۲ آذر ۱۴۰۳
  • خانه
  • >
  • اخبار
  • >
  • این گزارش انسان دوستانه است درد این مصدوم جنگ در پیرانشهر عـلاجی ندارد

این گزارش انسان دوستانه است درد این مصدوم جنگ در پیرانشهر عـلاجی ندارد

  • ۴ بهمن ۱۳۹۴
  • ۴۲۲ بازدید
  • ۰

صدایش با حزن و بغض همراه است. تمام درهای پیش روی خود را بسته می‌بیند و آخرین امید خود را به این گفت‌وگو بسته است تا شاید درمانی بر دردهای کهنه سال‌های اخیرش باشد.
انجمن بی تاوان آذربایجان غربی به نقل از همشهری، ۱۰ساله بود که براثر بمباران رژیم بعث عراق در روستای لاوین شهرستان پیرانشهر دچار موج گرفتگی شد. هنوز جوانه‌های مردانگی بر صورتش ریشه نزده بود که کمرش از تنش‌های عصبی و افسردگی ناشی از این حادثه خم شد؛ بزرگ می‌شد و بیماری‌اش نیز با او بزرگ‌تر.
«ح. آ» دوست ندارد نامش آشکار شود، می‌گوید: زندگی برای من تمام‌شده است اما فرزندانم باید زندگی کنند. دوست ندارم آشکار‌شدن نام‌ام آنها را انگشت نمای مردم کند. به هر دری می‌زنم تا شاید بتوانم روزنه امیدی برای تأمین آینده آنها بیابم. از ۱۰سالگی دچار این مشکل شده‌ام و مدام عصبی می‌شوم. از سر و صداهای اطرافم ترس دارم. صدای بوق ماشین‌ها مرا به حالت جنون می‌رساند؛ صدای خمپاره‌ها را برایم تداعی می‌کند و اضطراب شدید، بی‌‌قراری، خشم ناگهانی، بی‌حوصلگی و بی‌انگیزگی، تپش قلب و لرزش توان کار کردن را از من گرفته است.
اینطور تعریف می‌کند: در اوایل ازدواجم شرایط بهتر بود. همسرم که فرزند شهید است، خانه‌ای کوچک داشت و خرج خانه را هم من با کارگری و دستفروشی تأمین می‌کردم. به همین کم‌داشتن‌ها خوش بودیم اما پس از تولد دخترم شرایط کمی تغییر کرد. همسرم دچار افسردگی بعد از زایمان شد و به‌دلیل ناآگاهی از وجود این بیماری و از طرفی ناتوانی مالی برای مراجعه به پزشک، افسردگی همسرم شدت یافت تا اینکه پزشکان بیماری وی را دو قطبی تشخیص دادند؛ دردی که علاجی ندارد و تمام زندگیمان را فلج کرده است. از یک سو مشکل موج‌گرفتگی خودم و از سوی دیگر بیماری همسرم موجب شده تا خانه‌نشین شوم.
گاهی نمی‌شود که نمی‌شود و این حکایت خانواده‌ای است که پدرشان هر طناب پاره‌ای را که می‌بیند به آن چنگ می‌زند تا شاید راه خروج از مشکلات را برایشان نشان دهد اما نمی‌شود. می‌گوید: همسرم تاکنون ۳بار اقدام به‌خودکشی کرده و ۴بار در بیمارستان اعصاب و روان بستری شده است. شرایط روحی بسیار بغرنجی دارد که جان خودش و فرزندانم را تهدید می‌کند.
نمی‌توانم تنهایش بگذارم. باید به‌صورت مداوم از وی مراقبت کرد. توان انجام کارهای خانه را ندارد. مشکلات مالی نیز موجب شده است تا با وجود تأکید پزشکان به بستری‌شدن همسرم در بیمارستان، نتوانم این امکان را برایش فراهم کنم. خانه‌مان دیگر شبیه خانه نیست، همه‌‌چیز به هم خورده است. همسرم تا زمانی در خانه است که من در خانه باشم اما در موارد ضروری مجبور می‌شوم او را به خانه مادرش انتقال دهم.
بیماری دختر ۱۳ساله‌اش نیز توان تحملش را از بین برده است، می‌گوید: دخترم نیز به‌دلیل مشکلات روحی و مالی دچار تنش‌های عصبی شده است. باید طبق نظر پزشک هر هفته تحت مشاوره قرار بگیرد. نباید ناراحت شود، نباید استرس داشته باشد اما مگر می‌شود؟ پولی برای مشاوره ندارم حتی نمی‌توانم خورد و خوراک فرزندانم را تأمین کنم. دخترم هم بزرگ شده است، می‌فهمد، می‌بیند، غصه می‌خورد، توداری می‌کند و تحمل این سختی‌ها او را دچار تپش قلب کرده است و براثر همین عارضه در بیمارستان بستری شد اما پولی برای ترخیص نداشتم تا اینکه یک بانوی خیر کمک کرد. دیدن غصه جگر گوشه‌ام مرا از بین می‌برد.
