۱۰ فروردین ۱۴۰۳
  • خانه
  • >
  • اخبار
  • >
  • خاطرات دمیرتاش؛ فقر، پ.ک.ک و نمایندگی مجلس

خاطرات دمیرتاش؛ فقر، پ.ک.ک و نمایندگی مجلس

  • ۲۰ بهمن ۱۳۹۳
  • ۲۲۰ بازدید
  • ۰
برای ادامه تحصیل به ازمیر برگشتم. به دلیل عضویت در شاخه جوانان پ.ک.ک تحت عنوان Yekitiya Civaka Kürdistan، دستگیر شدم. برادرم نورالدین نیز در “موگلا” دستگیر شده بود. یک هفته در کلانتری بازداشت بودم، تحت بازجویی قرار گرفته و بعد از یک هفته آزاد شدم، ولی برادرم زندانی و به ۲۴ سال حبس محکوم شد.
انجمن بی تاوان آذربایجان غربی به نقل از کرد پرس ،صلاح الدین دمیرتاش، رئیس مشترک حزب دموکراتیک خلق ها در مصاحبه ای با “محرم ساری کایا” خبرنگار HaberTurk، از دوران کودکی و چگونگی آشنایش با هویت کردی سخن گفت.
آشنایی با هویت کرد
وی در این مصاحبه اظهارکرد: در مارس ۱۹۸۸ سال دوم دبیرستان بودم. در دبیرستان “علی امیری” تحصیل می کردم. آن روزها به خاطر دارم در کلاس نشسته بودم که شعارهایی از خیابان به گوش می رسید. همه به پنچره ها هجوم بردند تا بیرون را تماشا کنند. آن روز، روزی بود که با هویت کردی آشنا شدم. معلم مان، آن روز، حادثه کشتار کردها در حلبچه به دست صدام حسین (رئیس جمهورپیشین عراق) را برای ما بازگو کرد.همان روز بود که معنی کرد بودن را یاد گرفتم، دریافتم که کرد بودن چقدر مسئولیت سختی است. آن روز بود که من با هویت خود آشنا شدم. در ۱۹۹۰ دبیرستان را به اتمام رساندم. در خصوص دانشگاه اولین گزینه ام رفتن به دانشکده حقوق بود.
لمس سیاست از نزدیک
در جولای ۱۹۹۱ برای گذراندن تعطیلات به دیاربکر سفر کرده بودم. در خیابان های دیاربکر با تجمع های اعتراضی قتل “وادت آیدین” رئیس HEP در استان دیاربکر مواجه شدم. همان وقت بود که سیاست را از نزدیک لمس کردم. زمانی که جنازه ودات آیدین کشف شد ،از لحاظ احساسی بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم. روز تشییع جنازه به تجمعات پیوستم. اولین راهپیمایی و تظاهرات اعتراضی را داشتم تجربه می کردم. پلیس ها باتوم به دست به سمت ما یورش آوردند. من هم همراه مردم فرار کردم. وقتی به نزدیکی “ماردین کاپی” رسیدیم بر روی مردم آتش گشودند. حادثه بسیار تلخی بود. مسیر زندگی من آن روز تغییر پیدا کرد. با هویت سیاسی خود آشنا شدم از آن روز به بعد یک انسان دیگر شدم.
روزهای تلخ زندان
برای ادامه تحصیل به ازمیر برگشتم. به دلیل عضویت در شاخه جوانان پ.ک.ک تحت عنوانYekitiya Civaka Kürdistan، دستگیر شدم. برادرم نورالدین نیز در “موگلا” دستگیر شده بود. یک هفته در کلانتری بازداشت بودم، تحت بازجویی قرار گرفته و بعد از یک هفته آزاد شدم، ولی برادرم زندانی و به ۲۴ سال حبس محکوم شد. در خانواده پول جمع می کردیم هر هفته یکی برای دیدار نورالدین به زندان می رفت. پول لازم برای رفتن هر ۸ عضو خانواده را نداشتیم؛ به همین خاطر مجبور بودیم هر هفته یک عضو خانواده به ملاقات نورالدین برود.
وی در ادامه (تحت تاثیر قرار گرفته و با بغض) افزود: جنگ درونی بین گریه کردن و محکم ایستادن وجود دارد. بعضاً به مانند “امید ترپچی” باید اولی را انتخاب کرد، (نفس عمیقی کشید) و ادامه داد: در مقابل زندانی که برادرم در آن بود بوفه کوچکی قرار داشت. بودجه ما تنها کفاف نوشیدن چای را می داد. اگر آن روز ملاقات لغو نمی شد وارد زندان شده از پشت شیشه ای تیره برادرمان را می دیدیم. میان خطوطی که صدای واضحی هم نداشت صحبت می کردیم. هیچ کس نمی داند مادری که بوی فرزندش به مشامش نمی رسد، چه دردی در سینه دارد. به دلیل این که پول نداشتیم نمی توانستیم برای نورالدین وکیل بگیریم. صدای گریه های آرام پدرم را می شنیدم. در این فضا بودم که تصمیم برای رفتن به دانشکده حقوق را گرفتم. شروع به خواندن کردم و وارد دانشکده حقوق آنکارا شدم.
