در فرقه، همه باید به خاطر یک نفر یعنی راس سازمان، قربانی شوند. پ.ک.ک یک فرقه تمام عیار است.
به گزارش انجمن بی تاوان، گروههای خشونت طلب، ضد دولت مرکزی یک کشور و واگرا و عمدتاً مسلح و با رویکرد تروریستی، که با اهداف مختلفی در جهان فعالیت میکنند، عموماً رویکرد مشابهی در ایجاد رعب و وحشت، حذف مخالفان و دگراندیشان و نقض حقوق بشر دارند.
قتل مخالفان، حمله به مردم عادی و نیروهای دولتی، ترور اعضای جدا شده از سازمان، استفاده ابزاری از زنان و کودکان و نوجوانان، تجارت جنسی و قاچاق مواد مخدر و هرگونه فعالیت مافیایی دیگر که سود مالی برای ادامه فعالیتهای ستیزه جویانه آنها فراهم کند، از دیگر روشهای این گروهها است که در سراسر جهان، به وفور مشاهده میشود.
در این میان، با توجه به سابقه گروه، موسسان و رهبران آن، مشاهده میشود که برخی از گروههای خشونت طلب، پوششی ایدئولوژیک و فکری نیز برای اقدامات خود ایجاد کرده و با شعارهای جذاب، سعی در توجیه اقدامات خود دارند. برای بررسی هر کدام از این گروهها، باید به زمینه تاسیس آنها در فضای داخلی کشورهای هدف و البته شرایط نظام بینالمللی و همچنین سابقه فکری و تحصیلاتی و تشکیلاتی رهبران آنها توجه کرد.
در اواسط دهه هفتاد میلادی، جهان درگیر جنگ سرد میان دو قطب مارکسیستی- کمونیستی و سرمایهداری لیبرال بود.
آمریکا به عنوان سردمدار جریان سرمایهداری و اقتصاد آزاد و شوروی به عنوان برادر بزرگتر کشورهای کمونیست و دارای اقتصاد دولتی، سعی در افزایش نفوذ خود در نظام بینالملل و یارگیری از میان کشورهای جهان داشتند. در آن زمان (و البته اکنون نیز)، ترکیه نقش مهمی در سیاست و امنیت بینالملل ایفا میکرد.
این کشور، که برآمده از نابودی و تجزیه بقایای امپراطوری عثمانی بود، متحد آمریکا و غرب و عضو ناتو به شمار میآمد. واقع شدن در منطقهای استراتژیک، قرابت جغرافیایی با شوروی سابق، ایران، پاکستان و کشورهای عربی در شمال آفریقا و غرب آسیا و همچنین پیگیری سیاستهای غربی در حوزههای مختلف سیاسی، امنیتی، اقتصادی و اجتماعی، ترکیه را برای آمریکا و غرب و البته شوروی، بسیار مهم کرده بود.
بدیهی بود که با توجه به جنگ سرد اطلاعاتی و جنگ نیابتی نظامی بین آمریکا و شوروی، دولت ترکیه به عنوان متحد رهبر جهان سرمایهداری، هدف حمله و انتقاد شوروی و طرفداران آن قرار بگیرد. وابستگی به جهان کاپیتالیستی آمریکایی، از دید مارکسیستهای ترک که دل در گروی الگوی شوروی داشتند، گناهی نابخشودنی بود و به هر قیمت، باید این دولت ساقط میشد.
اما ترکیه، دارای مشکل دیگری نیز در سیاست داخلی بود که ریشه در چند دهه قبل از تاسیس جمهوری نوین ترکیه داشت: «کردها».
این گروه با جمعیتی قابل توجه در منطقه به طور عام و ترکیه به طور خاص، دارای حقوق و البته خواستههایی بودند که در طول زمان، کمتر به آنها توجه شده بود. سرکوب خواستهها و جنبشهای کردی در جمهوری ترکیه، شدت یافت تا بدانجا که دولت سکولار و کمالیستی ترکیه، وجود کردها را انکار و آنها را ترکهای کوهی نامید. اکنون زمان بهره برداری شوروی از یک گروه ناراضی با هدف ایجاد مشکل برای دولت وابسته به آمریکا بود.
چنانچه ذکر شد، برخی از گروههای مخالف دولت مرکزی، پوششی ایدئولوژیک و فکری نیز برای اقدامات خود ایجاد کرده و با شعارهای جذاب، سعی در توجیه اقدامات خود دارند. در این مورد، ایدئولوژی مارکسیستی و چپگرا، به کمک پ.ک.ک آمد تا با یک چارچوب فکری خاص، اعضا را برای مبارزه با دولت ترکیه، قانع کند.
