به یاد میآورم که وقتی کودک بودم، سخنرانی هیتلر در راهپیمایی نورمبرگ را میشنیدم. من از حرفهای او چیزی نمیفهمیدم، اما به سادگی حالت و تهدید موجود در آن را درک میکردم؛ و باید به شما بگویم وقتی امروز به صحبتهای دونالد ترامپ گوش میکنم، این حس برای من تداعی میشود. این بدان معنی نیست که او فاشیست است. او با آن ایدئولوژی فاصله زیادی دارد، اما او جامعه ستیز است، او کسی است که به فکر خودش است، اما ترس [از رفتار او]مشابه است؛ و این فکر که سرنوشت این کشور و جهان در دستان یک دلقک جامعه ستیز است، تکان دهنده است.
بحث ویروس کرونا، به اندازه کافی جدی، اما خوب است در نظر داشته باشیم که خطر بسیار بزرگتری در راه است. ما به سمت فاجعهای پیش میرویم که از هر آنچه در تاریخ بشر رخ داده بدتر است. وقتی دونالد ترامپ و آدم کوتولههای او ما را به سمت پرتگاه پیش میبرند. در واقع دو تهدید مهم وجود دارد. یکی خطر فزاینده جنگ هستهای است که با از بین بردن آنچه از رژیم کنترل این تسلیحات باقی مانده بود، وخیم شده است؛ و دیگری، البته، خطر فزاینده گرمایش زمین است. هر دو تهدید را میتوان حل و فصل کرد، اما فرصت زیادی نمانده است.
[شیوع]کرونا، بلای هولناکی است که تبعات وحشتناکی خواهد داشت، اما اوضاع بهبود خواهد یافت در حالیکه درباره دیگر تهدیدها، فرصت جبران وجود نخواهد داشت. فرصت تمام میشود. اگر ما به آنها رسیدگی نکنیم، باخته ایم؛ بنابراین خاطرات کودکی دوباره به ذهن من میآیند، اما از بُعدی متفاوت. خطر جنگ هسته ای، ما میتوانیم با نگاه به اوضاع در این ژانویه، دریابیم که جهان واقعا در چه نقطهای است. همانطور که میبینید هر سال به لحظه پایان جهان نزدیکتر میشویم. از زمانی که ترامپ انتخاب شد، عقربه دقیقه شمار این ساعت که روز پایان را نشان میدهد، سریعتر حرکت میکند. ما از همیشه به چنین لحظهای نزدیکتریم. سه موضوع در اینجا مطرح است: خطر جنگ هسته ای، خطر گرمایش جهانی و رو به وخامت گذاشتن وضعیت دموکراسی. زیرا دموکراسی امید اصلی ما برای فائق آمدن بر این بحران است، یک مشارکت آگاهانه، تعاملی مردم برای تعیین سرنوشت خود. اگر اینطور نشود ما محکوم هستیم.
اگر ما سرنوشت مان را به دست دلقکهای جامعه ستیز بسپاریم، کار ما تمام است؛ و این نقطه دارد نزدیک میشود. اگر ترامپ بدترین است، به علت قدرت آمریکاست که غالب است. ما میتوانیم درباره افول آمریکا صحبت کنیم، اما اگر شما به جهان نگاه کنید، آن را نمیبینید. وقتی آمریکا تحریم وضع میکند –تحریمهای ویرانگر و کشنده- به این خاطر است که این کشور میتواند اینکار را انجام دهد؛ و همه باید از آن تبعیت کنند. اروپا ممکن است آن را دوست نداشته باشد و در واقع از تحریمهای ایران متنفر باشد، اما آنها ناگزیر هستند از آن پیروی کنند. آنها باید از ارباب اطاعت کنند در غیر این صورت از نظام مالی بین المللی بیرون انداخته میشوند. اما این قانون طبیعت نیست. این تصمیم اروپاست برای اطاعت کردن از ارباب در واشنگتن. کشورهای دیگر هیچ گزینهای ندارند.
