از ابتدای تاسیس گروهک تروریستی پ.ک.ک و سایر شاخه های منشعب از آن به ویژه پژاک افراد زیادی به این گروهک پیوسته و یا از آن جدا شده اند.در خصوص ماهیت پ.ک.ک و پژاک و اهداف آن و همچنین فضای حاکم بر این گروهک صحبت های فراوانی شده و مطالب زیادی در این باره نوشته شده است.
شاید بسیاری از مطالب ذکر شده تکرار مکررات باشد ولی هر بار که پای درد و دل اعضای جدا شده از گروهک می نشینیم ابعاد تازه ای از جو حاکم بر قندیل برای ما روشن می شود.
انجمن بی تاوان امروز میزبان یک دختر خانم ۲۵ ساله ای بود از اعضای سابق گروهک تروریستی پ.ک.ک/پژاک می باشد.
خلاصه صحبت های انجمن بی تاوان با خانم افسانه به شرح ذیل می باشد…
ابتدا خودتان را معرفی کرده و توضیح مختصری از احوال شخصی خودتان را برای ما بگویید.
افسانه محمدپور هستم فرزند کمال.متولد سال ۱۳۷۵ و از اهالی شهرستان سلماس می باشم.تا کلاس پنجم ابتدایی درس خوانده ام.
بفرمایید در چه سالی و چگونه به گروهک تروریستی پ.ک.ک/پژاک ملحق شدید؟
من در سال ۸۹ هنگامی که ۱۴ ساله بودم به گروهک ملحق شدم.چگونگی پیوستن من به گروهک این گونه بود که یکی از دوستانم که از من ۳ سال بزرگتر بود مرا فریب داد و با ترغیب او به گروه رفتم.
دوستم به من گفت که قرار است ۴ نفر از عناصر پ.ک.ک بیایند و مرا باخود به قندیل ببرند.تو نیز با من بیا.ان ها به من گفته اند که شما را به جاهای زیباتری خواهیم برد.آن جا همه امکانات فراهم است.هروقت هم که قصد بازگشت کردید به راحتی می توانید برگردید.من ابتدا در برابر صحبت های او مقاومت نشان دادم.اما از آنجا که چند سالی بود با او دوست صمیمی بودم صحبت هایش را پذیرفتم و تصمیم گرفتم با او بروم.
نحوه رفتنتان از خانه و چگونگی انتقال به کوهستان قندیل را برای ما توضیح بدهید.
دوستم به من گفته بود که اواخر شب و هنگامی که روستا خلوت شد چهار نفر می آیند و ما را با خود می برند.تا یکی دو ساعت مانده به آن لحظات شوم بازهم دودل بودم و به دوستم گفتم که من منصرف شده ام و با او نخواهم رفت.یک ساعت بعد دوستم آمد و به من گفت آن نفر به من می گویند اگر دوستت با ما نیاید ما برادرش را با زور به همراه خود خواهیم برد.ان لحظه بود که فهمیدم چه بلایی به سرم آمده و در چه راهی قدم گذاشته ام.مقداری لباس با خود برداشتم و مخفیانه از خانه خارج شدم و با دوستم به سمت ان چهار نفر رفتیم.کمی آن طرف تر از روستا که دیگر همه جا تاریک به نظر می رسید، ۴ نفر مرد مسلح در پشت تپه ای نشسته و در انتظار ما بودند.
به آرامی از دوستم پرسیدم ما با این ۴ مرد خواهیم رفت؟
گفت بله.آن ها را ما را تا قندیل خواهند برد.دیگر نمی توانستم جلوی اشک های خود را بگیرم.ترس و دلهره و پشیمانی تمام وجودم را فراگرفته بود.آن لحظه فکر میکردم دنیا به اخر رسیده است.
بعد از اینکه به کوهستان قندیل مقر پ.ک.ک رسیدید، در کجا مستقر شدید؟از جو حاکم بر آنجا بگویید.