بعد از ناکامی انواع جنبشها و گروههای کردی، حزب کارگران کردستان ترکیه (پ.ک.ک) به عنوان گروهی چپگرا و مارکسیستی- لنینیستی، مسلح و ضد دولت ترکیه، در دهه ۷۰ میلادی فعالیت خود را با ادعای آزادی و رفاه مردم کرد آغاز کرد و از همان ابتدا، جنگ مسلحانه، خشونت و ترور را راهبرد اصلی خود قرار داد. رئیس این گروه یا به عبارت بهتر و دقیقتر، فرقه «عبدالله اوجالان» است.
ذکر این دو نکته ضروری است که اولا «حزب» عنوانی است که سران و بنیانگذاران این گروه بر خود اطلاق کردند و پ.ک.ک، هیچگاه یک حزب قانونی و رسمی در ترکیه نبوده است.
ثانیاً این گروه از پذیرش حداکثری در میان جامعه کردی به طور عام و کردهای ترکیه به طور خاص برخوردار نبوده است و حتی کلمه «کارگران» در عنوان این گروه نیز نتوانست چپگرایان و کارگران و هواداران مارکسیسم و سایر اندیشههای چپ را به این گروه جذب کند.
دلیل این عدم اقبال نیز رویکرد خشن و اقتدارگرای پ.ک.ک به مسائل و شائبهها و شایعاتی مبنی بر همکاری این گروه با بخشی مخفی در سازمان اطلاعات ترکیه (میت) بود.
تحولات سیاسی، هرچند در مقطعی باعث کاهش میزان خشونت این گروه و حتی برگزاری مذاکرات صلح، میان دولت ترکیه و پ.ک.ک شد؛ اما در نهایت، اسلحه و ترور و حذف فیزیکی بود که در پ.ک.ک حرف آخر را میزد.
رهبر و موسس این گروه، اوجالان سرانجام در سال ۱۳۷۸ توسط دولت ترکیه در کنیا دستگیر شد. هرچند به اذعان همه منابع و کارشناسان و حتی تولیدات رسانهای و مکتوب پ.ک.ک، دولت ترکیه برای دستگیری اوجالان از همکاری موساد، سیا و دولت اقلیم خودمختار کردستان، کمک گرفت.
این نوشتار، نه قصد بررسی تاریخ پ.ک.ک و منازعات کردی- ترکی را دارد و نه در پی بررسی رویکردهای دولتهای مختلف جهان و منطقه به مساله کردی است. هدف این مقاله، بررسی «فرقه» بودن یا نبودن پ.ک.ک و در صورت مثبت بودن پاسخ، تحلیل شاخصههای یک فرقه و تطبیق آن با پ.ک.ک است.
فرضیه مقاله نیز آن است که به دلیل رویکردهای خشن، اقدامات سلبی و ایجابی مافیایی و البته روندهای فکری، پ.ک.ک، میتواند واجد عنوان فرقه باشد.
فرقه؛ شیفتگی نسبت به یک فرد
فرقه در لغت به معنای یک گروه، طابفه و یا دستهای جدا از مردم و جامعه است که واجد شرایط معین و خاص و نظریات و مشترک میباشد.
میتوان با بررسی سایر معانی فرقه گفت که تجمعی از اشخاص دارای یک آیین خاص، ولی طرد و رد شده توسط اکثریت نیز یک فرقه را تشکیل میدهد. این آیین، از دید جامعه، منحط است و تباهی به همراه میآورد.
بدیهی است که واژه فرقه با توجه به متن و نگاه کلان، معنی میشود و مفهوم مییابد. ممکن است در یک متن، فرقه واجد معنای مثبت و در کتاب یا مقالهای دیگر، واجد بار منفی باشد.
به عنوان مثال و برای شفاف شدن هرچه بیشتر موضوع، در متون دینی هنگامی که واژه «فرَق دینی» ذکر میشود، فرقه دارای بار منفی نیست. زیرا در آن متن خاص، گروههای مذهبی یا مذاهب مختلف، معادل فرقه در نظر گرفته شدهاند.
اما به طور کلی در مباحث جامعه شناسی، علوم سیاسی و رسانه، فرقه؛ دارای بار منفی است و به گروهی اطلاق میشود که عموما جز ضرر و زیان و وحشت، دستاورد دیگری ندارد. لذا میتوان گفت که به طور معمول، فرقه و معادلهای غربی آن، دارای بار منفی است و برای تخفیف و تحقیر یک گروه و آیین، کاربرد دارد.
