جبهه شعبیه طی ۵ سال فعالیت خود بیش از ۱۵۰ عملیات انجام داد و توانست نظر بسیاری از تجزیهطلبان خوزستانی (حتی بقایای شبکه ناصری) را جلب کند؛ اما به علت وابستگی انکارناپذیر آن به بغداد، عملا «مأموریت» آنان در توافق میان ایران و عراق به پایان رسید! در سال ۱۹۷۵ ایران و عراق طی قرارداد مشهور به «قرارداد الجزائر» اختلافات مرزی خود را پایان دادند و اروندرود به عنوان مرز رسمی مورد توافق طرفین قرار گرفت.
سابقه فعالیت گروههای تروریستی و تجزیهطلب در خوزستان به سال ۱۳۰۴ و دستگیری و انتقال «شیخ خزعل» به تهران بازمیگردد. شیخ خزعل که فرمانروای منصوب حکومت قاجار در محدوده جنوب غرب استان خوزستان (شهرهای خرمشهر، آبادان و…) بود، در فضای جنگ جهانی اول با انگلستان همدست شده و سودای تجزیه قلمرو خود و تأسیس حکومت «عربستان» به مرکزیت «خرمشهر» را در سر داشت! پس از تثبیت قدرت رضاشاه، شیخ خزعل تسلیم شده و حتی یکی از نوههای خود را به عنوان عروس برای فرزند پادشاه ایران پیشنهاد داد؛ اما زمانی که دولت مرکزی اطمینان کرد شیخ خزعل قصد فرار به بصره را دارد، او را بازداشت و به تهران منتقل کرد.
از زمان انتقال شیخ خزعل و فرزند ارشدش عبدالحمید به تهران، سه فرزند دیگر به نامهای «حسین»، «حنظل» و «دنیا» نخستین گروههای تجزیهطلب استان خوزستان را در کشورهای عربی همجوار پایهگذاری کردند. این در حالی است که در آن زمان عمده توجهات تهران به سمت چهار فرزند بزرگتر شیخ خزعل یعنی «عبدالحمید» (ولیعهد)، «عبد الکریم» (فرمانده نظامی قبیله بنی کعب) و «عبدالله» و «بدریه» بود و سه فرزند دیگر از این محمل به نحو احسن استفاده کردند تا گروههای تجزیهطلب را به کمک همپیمانان خود در کشورهای عربی ایجاد کنند.
در ادامه این گزارشها به تاریخچه و وضعیت فعلی گروههای تجزیهطلب خوزستان میپردازیم.
۱. تاریخچه
در سال ۱۹۲۸ نخستین شورش تجزیهطلبان به محوریت عشیره «الشرفه» در منطقه «حویزه» صورت گرفت. در این شورش، شاخههایی از بنی کعب در استان میسان عراق به تحریک فرزندان شیخ خزعل (به ویژه «حنظل») نقش محوری داشتند. طی سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۹ بخشی از قبیله شیخ خزعل و همپیمانان وی مجموعا ۸ بار دیگر دست به شورش زدند که برخلاف شورش قبلی، نقش کشورهای عربستان سعودی، کویت و عراق در آنها به مراتب پررنگتر از اعراب خوزستان بود و به علت فقدان پایگاه مردمی، به فاصله کوتاهی شکست خورد. اما در همین دوره، بستر مناسبی ایجاد شد تا سازمانهای تجزیهطلب تأسیس گردد.
حزب السعاده
نخستین سازمان تجزیهطلب فعال در سال ۱۹۴۶ در بندر آبادان با عنوان «حزب السعاده» تأسیس شد و پرچم ساختگی برای قلمرو ادعایی خود تأسیس کردند. این حزب به محوریت «شیخ مذخور» از عموزادگان شیخ خزعل به عنوان شاخه ایرانی «اتحاد المزارعین العرب» تأسیس شد. شواهد نشان میدهد انگلستان در تأسیس این سازمان نقش مستقیمی ایفا کرد و میخواست توان دولت مرکزی ایران را در آبادان کاهش دهد؛ زیرا در آن زمان جنبش مطالبه ملی شدن صنعت نفت در تهران به اوج قدرت خود رسیده بود.
