه ای و مطبوعاتی دنبال می شود، می تواند در برخی موارد سبب تقویت نیروهای گریز از مرکز و درگیری های قومی شود. این جریان حتی از تصور کردن آینده ای همانند لیبی برای ایران ابائی ندارد.
همچنین چندی است انطباق فشار اقتصادی که در نتیجه تحریم های ظالمانه ایالات متحده بر مردم تحمیل شده با مرزهای محرومیت های قومیتی، منجر به سوء استفاده از تنوع قومیت و پراکندگی های آن در استان های مختلف شده است. برای مثال، برندا شافر، از متخصصان اقلیت های قومی ایران در دانشگاه جورج تاون تمرکز تحقیقاتی خود را روی بحث تضعیف هویت ملی ایرانی قرار داده و تلاش می کند خط متمایزی را بین هویت های قومی و هویت ملی ایرانی ترسیم کند.
اخیرا نیز در مقاله ای که ایلهان برمن در نشریه نشنال اینترست منتشر کرده، کوشیده بود با نزدیک شدن به چنین دیدگاهی اساسا این تصور را القا کند که قومیت ها جدا از حکومت ملی قرار دارند. و بنابراین با توجه به وضعیت کنونی کشور، گروه های تجزیه طلب ظرفیت بهره برداری از شرایط را دارند. در واقع این سنخ فکری سعی می کند، “هویت قومی” را از “هویت ملی ایرانی” متفاوت و حتی در تقابل با آن قرار دهد.
مسئله قومیت و استفاده ابزاری از آن می تواند توسط گروه های ناسازگار و قدرت های متخاصم و چالش های برخاسته از آن، جریان ضد امنیتی قوی را برای کشور در بر داشته باشد. در سال های اخیر این رویکرد منجر به تحرکات مجدد جنبش های رادیکال قومی در استان های مختلف شده که چالش جدی امنیت ملی و انسانی هستند. فعالیت گروهک های تروریستی جندالله و جیش العدل در سیستان و بلوچستان، پژاک در کردستان و جدایی طلبی عربی چشمگیرتر از دیگران بوده است.
حمله تروریست ها به رژه نظامی اهواز در سپتامبر ۲۰۱۸ که منجر به کشته شدن سربازان و شهروندان شد، نمونه کاملی از وقایع جدایی طلبانه و پرخاشگرانه است. وارونه سازی حقیقت و تطهیر تجزیه طلبان و تروریست های آن ها به یکی از کارویژه های جریان رسانه ای غربی مبدل گشته است. با این حال، فعالیت های تروریستی و خشونت طلب این گروه ها اغلب واکنش های دولتی و مردمی را برانگیخته است.
با این حال، سرزمین و احساس تعلق مشترک به آن بیش از هر عنصر دیگری، برای فرد ایرانی هویت بخش بوده است. تاریخ نشان داده که تمایل مردم ایران به حکومت مرکزی قدرتمند که ضامن امنیت، ثبات و یکپارچگی سرزمینی است باعث می شود در صورت هر اقدام و حرکت خارج از قاعده ای، حکومت ایران متحدانش یعنی “مردم عادی” را در کنار خود داشته باشد. چرا که از نظر آن ها وحدت ملی یک نگرانی اساسی است به گونه ای که بسیاری ترجیح می دهند یک کشور واحد داشته باشند تا اینکه با واحدها و ملیت های شکننده و ورشکسته مواجه باشند.