از دهه ۱۹۸۰، پکک با الگوگیری از سنتهای چریکی مارکسیستی (بهویژه مدل چگوارایی) و ائتلاف با قدرتهای منطقهای نظیر سوریه حافظ اسد، وارد جنگی مسلحانه شد. اما در دهههای بعد با فروپاشی مشروعیت:
از منظر اجتماعی، بهسبب خشونتورزی و قربانیسازی جامعهی کرد؛
از منظر ایدئولوژیک، بهسبب سقوط اردوگاه سوسیالیسم و افول روایتهای انقلابی؛
و از منظر ژئوپلیتیکی، بهسبب صعود پروژههای محافظهکار اسلامی مانند AKP، که توانست با واقعگرایی ژئوپلیتیکی مناطق کرد را درون ساختارهای قدرت جذب کند؛
سازمان پکک بهمرور از یک بازیگر تاریخی-انقلابی به یک بازیگر حاشیهای و گفتمانی تقلیل یافت.
خستگی اجتماعی کردهای ترکیه و گرایش به عقلانیت توسعهگرا
بسیاری از کردهای ترکیه، بهویژه در شهرهای شرقی مانند دیاربکر و وان، در دهههای اخیر به جای آرمانهای انقلابی چپگرایانه، خواهان ثبات، توسعه اقتصادی، فرصتهای شغلی، و مشارکت در ساختار ملی هستند. این خود نشاندهنده تغییر گفتمان از «قومگرایی سوسیالیستی» به «مطالبات شهروندی در چارچوب مدرن» است.
پکک در مواجهه با این تحول، دچار بحران بازنمایی (representation crisis) شد؛ بدین معنا که دیگر نمیتوانست خود را نماینده انحصاری کردها معرفی کند.
ادعای عبدالله اوجالان مبنی بر تحقق اهداف پکک و تلقی تغییر استراتژی این سازمان به مثابه «پیروزی»
به تعبیر ریموند آرون زمانی که انقلابگرایان آرمانگرا ناگزیر به پذیرش واقعیت سیاسی میشوند، گاه ناچارند با زبان پیروزی، شکست را بیان کنند تا پرستیژ رهبری حفظ شود.
در چنین زمینهای، عبارت «گذار داوطلبانه از مبارزه مسلحانه به سیاست دموکراتیک» را نمیتوان «پیروزی» نامید، بلکه باید آن را نوعی تسلیم ناگزیر ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی تلقی کرد که پکک را از یک سازمان انقلابی-ملتساز به نهادی نیمهسیاسی و گفتمانی کاهش داده است.
واقعیت تاریخی نشان میدهد که:
پروژه دولت-ملت کردی در ترکیه به شکست انجامیده است؛
به رسمیتشناسی نسبی کردها مدیون تحولات دولت مرکزی ترکیه به رهبری اردوغان است، نه پکک؛
گذار از مبارزه مسلحانه، نه انتخابی استراتژیک، بلکه نوعی عقبنشینی اجباری است در برابر تغییرات اجتماعی و سیاسی.
ادعای کنونی عبدالله اوجالان که “هدف اصلی ما (به رسمیت شناخته شدن کردها) محقق شده است”، تلاشی برای بازنویسی گذشته به نفع روایت امروز است. در واقع، او با ابهامافکنی مفهومی (semantic obfuscation)، شکست استراتژیک پروژه دولتسازی را بهصورت موفقیت بازنمایی میکند.
دوگانهی کمالیسم/نوعثمانیگرایی و حذف ملتسازی کردی
در مسیر سرکوب یا جذب هویت کردی، دو جناح اصلی در سیاست ترکیه، یعنی کمالیسم سکولار و نوعثمانیگرایی اسلامی، نقش مکمل ایفا کردهاند:
کمالیسم، با حذف فرهنگی و انکار وجودی کردها، پروژهی پاکسازی نمادین (symbolic erasure) را پیش برد؛
نوعثمانیگرایی، با همگرایی دینی، پروژهی جذب فرهنگی در امت اسلامی را سامان داد.
در این میان، نهتنها هیچ جایگاهی برای ملت کردی تعریف نشد، بلکه خود مفهوم ملت کردی به سطحی از ابژهی طنز و بیمعنایی سیاسی تقلیل یافت. اردوغان که در آغاز بهعنوان نماد آشتی ملی ظاهر شده بود، در نهایت، سبد رأی کردها را به اردوگاه کمالیستها تحویل داد و ساختار قومی را باز به سازوکار دولت–ملت تکملیتی بازگرداند.
تسلیم پکک یک شکست تمام عیار برای کردهاست که قدرتمندترین گروه مسلح کرد را تشکیل دادند و به جنگ قدرتمندین دولت_ملت منطقه رفتند و پایان این جدال یک هیچ بزرگ و ۴۰ هزار کشته برای کردها بود.