در فرهنگ سیاسی غرب، برای توصیف فرقه، از واژه SECT و برای واژه مسلک، از کلمه CULT استفاده میشود. واژه Cult (کالت) متضمن وفاداری و شیفتگی نسبت به یک فرد است. «مارگارت تالر سینگر» (Margaret ThalerSinger)روانشناس آمریکایی، در کتاب «فرقهها در میان ما» (Cults in Our Midst) به عبارت «روابط فرقهای» برای بیان دقیقتر عملکردهایی که در یک فرقه در حال جریان است، اشاره دارد.
روابط فرقهای عبارت است از روابطی که در آن یک فرد، آگاهانه افراد دیگر را (با استفاده از روشهایی) وادار میکند تا به طور کامل یا نسبتاً کامل در خصوص همه تصمیمات مهم زندگی وابسته به او باشند و به این پیروان اعتقادی اینطور القا میکند که او دارای استعداد، نبوغ یا دانش ویژهای است و اصولا زندگی بدون این شخص خاص، معنا و مفهوم ندارد. خانم سینگر، فرقه یا Cult را سازمانی ایستا میداند که به علت شرایط درونی، وضعیتی غیرمتعادل پیدا میکند.
سینگر، سه فاکتور اساسی را برای تعریف فرقه، در کتاب معروف خود ذکر کرده است:
- سرکرده خودخوانده و خود انتصاب و البته مادامالعمر؛ این سرکرده (راس سازمان)، دارای نقش معنوی ویژه است که باید مدام مورد ستایش قرار بگیرد، او از انتقاد و خطا مبرا بوده و همه پیروانش و اعضای کالت، به لحاظ ذهنی و اعتقادی، به وی متصل هستند؛
- ساختار تشکیلاتی و روابط سازمانی بالا به پایین؛ یک سازمان اقتدارگرا که سرکرده در راس آن و با اختیارات نامحدود، اِعمال قدرت میکند؛
- انجام فرایند کنترل ذهن، مغزشویی، شست و شوی مغزی و کنترل اطلاعات و بازسازی باورهای ذهنی اعضای کالت، با هدف ایجاد تغییرات رفتاری در اعضا و اتخاذ رویکردهای افراطی توسط آنها و در نهایت، ساخت یک انسان وابستهی مطلق به «سرکرده- رئیس» که آمادگی انجام هرکاری را مطابق دستور وی دارد.
هر سه ویژگی فوق، در نهایت در یک نقطه اشتراک دارند: «رهبر». اما مانند فرقه، رهبر نیز متضمن معانی مثبت و منفی است. بدیهی است در این مقاله، مراد از رهبر، همان سرکرده، رئیس و یا راس یک سازمان یا فرقه است. پس میتوان گفت مختصات «کالت» (فرقه) به طور خلاصه عبارت است از: یک گروه به شدت سازمانیافته، بسته و متمرکز تابع سرکردهای با دعاوی شِبهدینی یا شبه معنوی.
پوشاندن پوششی موهوم به نام دین یا معنویت نیز برای جذب هرچه بیشتر و سهولت فریب اعضا صورت میگیرد. انسان همواره برای توجیه امور و فعالیتهای خود به پوشش و دستاویزی روحانی- قدسی و معنوی- دینی احتیاج داشته و دارد.
اما طبیعی است که در برخی موارد، باورهای غلط و آیینهای مضحک، خود را به نام دین جلوه دهند و ادعای معنویت داشته باشند. لذا در تعریف فوق، سه کلمه فرقه، سرکرده (رهبر) و دین و شبه دینی، در معنای منفی به کار رفته است.
اکنون باید سه ویژگی فوق را با استفاده از کتاب خانم سینگر به طور مبسوط مورد بررسی قرار دهیم.
روسا یا سرکردگان فرقهها، مجابگر و مدعی هستند که ماموریت خاص در زندگی و یا یک دانش ویژه دارند. آنها به شدت به دستور دادن و اعمال قدرت و تسلط و اراده علاقه دارند و از به کار بردن لفظ «رهبر کاریزماتیک یا فرهمند» در قبال خود، احساس شعف میکنند.
این رهبران، پیروان خود را مجبور میکنند تا از وابستگیهای مختلف مانند مقام شخصی، ثروت، خانواده و دوستان فاصله بگیرند و در بسیاری موارد، آشکار یا پنهان، همه موارد مذکور و حتی روح و جسم شخص عضو نیز، عملاً در اختیار رئیس فرقه قرار میگیرد.