تصمیم برای پیوستن به پ.ک.ک
وی در ادامه با اشاره به این که در دوران دانشگاه به خاطر کرد بودنم تحت فشارهایی از سوی اطرافیانم بودم، افزود: در دوران دانشگاه، کردهایی که به صفوف نظامیان پ.ک.ک می پیوستند، افزایش پیدا کرده بود. فشارهایی بر روی من بود که «همه به کوه ها می روند تو به جز درس خواندن چه کار می کنی؟» در تابستان ۱۹۹۵ تصمیم به ترک تحصیل و پیوستن به پ.ک.ک را گرفتم. ولی در آخرین لحظه این تصمیم عملی نشد. در خصوص پیوستن به پ.ک.ک تردید زیادی داشتم، اما نرفتنم کاملا بر حسب یک تصادف بود. روزی که قرار بود رابطین ما را به کوه ببرند، دستگیر شدند. نمی دانستم بدون رابطین به کدام کوه بروم و با چه کسانی صحبت کنم. یک روز در مغازه پدرم بودم که ۲ نیروی پلیس آمدند. رابطینی که دستگیر شده بودند همراهشان لیستی بود که اسم من هم در آن لیست قرار داشت. پلیس تصور داشت که من از نیروهای نظامی پ.ک.ک هستم و برای تحقیق در خصوص این که چه زمانی به کادر کوه پیوسته ام آمده بودند. به من گفتند «دنبال صلاح الدین دمیرتاش هستیم». به آنان گفتم: «خودم هستم». فوراً بیرون رفتند. در زمان کوتاهی همراه صدها پلیس به محله ریختند. مرا دستگیر کردند. ۱۵ روز بازداشت بودم. در آن ۱۵ روز مدام تحت بازجویی قرار داشتم. هر بار اسمم را می پرسیدند و جواب می دادم صلاح الدین دمیرتاشٍ. قبول نمی کردند دوباره بازجویی ها شروع می شد. من، خودم را در ۱۵ روز توانستم ثابت کنم.
زندگی سیاسی
از دانشکده حقوق دانشگاه آنکارا فارغ التحصیل شدم. آغاز دوران وکالتم بود، با خودم عهد بستم پرونده های زندانیان سیاسی را بدون اخذ کمترین پولی با تمام تلاش دنبال کنم. این کار را نیز کردم. به همین خاطر شروع به فعالیت نزدیک با انجمن حقوق بشر ترکیه که آن روزها “عثمان بایدمیر” از سیاستمداران معروف کرد ترکیه آن جا حضور داشت؛ کردم. اولین پرونده ام در خصوص بررسی ناپدید شدن “سردار تانیش” رئیس حزب «HADEP» در استان سیلوب و “ابوبکر دنیز” معاون وی از کلانتری سیلوب بود. با رسیدن عثمان بایدمیر به شهرداری، من به عنوان رئیس انجمن حقوق بشر انتخاب شدم.
زندگی مشترک
در سال ۲۰۰۲ با “باشاک دمیرتاش” معلم کرد ترکیه ازدواج کردم. صاحب یک فرزند دختر شدیم که نام آن را “دیلال” (در زبان کردی به معنی ارزشمند است) گذاشتیم. در سال ۲۰۰۶ به همراه خواهر خود “آیسل” کانون وکلا را تاسیس کردیم. در ۲۲ جولای ۲۰۰۷ دومین دخترم به دنیا آمد. اسم آن را نیز “دیلدا” (در زبان کردی به معنی کسی که از دل می آید) گذاشتیم.
نمایندگی مجلس
در ۳۳ سالگی از جانب حزب DTP پیشنهاد نمایندگی مجلس به من داده شد. خانواده ام زیاد راضی نبودند ولی با وساطت لیلا زانا و خطیب دجله مورد توافق خانواده ام نیز قرار گرفت.
دوران جسارت سیاسی
در مجلس، رئیس فراکسیون حزب DTP شدم. بعد از آن که دادگاه قانون اساسی تصمیم به منحل کردن حزب گرفت، در سال ۲۰۱۰ به همراه گولتن کیشاناک (شهردار حال حاضر دیاربکر) حزبBDP را تشکیل داده و به عنوان رئیس مشترک آن انتخاب  شدم. در عملیات پلیس ترکیه علیه کنگره جوامع کرد، وارد مرحله جسارت سیاسی شده و به مقابله با اقدامات دولت پرداختم. نظر خود را به طور واضح بیان کردم که برای حل و فصل مسئله کردها حضور عبدالله اوجالان لازم و ضروری است. در سال ۲۰۱۱ از حکاری به عنوان نماینده مجلس انتخاب شدم و در سال ۲۰۱۴ با تغییری دیگر در ساختار حزب و به وجود آمدن HDP به همراه فیگن یوکسکداغ ریاست حزب را بر عهده گرفتیم.
قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *