۱۵ آبان ۱۴۰۳

خفقان درونی حاکم بر پ.ک.ک و پژاک

  • ۷ شهریور ۱۴۰۱
  • ۲۴۲ بازدید
  • ۰

انجمن بی تاوان : انتقاد کردن از خود و دیگران یکی از پایه‌های فرقه‌ ای پژاک است که روزانه و بطور مدام و مستمر انجام می‌گیرد. در پژاک رسم بر این است که هرکس از خود انتقاد کند و همزمان اشتباهات دیگران را نیز فاش کند، آنهم در ملأ عام. پژاک از این عمل بعنوان ترفندی در راستای تحول شخصیتی اعضا و تبدیل آنها به مریدانی گوش به فرمان که بدون هیچگونه اعتراضی، هرآنچه را که به آنها دیکته می‌شود؛ انجام می‌دهند.

نقد کردن یکی از پارامترهای چند وجهی است که می‌تواند هم در جهت مثبت و کارساز و هم در جهت عکس آن مورد استفاده قرار گیرد. آنچه در پژاک صورت می‌گیرد، از نوع دوم و به منظور از خود بیخود کردن و بیگانه کردن افراد از ماهیت و جوهر شخصیتی و رفتاری خویش است. در این محیط فرقه‌یی رسم بر اینست که هرکس روزانه باید هم پلیس خویش باشد و هم پلیس دیگران. این بدان معنی است که هرکس در حین انجام وظایف محول شده‌ی روزانه، باید هم خود و هم دیگران را زیر ذره‌بین قرار دهد و بعد هم در گزارش روزانه، به تک تک زوایا و اشخصاص اشاره شود.

در عین حال، فرد خود نیز زیر ذره‌بین دیگر اعضا قرار دارد. به عبارتی دیگر، تمامی اعضا در محیطی همچون میدان مسابقه‌ی گلادیاتورهای قدیم قرار دارند که به هراندازه ضعف دیگران را به رخ آنها بکشند، به همان اندازه خود به پیش خواهند تاخت. البته این پیشروی به سوی هدفی است که قبلاً فرقه مشخص کرده و آنهم اوج بردگی و بندگی برای سرگرکان این فرقه است.

این انتقادها که اکثراً به منظور تخریب شخصیتی ارائه می‌شود، گاهاً به مراحل حساس‌تری هم می‌رسد و آن زمانی است که فردی که مورد انتقاد قرار گرفته، مقاومت کند و انتقادهای وارده را نپذیرد. در چنین وضعیتی، بلافاصله یکی از مریدان پیشنهاد می‌کند که شخص موردنظر با ارائه‌ی گزارشی مفصل از رفتار و کردار خود، در ملأ عام دادگاهی شود که اصطلاحاً در پژاک به این عمل «پلاتفرم» گفته می‌شود. این بدان معنی است که هیچ کس حق ندارد در مقابل انتقاد دیگران واکنش نشان دهد و یا رد کند. هرچند در تئوری گفته می‌شود هرکس حق دفاع از خویش را دارد، اما این فقط یک فرمول جانبی برای وارونه نشان دادن قضایاست.

مسیر انتقادها همیشه به هدف نهایی که همان اوج مریدی و بندگی اعضاست، ختم می‌شود. در حقیقت پژاک از این ترفند برای رفع خطر از سیستم اصلی استفاده می‌کند. با مشغول کردن افراد به این بازی‌های کودکانه که نتایج تخریب‌کننده‌ی فوق‌العاده‌یی در شخصیت آنها بجای می‌گذارد، ماهیت فرقه در امنیت بیشتری قرار خواهد گرفت. ناگفته نماند، هیچ کس حق ندارد کوچکترین انتقادی از خود سیستم داشته باشد. چرا؟ چون از دید آنها این یک سیستم عاری از هرگونه اشتباه است و بطور کاملاً مطلق خوشبختی آنها را تضمین می‌کند. اما کدام خوشبختی؟ منظور همان اوج بردگی و بندگی است که پس از ماهها و سال‌ها، اعضا به آن مرحله می‌رسند.

