انجمن بیتاوان: در عصر حاضر، جنگها دیگر صرفاً در میدانهای نبرد سنتی تعریف نمیشوند، بلکه ابعاد پیچیدهتری مانند جنگ ترکیبی، عملیات روانی و تروریسم نرم به ابزارهای کلیدی برای تضعیف حاکمیت ملی و انسجام اجتماعی تبدیل شدهاند. رژیم صهیونیستی و متحدانش با بهرهگیری از گروهکهای تروریستی و شبکههای رسانهای وابسته تلاش میکنند با اجرای راهبردهای چندلایه شناختی و روانی، بنیانهای فکری و امنیتی جمهوری اسلامی ایران را مورد هدف قرار دهند. جنگ ۱۲ روزه اخیر ایران و این رژیم، نمونه بارزی از این رویکرد بود که در آن، تروریسم نرم و جنگ ترکیبی درهمتنیده شدند تا با ابزارهای غیرمستقیم، ضربات مهلکی به پیکره امنیت ملی وارد کنند.
در این گفتوگو با احد نوری، مدرس و پژوهشگر مسائل سیاسی به بررسی نسبت جنگ ترکیبی – شناختی با تروریسم نرم، نقش گروهکهای تروریستی در پیشبرد این جنگ و اقدامات رسانهها و نهادهای بهظاهر حقوق بشری بهعنوان بازوی تروریسم نرم میپردازیم.
جنگ ترکیبی – شناختی چه نسبتی با تروریسم نرم دارد و چگونه گروهکهای تروریستی به ابزار پیشبرد این جنگ تبدیل شدهاند؟
جنگ ترکیبی – شناختی و تروریسم نرم دو مفهوم کلیدی در چهارچوب جنگهای نوین هستند که با وجود تفاوتهای شکلی، از نظر کارکرد و هدف نهایی، ارتباط تنگاتنگی دارند. جنگ ترکیبی به معنای استفاده همزمان و هماهنگ از انواع ابزارهای سخت و نرم (نظامی، اقتصادی، رسانهای، سایبری، اطلاعاتی و روانی) برای تضعیف یک کشور یا نظام سیاسی است، درحالیکه جنگ شناختی بهطور خاص بر کنترل ادراک، تضعیف اراده، تحریف واقعیت و تغییر نگرشها و باورهای مردم تمرکز دارد. در این میان، تروریسم نرم به آن دسته از اقدامات گروههای تروریستی گفته میشود که نه لزوماً با خشونت مستقیم، بلکه با ابزارهای روانی، رسانهای، فرهنگی و اطلاعاتی، آرامآرام بنیانهای فکری، هویتی و ارزشی جامعه هدف را مورد حمله قرار میدهند. در جنگ ۱۲ روزه ایران و رژیم صهیونیستی که ابعاد اطلاعاتی و روانی آن بسیار گستردهتر از درگیریهای پیشین بود، میتوان بهوضوح نقش مکمل تروریسم نرم را در پیکربندی جنگ ترکیبی – شناختی مشاهده کرد.
رژیم صهیونیستی از یکسو با ابزارهای کلاسیک جنگی، به تأسیسات نظامی، مراکز هستهای و زیرساختهای حیاتی ایران حمله میکرد، اما در همان حال بهصورت همزمان از طریق عملیات روانی پیچیده، فضای رسانهای و سایبری را برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی ایران، ایجاد دلهره، بیاعتمادی به نظام و تفرقه اجتماعی فعال کرده بود. در این راستا گروهکهای تروریستی نیز وارد میدان شدند؛ چه از طریق اجرای عملیاتهای خرابکارانه داخلی (همچون بمبگذاریها یا حملات بیولوژیکی هدفمند) و چه از طریق نقشآفرینی در جنگ رسانهای و القای پیامهای ناامیدی، بیاعتمادی و تردید نسبت به توان دفاعی کشور. در مجموع، تروریسم نرم بازوی میدانی جنگ شناختی در دل جنگ ترکیبی است. این نوع تروریسم باتکیهبر نفوذ در لایههای فرهنگی، اطلاعاتی و ذهنی جامعه، به دنبال تضعیف جبهه درونی است؛ جایی که توپ و تانک کاربردی ندارند، اما یک پیام یا تصویر جعلی میتواند بنیان انسجام ملی را بشکند. جنگ ۱۲ روزه نشان داد پیروزی در میدان نیازمند آمادگی در جبهه شناختی و مقابله با تروریسم نرم است.
