به گزارش انجمن بی تاوان، تعدادی از اعضای انجمن طی سفر به شهرستان پلدشت با حضور در منزل آقای اسمعیل نویدی به گفت و گو در خصوص دخترش ماریا نویدی از اعضای سابق و کشته شده گروهک تروریستی پ.ک.ک پرداختند.
آنچه در منزل آقای نویدی گذشته است را به قلم یکی از اعضای سابق و قربانی جنایات گروهک تروریستی پ.ک.ک و عضو کنونی انجمن بی تاوان می خوانیم.
ماریا نویدی فرزند اسمعیل از اهالی شهرستان پلدشت از توابع استان آذربایجان غربی می باشد که متولد سال ۷۸ بوده و در سال ۹۴ به گروهک تروریستی پ.ک.ک/پژاک ملحق شده است.
متاسفانه ماریا بعد از پنح سال و در خرداد ماه سال جاری در منطقه هفتانین شمال عراق در درگیری با ارتش ترکیه در صفوف پ.ک.ک کشته می شود.
طبق معمول رسانه های پ.ک.ک نیز خبر کشته شدن اعضای خود را با تاخیر اعلام می کنند.
بنا به اظهارات پدر ماریا دخترش دارای مدرک دیپلم بوده و جزو دانش آموزان ممتاز مدرسه بوده است که در آن سال های پایانی تحصیلات مدرسه خود را برای شرکت در آزمون ورودی دانشگاه آماده می کرده است.
آقای نویدی دارای ۶ فرزند می باشد که البته با کشته شدن ماریا هم اکنون ۵ فرزند دارد.
شرح پیوستن ماریا به صفوف پ.ک.ک هنوز هم بعد از ۵ سال دارای کلی ابهام بوده است.
آقا اسمعیل می گوید در یکی از روزهای سال ۹۴ برای درمان یکی از فرزندانش که کر و لال مادر زادی می باشد عازم شهر تبریز می شود.طبق معمول و به رسم زندگی روستایی آقای اسمعیل نیز به شغل دامپروری مشغول می باشد.در آن روز وی گوسفندانش را که به ییلاق برده بود به فرزندانش سپرده و عازم تبریز می شود.
ماسفانه همان روز، روز سیاه خانواده آقا اسمعیل نام می گیرد.
ماریا که برای رسیدگی به گوسفندان به ییلاق می رود بعد از تاریکی شب خبری از او نمی شود.همان روز آقا اسمعیل از تبریز می رسد و می بیند که ماریا به خانه برنگشته است و همه برای یافتن ماریا خود را به ییلاقات منطقه می رسانند.اما هیچ خبری از زنده و مرده بودن ماریا نمی شود.
تلاش برای یافتن ماریا چندین روز و شب ادامه می یابد اما بازهم خبری نمی شود.در آن زمان و شرایط هیچ کس سر سوزنی احتمال نمی دهد که ماریا را تروریست های پ.ک.ک ربوده باشند.
از آن روز سیاه سال ۹۴ تا تیرماه سال ۹۹ که خبر کشته شدن ماریا نویدی در رسانه های وابسته به تروریست های پ.ک.ک منتشر می شود هیچ کس تصورش را هم نمی کرد که روزی اسم ماریا را در بین کشته شده های پ.ک.ک آن هم در شمال عراق بشنوند.
آقا اسمعیل درحالی که چشمانش گریان است می گوید چگونه ممکن است دختر من سر از شمال عراق دربیاورد؟ دختر من اصلا نمی دانست حزب و گروهک چه است؟
ماریا عاشق درس خواندن بود و برای خودش آرزوهای بلندی را در سر می پروراند.
شنیده بودم در گذشته عناصر پ.ک.ک به روستاهای مرزی هرازگاهی رفت و آمد دارند اما تا آن روز من چنین چیزی ندیده بودم
من شک ندارم که دخترم را به زور برده اند.از کجا می دانید؟ شاید هم او وقتی خواسته است فرار کند عناصر تروریست ها او را کشته اند.مگر ماریا پسر است یا سربازی رفته است که او را برده اند و به دستش اسلحه داده اند؟
اصلا جنگ پ.ک.ک با ترکیه به ما چه ربطی دارد؟
آقا اسمعیل با گفتن این حرف ها بر شدت خشمش افزوده می شود.او شخص بسیار متعهد و بلند نظر می باشد.
مادر ماریا به کتاب های درسی دخترش اشاره می کند و با غم مادرانه اش می گوید ماریا می خواست درس بخواند دانشگاه برود و صاحب شغل شود.وقتی به ما گفتند ماریا جمع گروهک پ.ک.ک کشته شده است ما اصلا باور نکردیم تا اینکه عکسش را با لباس مخصوص تروریست ها و اسلحه به دست دیدم.
مگر یک دختر می تواند جنگ بکند؟دختر من تا به آنروز اسم اسلحه را هم به زبان نیاورده بود.
خدا لعنت کند این ها را(منظور پ.ک.ک و پژاک را..) این ها فرزند ما را از ما گرفتند..تا آخر عمر از این ها متنفرم..
شنیدن صحبت های خانواده ماریا نویدی بیشتر و بیشتر ما را نسبت به نحوه ملحق شدن ماریا به پ.ک.ک در ابهام فرو می برد.اما هرچه هست این است که پ.ک.ک/پژاک و سایر گروهک های تروریستی فقط و فقط برای آسیب رساندن به خانواده های کرد بوجود آمده اند و هدفی غیر از این ندارند.
خدا لعنت کند پدر و مادر ماریا را که دختر ۱۶ ساله را تنهایی به صحرا فرستادند شاید یه ناخدایی بهش تجاوز میکرد …!.