از سوی دیگر اگر کسی ماهیت این سیستم را مورد هدف انتقادهای خود قرار دهد، بلافاصله به جرم همدستی با دولت‌های همسایه و جاسوسی برای آنها، بازداشت و دادگاهی می‌شود، آنهم از نوع صحرایی و کاملاً یک جانبه. اگر شخصِ به اصطلاح مجرم گفته‌ی خود را پس بگیرد و درست و حسابی در ملأ عام توبه کند و آنها هم بپذیرند، شانسی دوباره به وی خواهند داد تا برای اثبات قول‌هایی که داده، تلاش کند. در غیراینصورت، به مرگ صحرایی از نوع فرقه‌یی محکوم می‌شود که در کوتاهترین زمان ممکن و به شب هنگام، یکی دو تن از معتمدین سرکردگان، فردم مجرم را به مکانی دوردست و منتقل کرده و در آنجا دفن می‌کنند. جالب اینکه این افراد به اصطلاح مجرم، باید با دستان خود گور خود را حفر کنند و بعد هم در آن دراز بکشند و ….

این همان دمکراسی و آزادی بیانی است که پژاک مدام از آن سخن می‌گوید. سوی دیگر قضیه اینکه پس از کشتن این افراد، گفته می‌شود به دلایلی که در دادگاه برای همگان آشکار شد، فرد موردنظر از فرقه اخراج شده و یا گفته می‌شود که فرار کرده که در هردو حالت  کذب محض است. چراکه طبق قوانین و مقررات فرقه‌یی پژاک، کسی حق استعفا ندارد و کسی هم توسط سرکردگان این فرقه راهی انه‌ نخواهد شد و تا روز مردن باید مرید و فرمانبردار باشد.

فضای خفقان و پلیسی حاکم بر چنین محیط‌هایی، پس از مدتی، عوارض خطرناک روحی و جسمی را برای افراد به ارمغان خواهد آورد. از اینرو مشاهده یا شنیده می‌شود که اکثر اعضای پژاک به بیماری‌های صعب‌العلاج دچار شده‌اند که منشاً اکثر آنها، ناراحتی و فشارهای روحی است. از جمله‌ی این امراض می‌توان به بیماری بریار گابار اشاره کرد که در همان سال‌های نخست حضور خود در فرقه به آن دچار شد. هرچند وی در محیط و شرایط‌های سخت فیزیکی نبوده و تمام سال‌های عضویت خویش را در قندیل و اطراف آن گذرانده، اما به دلیل فشارهای روحی، به بیماری‌های صعب‌العلاج از ناحیه‌ی معده، کلیه و کبد دچار شده است.

نکته‌ی باقیمانده در این بحث غمناک، مقاومت برخی از اعضا به منظور انتقاد نکردن است که این هم به نوبه‌ی خود بخشی از اعتصاب علیه خط مشی فرقه و دستاوردهای آن محسوب می‌شود. لذا در چنین حالتی هم فرد یا افراد محکوم به لب گشودن می‌شوند و این همان مسیر تکراری و از پیش تعیین شده‌ایست که سرکردگان آنرا برای اعضای تعریف کرده‌اند.

در پایان طرح چند سؤال کلی برای درک بیشتر موضوع خالی از لطف نخواهد بود.

۱-     آیا در چنین شرایط و محیط‌هایی، می‌توان هیچ یک از پارامترهای رسیدن به آزادی در شخصیت افراد را جستجو و یا مشاهده کرد؟

۲-     آیا در محیطی که افراد حق انتخاب سرنوشت خود و یا کوچکترین انتقاد از سیستم را نداشته باشند؛ دمکراسی و آزادی وجود خواهد داشت؟

۳-     آیا تغییر شخصیت دادن و هم‌رنگ شدن با معیارهای فرقه‌یی و در نهایت برده و مرید شدن، اوج آزادی است یا برعکس؟

۴-     مجبور کردن انسان‌ها برای پذیرفتن آنچه سرکردگان فرقه صلاح دیده‌اند و عدم حق برگشت و استعفا، با کدام یک از نرم‌های حقوق بشری تطابق دارد؟

۵-     ممنوعیت ملاقات با اعضای خانواده‌ی خویش بطور حضوری یا حتی از طریق تلفن، در کدام بخش رفتارهای انسانی نوشته شده و یا در کدام سیستم و نظام بشری تعریف شده است؟

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین عناوین