نکته بسیار مهم بعدی، ستایش آنها است. در حالی که رهبران مذهبیِ حقیقی، سران گروههای دینی و حتی مسئولان جنبشهای مردمی اصیل، هرگونه ستایش و تکریم را در نهایت متوجه خدا و اصول اصیل دینی و انسانی میدانند، رهبران فرقهها، عشق و وفاداری و محبت و پرستش را به خود نسبت میدهند.
نتیجه همین ویژگی منحط، در سادهترین اقدام، جدایی همسران از یکدیگر و فرزندان از والدین و حتی وحشتناکتر، در اختیار گذاشتن زنان برای رئیس فرقه است.
ساختار فرقهها، کاملاً دیکتاتور مأبانه و اقتدارگرایانه است. این ساختار خودکامه، هیچ انتقادی از سیستم و راس آن را تحمل نمیکند، جایی برای انتقاد و نظرات اعضا باقی نمیگذارد و اعضای خود را به انسانهایی ترسو، دروغگو و ریاکار تبدیل میکند.
سنت شکنی، بداعت خاص در باورها، تاسیس یک سیستم موفق برای حل همه مشکلات بشری در سراسر جهان و بهترین و بی نقص بودن، از ویژگیهایی است که فرقهها برای ساختار خود ذکر میکنند. این ساختار بسته، صرفا اعضای خود را دارای ویژگیهای مثبت توصیف کرده و «دیگران» را، موجوداتی گمراه و بی ارزش میداند.
ساختار منحط و مبتنی بر ریاکاری و دروغ، در نهایت اعضا را دچار دوگانگی شخصیت کرده و از آنها میخواهد در برابر رهبر فرقه، صادق و تسلیم باشند؛ اما با فریب و وعده جذاب دورغین، مردم عادی و غیر عضو را فریب داده و موجبات سوءاستفاده از آنها را به نفع فرقه فراهم کنند. این رویکرد غیراخلاقی، با عبارت «هدف، وسیله را توجیه میکند» پوشش داده میشود.
در مورد ویژگی سوم، یعنی انجام فرایند کنترل ذهن، مغزشویی، شست و شوی مغزی و کنترلاطلاعات، باید گفت این خصوصیت، منجر به تصلب ایدئولوژیک، تعصب و افراطیگری در باورهای فکری و تمامیت خواهی در کنترل رفتار و باورهای اعضا میشود. این ویژگی باعث میشود تا هر کار و تفکری برای حفظ و قدرت فرقه، مشروع و اخلاقی جلوه داده شود و اعضا نیز مایل به انجام آن عمل باشند.
قتل، انتحار، آدم ربایی، گروگانگیری، قاچق مواد مخدر، تجاوز، تجارت جنسی و غارت اموال مردم، زمانی برای اعضا سهل خواهد شد که آنها باور کنند صرفا با انجام این اقدامات، وفاداری خود به رهبر فرقه را ثابت کرده و رستگار خواهند شد.
دستور به اعضا و دخالت در تمامی شئون زندگی آنها (حتی خصوصیترین و شخصیترین رفتار که ارتباطی هم با مشی و هدف فرقه ندارد)، نشان از ماهیت بسته فرقهها دارد. اوج این فرایند کنترل ذهنی را میتوان در دوگانهسازیهای جعلی و دروغین و سیاه و سفید خواندن اقدامات اعضا و غیرعضوها دید.
به همین دلیل، فرد غیرعضو، سیاه است، فرقه سفید است و رهبر در حد خدا بالا میرود. پس هر کس که مایل به عضویت است، باید تغییرات اساسی در زندگی و باورهای خود را بپذیرد، از خانواده و همسر و فرزند جدا شود و در نهایت با انزوا و ایزولهسازی، وابستگی تمام و کمالی به سرکرده فرقه احساس کند.
تفاوت بارز یک فرقه پیش رو دینی با یک فرقه انحرافی (که ممکن است در نقش یک گروه مافیایی و تروریستی نیز عمل کند) آن است که در فرقه انحرافی پیروزیها و دستاوردها متعلق به سرکرده است، اما شکستها و ناکامیها به علت عدم قرار داشتن کامل اعضا در خدمت فرقه و راس فرقه است.