شاخه حزب بعث عراق در خوزستان
دومین گروه تجزیهطلب در سال ۱۹۶۰ با نام «جبهه قومیه لتحریر عربستان والخلیج العربی» به عنوان نخستین شاخه حزب بعث عراق در استان خوزستان تأسیس شد. این گروه که تعداد اعضای آن به ۳۰ نفر نمیرسید، در پی اختلافات داخلی حزب بعث در عراق عملا به حال خود رها شد و اعضای آن نیز با فرار به بصره، سعی کردند هسته اولیه حزب بعث را در استان خوزستان حفظ کنند تا در صورت فرمان مجدد بغداد به خوزستان بازگردند. گفته میشد یکی از علل بیاعتمادی بغداد به این افراد در سال ۱۹۶۱، خیزشهای استقلالخواهانه کویت بود و با توجه به پایگاههای اقتصادی و پیوندهای عشیرهای خاندان شیخ خزعل با عشیرههای کویت به ویژه آل صباح، بغداد به شاخه خود در خوزستان بدبین شد و به فعالیت آنان پایان داد! در سال ۱۹۶۷ با یکپارچگی مجدد حزب بعث در عراق و دورخیز آنان برای کودتا در بغداد، این گروه به خرمشهر بازگشته و این بار نام «جبهه القومیه لتحریر عربستان» را برای خود برگزیدند. تفاوت نام آنها در سال ۱۹۶۱ و ۱۹۶۷ به خوبی نشان دهنده حساسیت بغداد نسبت به تحولات کویت و حوزه کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس است.
شاخه حزب بعث مصر در خوزستان
به موازات حزب بعث عراق، حزب بعث مصر به محوریت اندیشههای «جمال عبد الناصر» نیز تلاش میکرد پایگاهی برای خود در خوزستان ایجاد کند. پیشینه هسته اولیه حزب بعث ناصری خرمشهر به سال ۱۹۵۶ بازمیگردد که دو تن از فرزندان شیخ خزعل و یکی از فرزندان شیخ مذخور (عیسی بن مذخور) تلاش کردند شبکه اولیهای از یک سازمان تجزیهطلب را در خوزستان دائر کنند. آنها در این سال با بخشی از قبیله بزرگ «بنی ناصر» در منطقه شادگان و هور العظیم همپیمان شدند؛ اما رصد فعالیتهای خانواده شیخ مذخور توسط نهادهای امنیتی باعث شد قبل از آغاز فعالیت، شبکه مذکور لو رفته و منحل شود.
درهمین سال «جمال عبد الناصر» با شعارهای پان عربیستی در مصر به قدرت رسیده بود و با فروپاشی هسته داخلی تشکیلات مذکور، شاخه خارجی آن به محوریت دو فرزند شیخ خزعل به قاهره رفتند تا از حمایت حزب بعث مصر برخوردار گردند. آنها در قاهره از فروپاشی «جبهه تحریر عربستان» سخن گفتند؛ در حالی که این تشکیلات در ایران اصلا اعلام موجودیت نکرده بود و پیش از تأسیس، توسط سازمان امنیت داخلی ایران شناسایی و منهدم شده بود. با این حال، روابط نزدیک دکتر مصدق و جمال عبدالناصر باعث شد حزب بعث مصر – علیرغم تمام داعیههای پان عربیستی خود – برنامهای برای ایجاد تنش در خوزستان نداشته باشد و اجازه فعالیت به فرزندان شیخ خزعل ندهد.
در سال ۱۹۶۴، در پی کودتای ۲۸ مرداد و تیره شدن روابط میان قاهره و تهران، حزب بعث مصر دستور داد تا شاخه خوزستان آن فعالیت خود را از سر بگیرد. به همین علت دو فرزند شیخ خزعل به کمک بخشی از قبیلههای بنی کعب و بنی ناصر گروهی با عنوان «جبهه وطنیه لتحریر عربستان» را تأسیس کردند که در ادبیات سیاسی به «ناصریستهای خوزستان» مشهور شدند. در سال ۱۳۴۵ فرح دیبا همراه با شهریار شفیق به خرمشهر سفر کردند و حزب ناصریستهای خوزستان قصد داشت با انفجار پل واصل روستای «محرزی» و «خرمشهر»، همسر و خواهرزاده شاه وقت را ترور کند؛ اما این عملیات پیش از عبور این دو نفر لو رفت. بسیاری معتقدند سازمان استخبارات عراق از طریق «جبهه قومیه» در جریان عملیات مزبور قرار گرفته و فورا از طریق کاردار نظامی ایران در بغداد، تهران را در جریان نقشه ترور ملکه قرار داده بود!