گروهکهای تروریستی در جنگ ۱۲ روزه چه نقشی در عملیات روانی و جنگ شناختی علیه ایران ایفا کردند؟
در جنگ ۱۲ روزه میان ایران و رژیم صهیونیستی، گروهکهای تروریستی (بهویژه منافقین، گروههای تجزیهطلب مانند کومله، پژاک، الاحوازیه و گروههای مستقر در خارج از کشور) نقش فعالی در بُعد شناختی و روانی جنگ ایفا کردند. این نقشها نهتنها مکمل اقدامات نظامی اسرائیل بودند، بلکه در برخی موارد بهمنزله پیشبرنده راهبرد جنگ شناختی علیه ایران عمل کردند. این گروهکها با تلفیق عملیات اطلاعاتی، خرابکاری و تولید گسترده محتوای روانی، هدف خود را بر دو محور قرار داده بودند؛ اول، بیثباتسازی ذهنی مردم؛ دوم، القای فروپاشی قریبالوقوع نظام و پیروزی رژیم صهیونیستی.
نقش شبکه نفوذی و خرابکار: بر اساس گزارشهای رسمی منتشرشده پس از جنگ، بیش از ۷۰۰ نفر از عوامل موساد و گروهکهای مرتبط در ایران شناسایی و دستگیر شدند. این افراد نقش کلیدی در ورود و هدایت ریزپرندهها، لو دادن موقعیت پدافندها، اختلال در سامانههای دفاعی و بمبگذاریهای همزمان با حملات هوایی داشتند. بسیاری از آنها از میان اعضای سابق یا مرتبط با منافقین و تجزیهطلبها بودهاند. این شبکه نفوذ در لحظات آغازین جنگ تلاش کرد با ایجاد ترافیک اطلاعاتی و حملات سایبری به سامانههای هشداری، پدافند هوایی کشور را درگیر و سردرگم کند، تا برتری هوایی به نفع دشمن شکل بگیرد.
عملیات روانی در بستر شبکههای اجتماعی: گروهکهای تروریستی با استفاده از صفحات ناشناس، رباتهای سایبری و شبکههای رسانهای وابسته، عملیات گستردهای برای تولید و پخش شایعات، اخبار جعلی، تصاویر دستکاریشده و تحلیلهای هدفمند را آغاز کردند. محتوای آنها بر محورهایی چون «فروپاشی قریبالوقوع نظام»، «عجز سپاه از دفاع»، «نارضایتی مردم از جنگ» و «دعوت از مردم برای شورش یا همراهی با حملات اسرائیل» تمرکز داشتند، بهعنوانمثال، منافقین در پلتفرمهایی مانند توییتر، تلگرام و اینستاگرام هشتگهایی مانند «تهران بیدفاع» و «فرار فرماندهان» را ترند کردند تا وحشت و ضعف را القا کنند.
ساخت روایتهای کاذب: یکی از اهداف عملیات روانی این گروهکها، تغییر معانی و مفاهیم جنگ بود. آنها تلاش کردند جمهوری اسلامی را «عامل جنگ» و اسرائیل را «مدافع امنیت منطقه» نشان دهند. برخی صفحات رسانهای وابسته به آنها اعلام کردند «باید به قدرت نظامی اسرائیل پناه برد تا ایران به آرامش برسد.» این پیامها با هدف شکستن انسجام ملی، تفرقهاندازی قومی و دینی و سوقدادن مردم به یأس و نافرمانی طراحی شده بودند.
تحریک قومی – مذهبی: گروهکهای تجزیهطلب بهویژه در استانهای مرزی نظیر خوزستان، کردستان و سیستان و بلوچستان تلاش کردند با دامنزدن به اختلافات قومی و انتشار محتواهایی درباره «بیتوجهی تهران به مناطق مرزی» یا «قربانی شدن اقلیتها در جنگ»، شکافهای داخلی را عمیقتر کنند. این مسئله با حمایت رسانهای مستقیم از سوی کانالهایی چون ایراناینترنشنال، منوتو و شبکههای عربی تکمیل شد.
در مجموع، این گروهکها بازوی میدانی جنگ شناختی دشمن بودند که هدفشان نه صرفاً شکست نظامی ایران، بلکه فروپاشی روانی و اجتماعی از درون بود. شکست این عملیات روانی، ناشی از آمادگی اطلاعاتی و رسانهای جمهوری اسلامی و وفاداری مردم به ساختار ملی بود، اما آسیبهای آن همچنان نیازمند پایش، بازسازی اعتماد عمومی و تقویت جبهه شناختی داخلی است.