کسی که از دور می شنود مقر پ.ک.ک و پژاک در قندیل است فکر می کند انجا چه خبر است.در دل کوه ها غارهایی کنده اند و آنجا را به اصطلاح برای خود مقر قرار داده اند.بهترین و شیک ترین جای قندیل محل سکونت سران گروهک است که داخل غار اتاقک هایی تاریک ایجاد نموده و از ترس بمباران جنگنده های ترکیه در آن جا مخفی شده اند.
بعد از اینکه به آنجا رسیدیم چند نفر از کادرهای باتجربه ما و چند نفر دیگر را که از مناطق مختلف ربوده و به آنجا منتقل کرده بودند به صف کردند.اولین جملاتی که از زبان آن ها می شنوید این است که دیگر هرگز نباید به بازگشت فکر بکنید.خانواده را هم باید فراموش بکنید.
آیا در آنجا به شما مسئولیتی هم محول کردند یا خیر؟
در پ.ک.ک و پژاک یا باید مثلا فرمانده باشی که بتوانیم مقداری نسبت به بقیه امکانات بیشتری داشته باشی.آن هم چه امکاناتی.مثلا فرماندهان هفته ای دوبار بیشتر غذای گرم می خوردند.بقیه کادرها به جز یک تکه نان خشک و سیب زمینی نیمه پخته چیزی گیرشان نمی آمد.
سه ماه اولی که من آنجا بودم کارم فقط تمیز کردن یک اتاقک در داخل یک غار تاریک بود.
وضعیت شما در طی ۵ سالی که انجا بودید چگونه بود؟
در این ۵ سال من ۳ بار اقدام به فرار کردم اما هربار دستگیر شدم.اما چون سن من کم بود مرا نمی کشتند.در پ.ک.ک و پژاک هرکس که فرار می کند و دستگیر می شود یا اینکه از دور توسط نگهبانان مورد هدف گلوله قرار می گیرد و یا اینکه یک تپانچه به دستش می دهند و می گویند خودش خودش را بکشد.
بار اخری که من را گرفتند به من گفتند دفعه بعد اگر بخواهی فرار بکنی باید خودت خودت را خلاص بکنی.
آن ها برای اینکه من فرار نکنم به من می گفتند برای چه از اینجا می روی؟تو دیگر خانواده ای نداری.پدر و مادرت مرده اند و تو تنها هستی.
نیمی از افرادی که پ.ک.ک و پژاک اسامی ان ها را به عنوان کشته شده های درگیری اعلام می کند کسانی هستند که هنگام فرار توسط نگهبانان کشته می شوند.
چگونه موفق شدید از آنجا فرار بکنید؟
من در این پنج سال حضورم در آنجا در یک غار تاریک نگهداری می شدم.یک روز خواستند ما را به منطقه آواشین منتقل بکنند تا من و چند نفر دیگر که فرار می کردیم عملیات انتحاری (اصطلاحا فدایی) انجام بدهیم.من با کمک دو نفر دیگر از دوستان از غفلت فرمانده گروه استفاده کردیم و موفق شدیم شبانه فرار بکنیم.
چه توصیه ای برای افرادی که می خواهند به پ.ک.ک و پژاک ملحق شوند دارید؟
از آن ها می خواهم هرگز به رفتن به جهنم قندیل فکر نکنند.هزاران نفر مثل من هستند که از گروه فرار کرده اند.خب اگر آنجا خوب بود چه دلیلی داشت ما خطر کوهستان را به جان بخریم و شبانه از دل صخره های صعب العبور فرار کنیم؟!
به همه ان ها می گویم نه تنها پ.ک.ک و پژاک بلکه تمام گروهک ها سرابی بیش نیستند.آن ها ابزار کشورهای استعمارگر هستند.
به جرات می گویم در پ.ک.ک و پژاک حتی سران گروه نیز اگر بدانند هنگامی که به کشورشان برمی گردند توسط دولت ها مجازات نمی شوند لحظه ای از فرار کردن دریغ نمی کردند.