کوبا از زمانی که استقلال یافت، از تحریمها رنج برده است. اینکه آنها دوام آوردند، خیره کننده است؛ اینکه آنها انعطاف پذیری خود را حفظ کردند؛ و یکی از طعنه آمیزترین مولفههای بحران امروز کرونا، این است که کوبا دارد به اروپا کمک میکند. منظور من این است که این حادثه آنقدر تکان دهنده است که شما نمیتوانید چطور آن را شرح دهید. اینکه آلمان نمیتواند به یونان کمک کند، اما کوبا میتواند به کشورهای اروپایی کمک کند. اگر شما درنگ کنید و فکر کنید که این موضوع چه معنایی برای تمدن ما دارد، دیگر حرفی برای گفتن نخواهید داشت. همانطور که وقتی میبینید هزاران نفر در مدیترانه دارند میمیرند؛ کسانی که از خشونتی میگریزند که اروپا طی قرنها به آن دامن زده است و در مدیترانه به کام مرگ فرستاده میشوند. زبان قاصر میماند.
این فیلسوف امریکایی افزود: بحران تمدنی غرب در این نقطه رو به وخامت است و شرایط امروز، خاطرات دوران کودکی را تداعی میکند وقتی به سخنرانی هیتلر از رادیو گوش میدادم که برای جمعیت خائن حاضر در راهپیمایی نورمبرگ ایراد میشد. شما حیرت میکنید که آیا اصلا چنین موجوداتی میتوانستند وجود داشته باشند.
سرکو هوروات پرسید: شما به بحران دموکراسی اشاره کردید. در این لحظه، من فکر میکنم ما خود را در موقعیتی حس میکنیم که از نظر تاریخی بی سابقه است؛ اینکه تقریبا ۲ میلیارد نفر –آماری که من امروز دریافت کردم- به شکلی در خانه خود محبوس شده اند. این شرایط خواه انزوا باشد یا خود انزوایی یا اینکه بگوییم، حدود ۲ میلیارد نفر در جهان در خانه هستند –البته اگر آنقدر خوش شانس باشند که خانهای داشته باشند، [قابل توجه است.]همزمان آنچه ما شاهدش هستیم این است که اروپا مرزهایش را بسته است –البته کشورهای دیگر هم اینکار را کرده اند- نه فقط مرزهای داخلی که مرزهای خارجی خود را. وضعیت استثنایی در همه کشورها برقرار است، که به معنای حکومت نظامی در کشورهایی نظیر فرانسه، صربستان، اسپانیا، ایتالیا و کشورهای دیگر است و ارتش در خیابانها مستقر است؛ و چیزی که من میخواهم از شما به عنوان یک زبان شناس بپرسم، درباره زبان است؛ عباراتی که این روزها رایج است. اگر شما گوش کنید، نه فقط به دونالد ترامپ، اگر شما گوش کنید به مکرون و نیز دیگر سیاستمداران اروپایی، بی وقفه میشنوید که آنها از “جنگ” حرف میزنند و حتی رسانهها از پزشکانی صحبت میکنند که در “خط مقدم” هستند و این ویروس را “دشمن” میخوانند. اینها البته مرا به یاد کتابی میاندازد که خاطرات کودکی نیست، اما در آن زمان ویکتور کلمپِرِر (Victor Klemperer) نوشته شده است. کتابی با عنوان (Lingua Tertii Imperii) که درباره زبان رایش سوم بود و اینکه چطور از طریق آن ایدئولوژی او حاکم میشد. از نظر شما این گفتمان درباره جنگ، به ما چه میگوید و چرا آنها از این ویروس با عنوان دشمن یاد میکنند؟ آیا این برای توجیه اقدام آنها برای تعیین وضعیت اضطراری است یا مفهوم عمیق تری در آن نهفته است؟
چامسکی گفت: به نظر من در این باره مبالغه نشده است. این عبارت بار معنایی دارد. این بدان معناست که اگر ما میخواهیم با این بحران برخورد کنیم، ناگزیر هستیم بسیجی نظیر زمان جنگ داشته باشیم. اگر شما به کشور ثروتمندی مانند آمریکا نگاه کنید، این کشور منابع لازم برای فائق آمدن بر یک نوسان فوری اقتصادی را دارد. بسیج امور برای جنگ جهانی دوم که کشور را به سمت بدهی سوق داد که امروز قابل تصور نیست، آن اقدامی بسیار موفق بود و خصوصا تولید را چهاربرابر کرد که به رکود پایان داد و کشور را به بدهی زیاد، اما ظرفیت رشد رساند. امروز، این آخرین چیزی است که ما بدان نیاز داریم. شاید نه در آن ابعاد. امروز ما با یک جنگ جهانی روبرو نیستیم، اما باید ذهنیت حرکت در ابعاد اجتماعی را داشته باشیم که زمینه فائق آمدن ما را بر این بحران کوتاه مدت فراهم کند؛ بحرانی که شدید است. چقدر شدید، ما نمیدانیم. ما شیوع آنفلوانزای خوکی را در سال ۲۰۰۹ به یاد داریم؛ آنفلوانزایی که از آمریکا شروع شد و چند صد هزار نفر را در همان زمان کشت. جامعه خود را بازیافت. جامعه از ان اوضاع بد عبور کرد، اما باید با مسئله روبرو شد. این وضعیت کشور ثروتمندی، چون آمریکاست. البته ۲ میلیارد نفر [در خانه]هستند، که اکثریت آنها در هند هستند. اوضاع برای هندیهای فقیری که فقط نان بخور و نمیر دارند، چگونه است؟ چه کسانی در انزوا به سر میبرند، کسانی که در این انزوا از گرسنگی میمیرند! چه اتفاقی میافتد؟
در جهان متمدن، کشورهای غنی به کشورهایی که نیاز دارند کمک میکنند نه اینکه آنها را تحت فشار بگذارند. کاری که ما امروز میبینیم آمریکا مشخصا در هند و در بیشتر نقاط جهان انجام میدهد. اینکه آیا کشوری مانند هند میتواند از پس این بحران برآید، من نمیدانم. به یاد داشته باشید اگر روندهای کنونی برقرار باشند، جنوب آسیا تا چند دهه بعد، دیگر قابل سکونت نیست. دمای هوا تابستان امسال در راجستان به ۵۰ درجه سانتیگراد رسید و این دما در حال افزایش است. آب کم است و کمتر هم میشود. دو قدرت هستهای در آنجا هستند (پاکستان و هند) که بر سر منابع محدود آب درگیر میشوند. منظور من این است که بحث کرونا بسیار جدی است. ما نمیتوانیم آن را کم اهمیت بخوانیم، اما باید به یاد داشته باشیم که این بحران، جزء کوچکی از بحرانهای بزرگی است که در راه هستند. آنها ممکن است زندگی را در حدی که امروز کرونا زندگی را مختل کرده است، مختل نکنند. اما باعث میشوند در آیندهای نه چندان دور، باعث میشوند این مناطق نتوانند دوام بیاورند.
مسئله این است که از این همه گیری ویروس کرونا، میشد جلوگیری کرد. اطلاعات برای اینکار حاضر بود. این مسئله در اکتبر ۲۰۱۹ و کمی پیش از شیوع آن، کاملا شناخته شده بود. در آمریکا و در دنیا، گمانه زنیهای وسیعی درباره احتمال همه گیری به این شکل، وجود داشت. اما کاری صورت نگرفت.
بدترین وضعیت در انگلیس و آمریکا رخ داد؛ کشوری که هدایت آن را یک فرد جامعه ستیز (ترامپ) بر عهده دارد. کسی که یک روز میگوید “هیچ بحرانی وجود ندارد و این مثل آنفلوانزاست” و روز دیگر میگوید “این یک بحران وحشتناک است” و روز بعد میگوید “ما باید به فعالیت بازرگانی بازگردیم، زیرا من باید در انتخابات پیروز شوم. ”
اینکه جهان در دستان چنین افرادی است، تکان دهنده است. اما نکته این است که این بحران از شکست عظیم بازار ناشی شد که برخاسته از مشکلات اساسی در نظم اجتماعی-اقتصادی بود و با بلای نولیبرال بدتر شد و این وضع به علت از دست رفتن ساختارهای نهادی که بتوانند با آن برخورد کنند، ادامه دارد.