آیا میتوان اقدامات برخی نهادهای بهظاهر حقوق بشری و رسانههای بینالمللی در جنگ ۱۲ روزه را مصداق تروریسم نرم دانست؟ تحلیل شما چیست؟
بله، میتوان اقدامات برخی نهادهای بهظاهر حقوق بشری و رسانههای بینالمللی در جریان جنگ ۱۲ روزه ایران و رژیم صهیونیستی را بهعنوان مصداق بارز «تروریسم نرم» تحلیل کرد؛ تروریسمی که نه با سلاح گرم، بلکه با سلاح رسانهای، اطلاعات تحریفشده، روانسازی حمله، مشروعسازی خشونت و القای ناامیدی، عملکردی ویرانگرتر از بسیاری از جنگافزارهای متعارف دارد. در واقع، این نهادها و رسانهها در قالب جبهه شناختی دشمن، نقش مکمل و در برخی موارد حتی پیشبرنده عملیات نظامی اسرائیل را ایفا کردند؛ نخست، آژانس بینالمللی انرژی اتمی و شخص رافائل گروسی، در آستانه جنگ، با ارائه گزارشهایی دروغین مبنی بر پایبند نبودن ایران به تعهدات هستهای و محکومیت ایران توسط شورای حکام، در افکار عمومی جهانی فضای مشروعیتبخش به حمله اسرائیل ایجاد کردند.
گزارشهای گروسی که آشکارا تحتتأثیر فشارهای سیاسی لابی صهیونیستی منتشر شد، بدون شواهد قطعی، ایران را به انباشت اورانیوم و «کاهش فاصله تا تولید بمب» متهم کرد. همین فضاسازی رسانهای و دیپلماتیک، توجیهگر اقدامات تجاوزکارانه اسرائیل شد و بهنوعی چراغسبز جامعه بینالملل برای شروع حملات نظامی علیه ایران بود. این عملکرد، نه یک موضع بیطرف فنی بلکه همدستی در بستر جنگ شناختی و مشروعسازی تجاوز نظامی است؛ یعنی نوعی از تروریسم نرم سازمانیافته. دوم، رسانههایی نظیر BBC، صدای آمریکا و بهویژه شبکه تروریستی-رسانهای ایراناینترنشنال، در تمام روزهای جنگ با ایفای نقش اتاق عملیات روانی، بهطور سیستماتیک در حال پمپاژ محتوایی بودند که هدف آن تضعیف روحیه مردم ایران، تشویق نافرمانی مدنی، القای ناتوانی سیستم دفاعی کشور و تحقیر فرماندهان نظامی و مقامات سیاسی ایران بود. ایراناینترنشنال با پوشش زنده حملات اسرائیل، تکرار تحلیلهای تحقیرآمیز و دعوت آشکار از مردم برای شورش، رسماً به بازوی رسانهای ارتش اسرائیل بدل شده بود. این شبکه، با تولید محتوای عاطفی و نمایشی از قربانیان جنگ در ایران، همزمان جمهوری اسلامی را به بیکفایتی متهم میکرد و نقش اسرائیل در آغاز جنگ را کمرنگ جلوه میداد. این رسانهها در چهارچوب راهبرد جنگ شناختی، نه بهدنبال اطلاعرسانی بیطرفانه، بلکه مجری دستورکارهای امنیتی و تخریبی علیه ذهن و روان جامعه ایران بودند.
ترکیب دروغ، بزرگنمایی، حذف گزینشی واقعیتها، تمرکز بر نارضایتی و القای بحران دائمی، مؤلفههای اصلی تکنیکهای عملیات روانی آنان بود. این عملکرد نهتنها در تضاد با اصول حرفهای رسانهای است، بلکه در ساختار قدرت نرم دشمن، ابزار جنگی تمامعیاری محسوب میشود. تروریسم نرم در چنین ساختارهایی به دنبال «براندازی نرم» است، یعنی از درون فروپاشاندن ستونهای مقاومت، اعتماد و وحدت ملی. درست مانند یک تروریست فیزیکی که با بمب بدنی به جان مردم میافتد، این رسانهها با بمبهای خبری و روانی، اعتماد عمومی و انسجام ملی را هدف قرار میدهند. در چنین شرایطی اگر چه تلفات مستقیم و فیزیکی ندارند، اما خسارات درازمدت آنها بر ذهن و فرهنگ جامعه، بسیار جدیتر و پیچیدهتر است.
در مجموع اقدامات شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی و رسانههای وابسته غربی در جریان جنگ ۱۲ روزه، نه صرفاً عملکردهای رسانهای یا فنی، بلکه بخشی از عملیات هماهنگشده جنگ شناختی دشمن علیه ایران بود که باید بهعنوان مصادیق جدی تروریسم نرم شناسایی، مستند و در محاکم حقوقی بینالمللی طرح شوند.
