۳ دی ۱۴۰۳

۱۲ سال با اشک چشم و فراق فرزندم گذشت

  • ۴ فروردین ۱۳۹۹
  • ۴۳۷ بازدید
  • ۰

در چهارمین روز از نوروز سال ۹۹ همزمان با دوازدهمین سالروز ربایش خانم راضیه احمدی توسط عناصر گروه جنایتکار و تروریستی پژاک اعضاء دفتر انجمن بی تاوان آذربایجان غربی دریکی از روستاهای دور افتاده شهرستان چالدران میهمان منزل مادری چشم انتظار و رنج کشیده بودند.
مادری که با توجه به کهولت سن و بیماری به امید دیدن دخترش بارها به شمال عراق سفر کرد و هربار با ممانعت و سنگ اندازی های سران فرقه تروریستی پژاک این دیدار میسر نشد.
مادر راضیه احمدی که حالا بیش از ۱۲ سال است که در چنگال اهریمنی فرقه پژاک اسیر است. اسیری که ۱۲ سال پیش هنگامی که ۱۴ ساله بود در چنین روزی توسط عناصر گروهک تروریستی پژاک ربوده شده و به قندیل منتقل شد.
وقتی زنگ درب را زدیم، مادر راضیه عصابه دست بهمراه دو دخترش خود را به درب رساند وبه گرمی هرچه تمام و با آغوشی باز پذیرای ما بودند ، دیدن این صحنه ها غمی سنگینی را متوجه ما ساخت. غمی که سالهاست همدم و همراه این مادر و خواهران چشم به راه است.

نگاه کردن در چهره این مادر پیر و فرتوت، دل سنگ را آب میکرد ، همین امر صحبت کردن از دوری دخترش را برایمان سخت میکرد. تا اینکه مادر با یک سوال ساده و کوتاه لب به سخن گشود و آن سوال این بود که : از بچه ها چه خبر؟

با مطرح کردن این سوال ، همه حواس این مادر چشم انتظار و اطرافیان به پاسخ ما بود.
بی شک جنایات بیشمار گروه تروریستی پژاک که در حق ملت ایران روا داشته اند برکسی پوشیده نیست و هر وجدان بیدار و ضمیر آگاه و روشن دراولین برخورد ونگاه به پیشنه آنها بدان پی خواهد برد.
چه بسیار پدر ومادرهایی که دراین بین حسرت دیدار فرزندشان را بعد از سالها چشم انتظاری به گور بردند و با این امید وآرزو رهسپار دیارباقی شدند. وخانواده راضیه نیز یکی از این خانواده ها هستند.
مادر راضیه سپس گفت: من هم از شما کمال تشکر را دارم که با طی مسافتی زیاد زحمت کشیده وبه دیدار من و خواهران راضیه آمده اید. شما با دیدن وضع ظاهری من و کهولت سن و بیماری که گرفتار آن هستم بخوبی می دانید که من برای دیدار با دخترم هر کاری را که می توانستم انجام دادم ولی دریغ از یک ثانیه دیدار، بارها به قندیل رفتم به امید اینکه او را ببینم ، در این کنج خلوت و بیماری خود تنها آرزویم دیدن راضیه است ، دوست ندارم آرزوی پدرش را من هم با خود به گور ببرم .
هنوز پس از ۱۲ سال هرکس زنگ خانه را بصدا درمی آورد دلم به لرزه می افتد و با اینکه بیمارم ونمی توانم بخوبی از جای خود بلند شوم نیم نگاهی به در می اندازم شاید راضیه از در وارد شود. هر بار پستچی نامه و یا بسته ای می آورد ، فکر می کنم که دستخط راضیه را برایم آورده .
من برایش بارها نامه نوشتم ولی دریغ از یک جواب. آخرین باری که نامه نوشتم به نمایندگی سازمان ملل در تهران بود که تنها از سفارت جوابی دریافت کردم و آنها که هموطنان خودم می باشند قول مساعدت و پیگیری داده اند .

اگر شما راهی را بلد هستید که می توانید با اسیران تماس بگیرید ویا نامه ای که به دستشان برسد ، بفرستید به راضیه بگویید همیشه دوست داشتم تورا ببینم و در کنار خود داشته باشم اما دوازده سال گذشت ، دوازده سال با آه و غصه گذشت اما اینک که در بستر بیماری در این کنج خانه افتاده ام و نور چشمانم رو به تاریکی است بیا .

حالا بیش از هر زمان دیگر، تورا می خواهم .(در این لحظه گریه های بی امان مادر مانع از ادامه صحبت های او شد و جمع حاضر بشدت تحت تاثیر قرار گرفته بودند)

در این دیدار مادر راضیه احمدی و خواهرانش گفتند که با گذشت زمان و این سالیان طولانی جانفرسای انتظار ذره ای از چشم انتظاری و امید ما به بازگشت و شنیدن خبری از راضیه کاسته نشده است.
مسئول انجمن بی تاوان هم ضمن قدردانی وسپاس درقبال مهر و محبتهای فراوان وبی دریغ مادرانه مادر راضیه و دخترانش و با آرزوی رهایی تمام اعضای گرفتار خاصه راضیه احمدی از چنگال اهریمنانه فرقه بدنام و تروریستی پژاک ؛ با صبروحوصله وشکیبایی و ابرازآخرین وضعیت متلاطم و رو به اضمحلال تشکیلات خود فروخته پژاک و فرار و ریزش نیرو بمثابه سنگین ترین معضل و بحران درونی فرقه صحبت و روشنگری کردند.

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *