✍️ محمد صدر
امروز می خواهم به مسئله ای اساسی بپردازم که تاکنون در بررسی و انتقاد عملکرد گروهک ها از سوی ما کردها چندان مورد توجه قرار نگرفته است. این بحث مسئله ایدئولوژی گروهک ها و درصد همخوانی آن با واقعیت است. البته این بحث بسیار گسترده بوده و آنالیز جزء به جزء ایدئولوژی گروهک های کردی نیازمند وقت بیشتر و تحقیقات بیشتر است و پرداختن اساسی به این امر خارج از حوصله این مقاله است. بنابراین در اینجا سعی خواهم نمود که شاخص های برجسته ایدئولوژی گرایی را در میان گروه هایی ویژه که تکیه خاص به ایدئولوژی دارند مورد بررسی قرار داده و فراتر از آن ریشه های ظهور ایدئولوژیکی آنها و رابطه آن با واقعیت تاریخی _ سیاسی مناطق کردنشین ایران را مورد بررسی قرار دهم.
بهترین نمونه برای بررسی در این بحث گروهک تروریستی پژاک می باشد. چرا که پژاک بیشتر از تمام گروهک های دیگر خود را متکی به عملکرد ایدئولوژیک معرفی می کند وهمچنین زادگاه ایدئولوژی آن خود کردستان ایران نمی باشد. بنابراین می تواند گزینه مناسبی برای بررسی ما در این مبحث باشد.
اول از هرچیز این سوال را مطرح می کنم که آیا یک ایدئولوژی برای آنکه بتواند با واقعیت اجتماعی یک جامعه همخوانی داشته باشد باید الزاماً برخاسته از همان مکان باشد؟ رئالیست و واقعگرا بودن یک ایدئولوژی و یا سیاستمدار تا چه حد به برخواستن او از آن جامعه و یا درک عینی او از مسائل آن جامعه بستگی دارد؟
هیچ تئوریسینی نمی تواند تنها از روی داده های کتابی مسائل اجتماعی یک جامعه را بخوبی تحلیل نموده و هر گونه مدل سیاسی که بر این اساس ارائه شود از واقعیت بسیار دور خواهد بود. بهترین نمونه برای این امر دیکته کردن مدل مارکسیستی از سوی سردمداران شوروی سابق برای اروپای شرقی بود. عدم همخوانی متد با حقیقت در این کشورها آنچنان محسوس بود که باعث بوجود آمدن مشکلاتی عظیم چه از لحاظ اجتماعی و چه از لحاظ روحی برای افراد بود. این در حالی است که هنوز با وجود فروپاشی شوروی مشکلات سیاسی و اداری این کشورها همچنان ادامه دارد. ایدئولوژی تلقینی از سوی شوروی با شعار آزادی و برابری به آنها دیکته می شد و خود را مدعی ترین ایدئولوژی در این امر نسبت به ایدئولوژی های دیگر جهان می دانست. اما به دلیل عدم تحلیل درست از واقعیت اجتماعی و سیاسی این کشورها و به دلیل انتزاعی بودن این ایدئولوژی نه تنها هیچ آزادی را به ارمغان نیاورد بلکه به عامل اساسی استبداد و بردگی در این کشورها نیز تبدیل شد.
دلایل شکست این ایدئولوژی می تواند متعدد باشد و عوامل اساسی دیگری نیز برای این شکست وجود داشته باشد اما مغایرت با واقعیت اجتماعی و روحیه شخصی افراد یکی از عوامل اساسی این شکست بود. این امر می تواند در گرته برداری ایدئولوژیکی پژاک نیز صادق باشد. مشکل اساسی در برخوردهای تئوریک سران این گروهک عدم تحلیل تاثر فرهنگ ایرانی بر کردستان ایران است. در واقع پژاک خود فاقد هرگونه تئورسینی برای تحلیل مسائل اجتماعی سیاسی است. مدیریت این گروهک هیچ گونه تحلیل جامعی از مسائل امروز کردستان و ایران ندارد و برای ارائه تمامی تحلیلات خود متکی به تحلیلات شخص عبدالله اوجالان است و حتی به دلیل عدم آشنایی با زبان ترکی از نظرات او نیز چندان مطلع نیست و رسما او را رهبر ایدئولوژیک خود می دانند.
در این جا این سوال مطرح است که آیا تحلیلات اوجالان تا چه حد در مورد ایران و کردستان ایران می تواند واقع گرایانه و یا بدور از ملاحظات سیاسی باشد. او تا چه حد مسائل ایران و کردستان را از نزدیک بررسی کرده وتحلیلی واقع بینانه از آن دارد که برای آن تئوری بنویسد. اوجالان هیچ گونه رابطه فیزیکی با جامعه ایران نداشته و داده های او تنها محدود به مطالعات کتابی است. اما با دردست داشتن داده کتابی تنها می توان تز نوشت و نمی توان تحلیلی ایدئولوژیک ارائه داد. انجام چنین کاری مطمئناً سوالات و مشکلات زیادی را به همراه خواهد داشت. مدیریت و رهبری پژاک می تواند این امر را اینگونه پاسخ دهد که اوجالان رهبر ملی است و کردها در تمام چهار کشور ترکیه، ایران، عراق و سوریه با مشکلات مشابهی روبرو هستند. پس اگر چنین است پس شما فاکتور فرهنگی در ایجاد و شکل گیری نظام های سیاسی به عنوان یک تئوری اساسی در علوم سیاسی را رد می کنید. فرهنگ عرب، ترک، و فارس بدون شک با هم تفاوت هایی دارند و این تفاوت ها نقشی اساسی در ایجاد نظام سیاسی این کشورها داشته است. حتی از لحاظ فرهنگی کردهای ایران با کردهای ترکیه و سوریه و عراق تمایزات بسیاری دارند که برگرفته از فرهنگ ایرانی است. آیا شما این مسئله را رد می کنید؟ اگر رد می کنید هیچ گونه آشنایی با علوم اجتماعی و سیاسی ندارید و اگر قبول می کنید لازم است تز خود را ارائه دهید و آن را گرته برداری نکنید. من از شما می پرسم خارج از تحلیلات اوجالان ، تحلیل شما از جامعه ایران چیست؟ اگر تحلیلی دارید افکار عمومی و شخص من مایل به شنیدن آن هستیم. به نظر من برداشت ترکیه ای شما از جامعه ایران می تواند برای آینده جامعه ما بسیار خطر ساز باشد و به گفتگو گذاشتن این امر را در افکار عمومی کردستان ایران الزامی می دانم. علاوه بر این اگر تئوری های گروهکی خود را کافی می دانید جامعه شناسان و تاریخ دانان بسیاری هستند که می توانند خلاف آن را ثابت کنند. آیا در آن صورت هم حرفی برای دفاع از چهارچوب ایدئولوژیکی خود دارید؟