در واقع، با هر پیروزی، اعضا بیشتر به سرکرده وابسته میشوند و پیروزی و دستاورد را نه نتیجه تلاش خود، بلکه نتیجه درایت و نبوغ راس فرقه و شکست را نه یک رخداد معمول و شاید نتیجه اشتباه مدیریتی، بلکه ثمره کوتاهی خود در عدم توجه به فرامین راس سازمان میدانند. این چرخه، تا ابد به نفع سرکرده و تا اضمحلال درونی و شخصیتی اعضا ادامه خواهد داشت.
این بخش از مقاله، ویژگیهای کلان و سه گانه فرقه را با توضیحاتی، تشریح کرد. به عنوان نتیجه مختصر این بخش، میتوان «سرکرده/ رئیس» و «کاریزمای» وی را مهمترین ویژگی فرقه توصیف کرد. در بخش بعد، ویژگیهای عمومی فرقهها ذکر خواهد شد.
غارت، خشونت، اقتدارگرایی و قتل؛ ویژگیهای فرقه
علاوه بر سه ویژگی کلی مذکور در بخش قبل، فرقهها که عموما خشن و مافیایی هستند، اقدامات شنیع دیگری را نیز در کارنامه خود دارند که به صورت مختصر به شرح زیر است:
- سوء رفتار علیه اعضا به خصوص کودکان و زنان؛
- آدم ربایی و گروگانگیری؛
- تخریب اموال عمومی و تلاش برای قتل عده زیادی از مردم عادی؛
- قاچاق مواد مخدر و رواج استعمال مواد توهم زا در میان اعضا؛
- تجارت و بردگی جنسی؛
- تمایلات خود امحایی و انتحار و خودکشی و خود سوزی.
این موارد بسیار کلی هستند و تشریح آنها به فرصتی دیگر موکول میشود. اما به طور عمومی میتوان گفت که اعضای فرقه، زمانی مردم عادی یک جامعه سالم بودند، اما در نهایت و بر اثر سیستم پیچده مغز شویی، مجاب شدهاند تا هوسهای خشن گروه را صرفا بر اساس تمایلات رئیس فرقه و برای نشان دادن وابستگی به او، عملیاتی کنند.
این مهم، از طریق پروسههای تحمیلی روانی و اجتماعی سازمان یافته با هدف ایجاد تغییرات رفتاری و افزایش کنترل گروه بر زندگی اعضا صورت گرفته است. فرقهها، اعضای خود را فریب میدهند، زیر سلطه قرار میدهند، استثمار میکنند و برای حفظ آنها، تلاش میکنند.
فرقهها مرزهای غیرقابل عبور ترسیم کرده و اعضا را از فرار و جدایی، میترسانند و با کنترل آنها، به کسانی که قصد ترک فرقه و مقر آن را داشته باشند، برچسب «خائن»، «مزدور» و «ترسو» میزنند. روند بازسازی فکری و نفوذ سرکوبگرانه و کنترل رفتاری با هدف تغییر خصوصیات مثبت افراد به سرسپردگی مطلق نیز از دیگر ویژگیهای مشترک فرقهها است.
رمز موفقیت بازسازی فکری و کنترل ذهن اعضا، بیخبر و ناآگاه نگه داشتن آنهاست تا بدین طریق زمینه سواستفاده و کنترل اعضا فراهم شود. زبان به معنای برقراری ارتباط و نه اجبار فیزیکی، نقش مهمی در فرایند ذهن شویی اعضا بازی میکند.
تهاجم به باورها، شخصیت و ارزشهای فرد عضو، از طریق کلاسهای مختلف و ایزوله سازی او صورت میگیرد. همچنین نباید فراموش کرد که همه فرقهها مذهبی نیستند، بلکه ممکن است از پوشش کلیسا، مذهب و باورهای دینی برای جذب کمکهای مالی و نپرداختن مالیات استفاده کنند.
بررسی سه فاکتور رهبر (نقش و نحوه عملکرد آن در فرقه)، ساختار (روابط بین رهبر فرقه، با پیروان و مریدان) و بازسازی فکری (برنامههای خاص مجاب کردن استثماری و راهکاری فریب افراد جهت جذب و ورود به فرقه و نهایتا سرسپردگی به رهبر) به ما اجازه میدهد تا طبیعت فرقهای یک گروه با وضعیت معین آن را فارغ از سیستم اعتقادی آن ارزیابی کنیم.
پ.ک.ک؛ فرقهای همه جانبه
با عنایت به سه بخش قبلی مقاله، اینک در پی بررسی امکان یا امتناع تطبیق عنوان فرقه بر گروهک پ.ک.ک هستیم. گفتیم که فرقهها، جهان خارج را تاریک توصیف و اعضا را به ماندن در ساختار خود ترغیب و تهدید میکنند.
