این روزها از پژاک خبری نیست. حداقل در ظاهر اینطور است. پس از عملیات اواخر تابستان سپاه، که می توان از آن به «درهم کوبیده شدن پژاک» تعبیر کرد این گروهک تروریستی که روزی نوار مرزی غرب کشور را نا امن کرده بود کاملا به حاشیه رانده شده است. ضربه وارد شده از یک سو تلفات سنگینی را به نیروهای پژاک وارد کرد و از سوی دیگر به شدت آن را بی اعتبار کرده است. پژاک در چنان شرایط بحرانی قرار گرفت که بلافاصله پس از حمله پیش دستانه خود در پایان آتش بس ماه رمضان درخواست آتش بس داد و وقتی این آتش بس مورد قبول واقع نشد تنها پس از چند روز به صورت یک طرفه به درون مرزهای منطقه کردستان عراق عقب نشینی کرد، حرکتی که وجهه گروه را نابود کرد و نشان گر شدت فشار وارده بر این گروهک بود. هر چند در روزهای اول این گروهک سعی نمود در فضای رسانه ای توجیهاتی برای این کار خود بیاورد و از این عقب نشینی تعبیر به صلح طلبی نماید اما رسوایی به بار آمده آنقدر بزرگ بود که برای مدت های طولانی تنها خروجی خبری گروهک، سکوت بود!
هر اندازه که ضربه وارد شده به پژاک را سهمگین بدانیم باز هم علت اصلی شکست پژاک چیز دیگری بود. مشکل اصلی پژاک آن جاست که همانند برخی تجربیات تجزیه طلبانه که در گذشته روی داده است از حمایت مردمی برخوردار نیست و همین موضوع عرصه را بر آنان بسیار تنگ می کند. پشتیبانی بومی در نوع جنگی که پژاک برگزیده است بسیار حیاتیست، از تامین منابع مالی گرفته تا جذب نیرو و ایجاد پوشش برای فعالیت های مختلف در سطح شهر ها و روستا ها. حالا پژاک نه تنها این گونه حمایت ها را ندارد بلکه در مقابل با توده های مردم به چالش جدی برخورده است به گونه ای که برای جذب نیرو مجبور به فریب و یا حتی دزدیدن افراد، برای جذب منابع مالی مجبور به اخاذی و قاچاق و برای عملیات ناچار به پنهان شدن از انظار عمومیست. شاید سخت ترین ضربه برای پژاک آنجا بود که در درگیری های اخیر، مردمان بومی منطقه در مقابلش ایستادند …
چند وقتیست که مجددا در عرصه رسانه ای تحرکاتی از پژاک دیده می شود. البته این بار فضای بحث ها تغییر کرده و دیگر سخنی از جنگ و شکست های گذشته نیست. موضوع مانور این روزهای پژاک و سایر رسانه های معارض و تجزیه طلب در منطقه کردستان دو مسئله است: ابتدا مسائل معروف به حقوق بشری که برای همه گروه های معارض جمهوری اسلامی به عنوان یک وظیفه کلی تعریف شده و به صورت هماهنگ پیگیری می شود و مورد دوم که به طور خاص به آن پرداخته می شود بحث فشار اقتصادی و مشکلات معیشتی مردم منطقه است. گروه های تجزیه طلب منطقه در حالی برای این مساله اشک تمساح می ریزند که خود بخشی از منابع مالی شان را از راه تهدید همین مردم و اخذ مالیات اجباری از محموله های آنان در ازای دادن اجازه گذر از مرز ها تامین می کنند.
علیرغم تمامی دسیسه ها و سرمایه گذاری های دشمنان، در ۴۰ سال گذشته و حوادثی که بر انقلاب اسلامی رفته است مرزنشینان غرب کشور به عنوان پاره ای از پیکر واحد ایران اسلامی – همانند سایر طوایف ایرانی- به انقلاب خود وفادار بوده و در این راه از هیچ فداکاری دریغ ننموده اند. از همین روست که مقامات ارشد جمهوری اسلامی همواره تنوع قومیتی را عامل اقتدار و مزیتی بزرگ برای جامعه ایرانی برشمرده اند. با این وجود باید مراقب رویه همیشگی دشمن در تبدیل کردن فرصت ها به تهدید، بود. علیرغم تلاش های صورت گرفته جهت محرومیت زدایی از این منطقه هنوز محرومیت ها مردم منطقه را آزار می دهد و از قضا همین محرومیت ها بعضا عاملی جهت پیش آمدن ناهنجاری های اجتماعی و زمینه سازی برای ایجاد نارضایتی های اجتماعی می شود و این فرصت را برای مغرضین و گروه های ضد انقلاب فراهم می آورد که بر توهم تبعیضات قومیتی دامن بزنند.
آرمان های انقلاب اسلامی در حمایت از محرومین از یک سو و شرایط ویژه منطقه از سوی دیگر لزوم تسریع در خدمت رسانی به منطقه را بیش از پیش حیاتی می نمایاند. شاهد این مدعا نیز عملکرد خود ضد انقلاب است که همواره از فعالیت هایی از این دست به شدت نگرانند به گونه ای که گروه هایی که در جهت سازندگی و آبادی منطقه می کوشند همیشه یکی از اهداف اولویت دار عملیات های تروریستی و یا تخریب روانی آنانند.
به هر روی باید هوشیار بود چرا که هر چند کار پژاک در عرصه نظامی به بن بست خورده است اما دشمنی دشمنان و بدخواهی بدخواهان را پایانی نیست.