با لو رفتن این عملیات، شناسایی و بازداشت سرشاخههای تشکیلات ناصریستها در دستور کار قرار گرفت و عملا عمر این حزب به پایان رسید. شاه که به شدت از نقشه ترور همسر و خواهرزاده خود خشمگین شده بود، به شهربانی دستور داد تا تمام اجزای این شبکه را با خشونت شدید به قتل برساند و همین باعث شد نزدیک به ۱۵ نفر در برابر خانه خود به ضرب گلوله مأموران شهربانی کشته شوند. بقیه اعضای باقیمانده جبهه وطنیه به سرعت از طریق مرزهای چزابه یا دریا به عراق و کویت گریختند و عملا عمر شبکه ناصریستها در خوزستان به پایان رسید.
جبهه شعبیه؛ نخستین حضور «حزب بعث خوزستان»
در پی نابودی جبهه وطنیه یا شبکه ناصریستها، اختلاف میان تجزیهطلبان خوزستانی بالا گرفت. اجزای باقیمانده جبهه وطنیه مدعی شدند عملیات ترور شهربانو از طریق جبهه قومیه (وابسته به حزب بعث عراق) لو رفته و در واقع علت آن را «خیانت» بغداد دانستند! شواهد کافی برای اثبات این فرضیه وجود داشت و همین باعث شد ایده مذکور به طور فراگیر در سطح تجزیهطلبان خوزستان مطرح شود.
با کودتای حسن البکر در عراق و انحصار قدرت در دستان حزب بعث، مقامات سازمان استخبارات بغداد تلاش کردند تا وجهه خود را در خوزستان بازسازی کنند. آنها در ایدئولوژی خود تأکید ویژهای برای سیطره بر خوزستان داشتند و در همین راستا چاره کار را در اعلام انحلال جبهه قومیه و تأسیس یک تشکیلات جدید دیدند که برخلاف تشکیلات سابق، به صورت علنی وابستگی خود به بغداد را فریاد نزند! به این ترتیب «جبهه شعبیه» تأسیس شد.
«جبهه شعبیه» برخلاف اسلاف خود از بودجه وسیعی برخوردار بود و به صورت گسترده دست به کادرسازی زد. آنها مجله «الاحواز» را به صورت رسمی منتشر و در روستاهای استان خوزستان توزیع میکردند. همزمان عراق از ظرفیت پیوندهای عشیرهای و قبیلهای در دو سوی اروند رود حداکثر بهرهبرداری را کرد. آنها بخشی از عشائر استان میسان به ویژه «بنی طرف»، «بنی کعب»، «بنی تمیم»، «السودان»، «السواعد» و… را وارد شبکه جبهه شعبیه کرده و عملا تعداد نیروهای جبهه شعبیه را به میزان قابل توجهی افزایش دادند.
جبهه شعبیه طی ۵ سال فعالیت خود بیش از ۱۵۰ عملیات انجام داد و توانست نظر بسیاری از تجزیهطلبان خوزستانی (حتی بقایای شبکه ناصری) را جلب کند؛ اما به علت وابستگی انکارناپذیر آن به بغداد، عملا «مأموریت» آنان در توافق میان ایران و عراق به پایان رسید! در سال ۱۹۷۵ ایران و عراق طی قرارداد مشهور به «قرارداد الجزائر» اختلافات مرزی خود را پایان دادند و اروندرود به عنوان مرز رسمی مورد توافق طرفین قرار گرفت.
در پی قرارداد الجزائر، اکثریت قاطع اعضای جبهه شعبیه رسما منطقه سکونت خود را خارج از ایران یافتند و از طرف دیگر بغداد نیز دلیلی برای این میزان سرمایهگذاری و تخصیص بودجه به تشکیلات جبهه شعبیه نمیدید. در نتیجه جبهه شعبیه بدون اعلام رسمی به کار خود تقریبا پایان داد و حتی انتشار منظم و هفتگی مجله الاحواز نیز متوقف شد.