به همین دلیل است که عدهای اعتقاد دارند این حجم از خشونت و رفتار تبهکارانه، ریشهای روان شناختی دارد و از اندیشه ناشی میشود. اندیشه غیریت و دیگر پنداری هرکس که مخالف اوجالان و فرقه است، باعث اتخاذ سیاست مشت آهنین علیه همه افراد حتی کردها، زنان و کودکان شده است.
همچنین باید ذکر کرد که فرقهها معمولاً دارای یک دکترین، مانیفست و اساسنامه هستند. این امر نیز در مورد پ.ک.ک صدق میکند. نباید فراموش کرد که فرقهها صرفا دارای دو هدف اصلی هستند: «جذب منابع مالی و اعضای جدید».
منابع مالی، عموما از طریق فعالیتهای غیرقانونی و یا با پوشش قانونی نظیر خیریهها و کمکهای مردمی جذب میشوند. پ.ک.ک منابع مالی خود را از طریق قاچاق مواد مخدر، انسان، تجارت جنسی، غارت، اخذ عوارض غیرقانونی و… جمع آوری میکند. برای جذب اعضای جدید نیز راه ساده، گروگانگیری و آدم ربایی است.
سینگر در کتاب خود، یکی دیگر از خطرات فرقهها را «تهدید سازمانهای دیگر و نهادهای مشروع» میداند. پ.ک.ک در این زمینه نیز رکوردار است.
حذف گروههای کردی مخالف مشی مسلحانه پ.ک.ک، ترور نیروهای دولتی در ایران، سوریه، ترکیه و عراق توسط پ.ک.ک و شاخههای آن نظیر پژاک و استفاده پوششی از خیریهها و نهادهای مدنی، تهدیداتی است که از ناحیه این فرقه متوجه نهادهای دولتی مشروع و سازمانهای مدنی غیرمسلحانه شده است.
در بخشهای قبلی مقاله ذکر شد که انجام فرایند کنترل ذهن و مغزشویی، باعث انجام اقدامات غیرعقلانی و جنایتکارانه توسط اعضای فرقهها میشود. این امر، ناشی از دشمن پنداشتن دیگری و حق مطلق توصیف کردن فرقه و رئیس آن است.
در پ.ک.ک قتل و ترور و خودسوزی، بسیار رایج و متداول است. خودسوزی اعضا، نتیجه شست و شوی مغزی آنها است. فرقه پ.ک.ک که رئیس خود یعنی اوجالان را تا حد پیامبر بالا برده، هیچگونه انتقادی را تحمل نمیکند و سابقه سیاهی در حذف منتقدان دارد.
مخالفان، معمولاً در این فرقه، کشته میشوند. در مورد خودسوزی باید این نکته را ذکر کرد که این اقدام، نتیجه ایدئولوژی منحط و الحادی این گروه است که اعضا را وادار به چنین اقداماتی میکند.
اعضا چنان از خود بی خود شدهاند که همه چیز را حول محور اوجالان تصور میکنند و لذا برای آزادی اوجالان و ملاقات با او، دست به خودسوزی میزنند. خود عبدالله اوجالان نیز دچار کیش شخصیت شده و هرگونه انتقاد و مخالفت را با مشت آهنین پاسخ میدهد.
پ.ک.ک، یک فرقه مبتنی بر شخصیت (cult of personality) یعنی اوجالان است. نارسیسم، پارانوایی و کیش شخصیت، اوجالان را به لحاظ ذهنی در معرض یک تهدید خیالی و موهوم قرار داده و در نتیجه وی مدام احساس میکند رهبری مطلق او در پ.ک.ک، دچار خدشه خواهد شد.
چناچه ذکر شد «سنت شکنی، بداعت خاص در باورها، تاسیس یک سیستم موفق برای حل همه مشکلات بشری در سراسر جهان و بهترین و بی نقص بودن، از ویژگیهایی است که فرقهها برای ساختار خود ذکر میکنند».
مورد اخیر به طور کامل در مورد پ.ک.ک و اوجالان صدق میکند. وی به تصریح «آلیزا مارکوس» (Aliza Marcus) نویسنده کتاب «خون و عقیده: پ.ک.ک و جنگ کردی برای استقلال» (Blood and Belief: The PKK and the Kurdish Fight for Independence) در طول مدت رهبری خود بر فرقه پ.ک.ک، دستور اعدام دهها کادر مرکزی و بنیانگذار پ.ک.ک را به دلیل مخالفت با اوجالان و آنچه خیانت نامیده شده، صادر کرده است.