رژیم صهیونیستی چگونه از گروهکهای تروریستی بهعنوان بازوی اجرایی خود در جنگ ترکیبی- شناختی علیه ایران استفاده میکند؟
رژیم صهیونیستی در چهارچوب راهبرد جنگ ترکیبی- شناختی علیه جمهوری اسلامی ایران، همواره از گروهکهای تروریستی بهعنوان بازوی اجرایی و مکمل میدان نبرد استفاده میکند؛ این بهرهگیری نه فقط در عرصه نظامی و خرابکاری، بلکه بهطور ویژه در حوزه جنگ روانی، اطلاعاتی و شناختی برنامهریزی و اجرا شده است. تجربه جنگ ۱۲ روزه میان ایران و رژیم صهیونیستی بهوضوح نشان داد که چگونه گروهکهای تروریستی مانند منافقین، پژاک، کومله، الاحوازیه و حتی جریانهایی که در اروپا و آمریکا بهظاهر در قالب «اپوزیسیون سیاسی» فعالیت میکنند، بهصورت منسجم و هماهنگ با مراکز فرماندهی اطلاعاتی و رسانهای صهیونیستی عمل کردند. نخستین و مهمترین کارکرد این گروهکها، جاسوسی، خرابکاری و شبکهسازی امنیتی در داخل ایران است. در طول جنگ ۱۲ روزه، گزارش شد بیش از ۷۰۰ عامل مرتبط با موساد در ایران دستگیر شدند که بسیاری از آنها وابسته به همین گروهکها بودند.
آنها با نفوذ در برخی نهادهای خدماتی یا فنی، نقش کلیدی در مکانیابی پدافندهای هوایی، تردد فرماندهان نظامی و تعیین مختصات حملات اولیه اسرائیل ایفا کردند. برخی اعضای گروهکها نیز مأمور به هدایت ریزپرندهها، اخلال در سامانههای هشداردهنده و حتی انفجارهای همزمان در اماکن حیاتی بودند. این اقدامات مستقیماً مکمل حملات فیزیکی دشمن بودند و کارکرد میدان را برای اسرائیل هموار ساختند. در سطح دوم، گروهکها بهمثابه ابزار اجرای عملیات شناختی و روانی رژیم صهیونیستی فعالیت کردند. از طریق شبکههای اجتماعی، کانالهای ماهوارهای، پادکستها و صفحات اینترنتی، آنها بهطور گسترده اقدام به انتشار شایعات، تصاویر جعلی از تلفات نظامی ایران، بزرگنمایی نارضایتی مردم، فراخوان به شورش یا نافرمانی و القای سقوط قریبالوقوع نظام کردند. اسرائیل با آگاهی از این توان رسانهای بومیشده در قالب گروهکها، از آنها برای تولید محتوا با زبان، لهجه و گفتمان ایرانی استفاده کرد تا عملیات روانیاش از درون بومی جلوه کند و باورپذیرتر شود. در سطح سوم، گروهکها پوشش دیپلماتیک و رسانهای برای اسرائیل در افکار عمومی غرب فراهم کردند. آنها با حضور در نشستهای حقوق بشری، رسانههای غربی، اندیشکدهها و فضای توییتر، به توجیه حملات اسرائیل پرداختند؛ با القای این ادعا که «مردم ایران خود خواهان نابودی جمهوری اسلامی هستند»، تلاش کردند تصویری مشروع از تجاوز نظامی دشمن ارائه دهند.
نکته کلیدی در راهبرد اسرائیل این است که هزینه جنگ شناختی را با برونسپاری به گروهکهای تروریستی کاهش میدهد، اما بازده آن را بالا میبرد، زیرا این گروهها هم آشنایی فرهنگی-زبانی دارند، هم در جامعه ایرانی سابقه تاریخی دارند و هم با حمایت لجستیکی و رسانهای غرب، بستر اجرای مأموریتهایشان بهخوبی مهیاست. در نتیجه، گروهکهای تروریستی نه مهرههای فرعی، بلکه بخشی از نقشه عملیاتی رژیم صهیونیستی در جنگ ترکیبی علیه ایران هستند. آنها حلقه اتصال میدان نظامی، عملیات اطلاعاتی و فضای روانی جامعهاند. مقابله با این تهدید پیچیده، نیازمند یک راهبرد ترکیبی از اقدامات امنیتی، رسانهای، حقوقی و فرهنگی است که بر محور هوشیاری، شناخت تهدید، انسجام اجتماعی و روایتسازی ملی شکل بگیرد.
منبع: فرهیختگان