مارکوس معتقد است که اوجالان، چنان خود را مهم میبیند که تصور کرده مرکز جهان است، اقدامات او و پ.ک.ک بر همه رویدادها و رخدادها، موثر است و تصمیمات او بر سیاست بینالمللی موثر است. او برای حفظ جایگاه خود، شعارها و ادعاهای خود مبنی بر آزادی و رفاه کردستان را زیر پا گذاشت و با همه احزاب کردی مخالفت کرد و منتقدان و رقبا را به جوخه اعدام سپرد.
مارکوس به درستی، شیوه اوجالان را با دوران حکومت استالین در شوروی سابق مقایسه کرده و رای به شباهت کم نظیر آن دو میدهد.
نباید از خاطر برد که فرقهها، عموما اعضایی از ملیتهای مختلف دارند، زیرا خود را جهان شمول و بسیار موثر بر رویدادهای جهان، میدانند. پ.ک.ک نیز با تاسیس شاخههای مختلف در ایران، سوریه و عراق و تغییر مداوم نام آنها، نکبت خود را به سایر کشورهای دارای اقلیت کردنشین تسری داد و بدین طریق، اعضایی از کشورهای مختلف، جذب کرد.
پژاک شاخه ایرانی و پ.ی.د شاخه سوریهای این فرقه هستند که البته همه، ماهیت یکسان و مشابهی دارند و در ردیف سازمانهای شبه نظامی، جداییطلب و خشن قرار میگیرند. خود پ.ک.ک به عنوان سازمان مادر و اصلی نیز دارای ساختاری توزیعی و شبکهای نظیر القاعده و داعش است. هدف از ایجاد این مدل سازمانها و فرقهها نیز همپوشانی، کمک شبکهای و آلترناتیو سازی در عملیات ترورریستی است تا رهگیری یک سازمان/ فرقه، مشکل گردد.
گفتیم که باور افراطی و توهم آمیز نسبت به رئیس فرقه، در بررسی این مدل سازمانها بسیار مهم و حیاتی است. به تصریح کارشناسان و اذعان خبرنگاران اندکی که شانس رویارویی با اعضای پ.ک.ک و ورود به مقرهای آن را داشتهاند، اعضای پ.ک.ک، پژاک و پ.ی.د.
«ایمان کامل» به اوجالان دارند و تا حدی او را «مقدس» میدانند. تا حدی که صالح مسلم از رهبران پ.ی.د. صراحتا اذعان کرده است که «ما فلسفه و ایدئولوژی اوجالان را در سوریه به کار میبریم».
رفتار نیمه مذهبی نسبت به اوجالان به دهههای هشتاد و نود میلادی و زمان قابل توجهی پیش از زندانی شدن او بر میگردد. ستیزهجویان پ.ک.ک در آن سه دهه نیز نکات مشابهی ذکر میکنند: «پ.ک.ک به نوعی با بنیانگذار آن یعنی عبدالله اوجالان برابر است و اوجالان شبیه حزب نیست، بلکه او خود حزب است».
همه تروریستهای عضو پژاک، پ.ک.ک و پ.ی.د. هنوز هم «آموزش اندیشه سیاسی» میبینند و به شدت در معرض مغزشویی و کنترل فرایند ذهن قرار میگیرند. این جمله تکراری انهاست: «نظرات ما براساس فلسفه عبدالله اوجالان است» یا «اینها نظرات عبدالله اوجالان و ایدئولوژی ماست».
این روش، و آموزش نفرات بر پایه نظرات یک شخص، کاملا استالینی و فرقهای است. در پ.ک.ک و شاخههای آن، به جای قرآن باید به عکس عبدالله اوجالان سوگند یاد شود، اعضای مسلمان حق ندارند روزه بگیرند و نماز بخوانند، اما پ.ک.ک مدعی آزادی آن هم برای کردهای مسلمان است!
در بخشهای قبلی ذکر شد که در فرقهها، همه پیروزیها متعلق به راس سازمان است. اوجالان، مکتوبات و حتی اعترافات وی، به گونهای است که همواره میخواهد شخص خود را تبرئه نماید و آن را متوجه «یک گروه/دسته پنهان در داخل پ.ک.ک کند».
همچنین چنانچه پیش از این یادآوری شده بود زنان و مردان در پ.ک.ک باید از همه چیز خود حتی خانواده بگذرند و در اختیار فرقه و رئیس آن یعنی اوجالان باشند. ممنوعیت ازدواج در همین راستا است، مردان باید از زن مورد علاقه خود بگذرند و زنان نیز قید کودکان و عفت خود را بزنند. این امر، منجر به تعرضات جنسی گسترده در پ.ک.ک و پژاک شده است. البته موضوعات جنسی، در تمامی فرقهها قابل ردیابی است.
یک عضو ارشد پ.ک.ک میگوید اوجالان شخصا «دهها دختر عضو را وادار به روابط غیراخلاقی نمود» و در این زمینه چنان پیش رفت که زنانی را که از رابطه خودداری کردند، به قتل رساند». اوجالان فرد افشاگر تجاوز جنسی خود به دختران عضو پ.ک.ک را نیز به قتل رساند. اصولا یکی از ویژگیهای مشترک سران فرقهها مانند اوجالان این است که خود را صاحب تام الاختیار اعضای فرقه میدانند و به اعضای زن تجاوز میکنند.
همچنین در تشریح سه ویژگی یک فرقه مبتنی بر دیدگاه خانم سینگر، ویژگی اول را سرکردگی دائمی و مادامالعمر یک فرد توصیف کردیم. در مورد تطبیق این ویژگی بر پ.ک.ک، لازم به ذکر است که طبق اساسنامه پ.ک.ک، باید هر چهار سال دبیرکل تغییر میکرد، اما اوجالان نه تنها اجازه اجرای این ماده قانونی را نداد، بلکه از اوایل دهه نود قانون را تغییر داد و خود را رهبر نامید.
یکسانسازی و انکار دیگری، در فرقهها رواج دارد. اوجالان نیز بارها اعلام کرده بود که در سوریه کرد وجود ندارد، آنچه هست، مهاجران کرد ترکیه هستند. وی زبان رسمی مکاتبات، بیانیهها و جلسات پ.ک.ک را ترکی اعلام کرد، هرگز به کردی ننوشت و اجازه نداد زبان کردی در پ.ک.ک حاکم شود.
این در حالی بود که ادعای جنگ برای حقوق کردها داشت و یکی از مهمترین حقوق پایمال شده کردها را، حق تکلم به زبان کردی میدانست. در واقع، اوجالان و پ.ک.ک مانند سایر فرقهها در شعار و عمل تناقض داشتند.
سینگر، نابودی زنان و کودکان و بنیان خانواده، خشونت عریان و سازمانمند، توطئه و کلاهبرداری، سلب آزادی و انسداد داراییهای مادی و سرقت منابع مالی و فرار از پاسخگویی و بازرسی را از دیگر ویژگیهای فرقهها ذکر است. همه این موارد، توامان با ساختار اقتدارگرا و غیرپاسخگو و شست و شوی مغزی اعضا در مورد پ.ک.ک. صدق میکند.
این گروه، کودکان را به عنوان سرباز بکارگیری میکند، زنان را به کارهای سخت میگمارد و اعضای خود را از ازدواج منع میکند، در حالی که اوجالان برای خود حرمسرا درست کرده است. دختران جوان بر اثر فریب و با امیدهای بسیار به پ.ک.ک میپیوندند، ولی در نهایت با سرخوردگی یا مجبور به خودسوزی و انتحار شده و یا حین فرار کشته میشوند و اگر زنده بمانند، انسانهای مسخ شدهای هستند که تن به هر تجاوز فکری و جسمی میدهند. این امر، در مورد شاخههای پ.ک.ک در ایران و سوریه و عراق نیز کاملاً صادق است.
پ.ک.ک، متهم ردیف اول قاچاق مواد مخدر و انسان در مرزهای غربی ایران نیز است و همواره در تجارت مواد مخدر در اروپا نیز مجرم شناخته شده است. این گروه، داراییهای مادی و معنوی اعضای خود را مسدود کرده و از آنها برای اقدامات خشن خود استفاده میکند.
لذا با قطعیت میتوان گفت که خشونت پ.ک.ک و ساختار فرقهای آن، ثبات منطقه و آرامش کردها را نابود کرده و باعث از بین رفتن جان هزاران جوان شده است. شعار پ.ک.ک از «استقلال کردستان» به «بدون سروک آپو/رهبر آپو (منظور اوجالان) زندگی ممکن نیست» و «ما برای آزادی آپو میجنگیم» تبدیل شده است.
یک عقبگرد به معنای واقعی کلمه! پ.ک.ک اکنون، جوانان کرد را قربانی یک فرد کرده است. در فرقه، همه باید به خاطر یک نفر یعنی راس سازمان، قربانی شوند. پ.ک.ک یک فرقه تمام عیار است.