می گوید: بیماری فرزند درد بزرگی است و از بد روزگار پسر ۳ساله‌ام هم از بیماری‌های عصبی و روانی در امان نمانده است. بعد از تولد پسرم پزشکان تأکید کرده بودند نباید از شیر مادرش تغذیه کند اما پولی برای خرید شیرخشک و غذای کمکی نداشتم و به ناچار شیر مادرش را خورد و به همین دلیل نیز مستعد ابتلا به بیماری دوقطبی شده است؛ رفتارهای تهاجمی دارد و دغدغه‌هایم را دوچندان کرده است، او نیز باید تحت نظر باشد اما نمی‌توانم.
یک سطل ماست اعیانی‌ترین غذای ماست. ماستش را می‌خوریم و سطلش را می‌فروشم و به‌عنوان پول تو جیبی به دخترم می‌دهیم. باور‌کردنش سخت است و اظهار کردنش سخت‌تر که بگویم ۱۵روز از ‌ماه را پول نان نداریم، تمام معیشتمان با پول یارانه و ۴۰هزار تومان مقرری کمیته امداد تأمین می‌شود. بابت پول تلفن بدهی دارم، پول برق و گاز و آب هم که یک طرف. هنوز نتوانسته‌ام برای فرزندانم کفش و لباس زمستانی و برای دخترم نوشت افزار تهیه کنم. اگر تاکنون نمرده‌ام فقط معجزه خداست و تمام امیدم هم به‌خودش است. کاش فرجی حاصل شود.
من و همسرم به‌صورت مستمر شوک مغزی می‌شویم که اندکی در کاهش مقطعی هیجانات و تنش‌های عصبی تأثیرگذار است اما شوک عوارضی همچون بی‌ارادگی در رفتار و گفتار دارد و موجب می‌شود هرحرفی که به زبانم می‌آید نزد آشنا و غریبه بیان کنم. یکی از پزشکان حاذق اعصاب، مدت زمان مورد نیاز برای درمان بیماری همسرم را به شرط داشتن بهترین شرایط زندگی ۲۰سال عنوان کرده و این در حالی است که بهترین شرایط برای ما فقط در خواب و‌ رؤیاست. مرکز بهداشت شهرستان پیرانشهر تأمین داروهای همسرم را متقبل شده است اما فقط داروهای ایرانی و این در حالی است که نسخه پزشکان داروهای خارجی است و تأمین هزینه‌های آن غیرممکن.
چند وقتی است که به‌دنبال اثبات جانبازی خود است؛ موضوعی که با وجود مستندات و تأیید ارگان‌های مربوطه سرانجامی نداشته است و ادامه می‌دهد: نزدیک به ۲ سال است پرونده جانبازی را تشکیل داده‌ام و سپاه پاسداران و نیروی انتظامی نیز جانبازی من را تأیید کرده‌اند. بنیاد شهید برای تشکیل کمیسیون از سوی فرمانداری اصرار دارد که با وجود پیگیری‌هایم تشکیل نمی‌شود و موجب بلاتکلیفی من شده است. دیگر روی مراجعه به فرمانداری را ندارم. هربار که می‌روم می‌گویند مشتری دائمی ما آمد. من هم چاره‌ای ندارم جز پیگیری و خواهش و تمنا برای تعیین تکلیف پرونده در اسرع وقت؛ کار دیگری از دستم بر نمی‌آید.
اگر حقوق و مستمری جانبازی من برقرار شود، امید به زندگی پیدا می‌کنیم تا شاید من نیز خودکشی را آخرین راه چاره خود ندانم. از طرفی درخواست وام مسکن کرده‌ام تا شاید گره‌ای از مشکلاتم باز شود اما پرداخت وام مسکن نیز مستلزم داشتن پروانه ساختمانی است که بعد از واریز نزدیک به ۳میلیون تومان صادر می‌شود؛ ندارم، چه کنم؟
گاهی از سوی برخی خیرین ناشناس کمک‌هایی می‌رسد، لباس نو، وجه نقد اما همیشگی نیست، انتظاری هم ندارم و امیدوارم خداوند هرچه زودتر گره از مشکلات زندگی‌ام باز کند. به‌دلیل هزینه‌های درمان همسرم به بانک‌ها و اطرافیان بیش از ۶میلیون تومان بدهی دارم که شرمنده طلبکارانم هستم. فرزندانم در کنار تمام بیماری‌هایشان در معرض سوء‌تغذیه قرار دارند. امیدم به ثمر رسیدن پرونده جانبازی‌ام است.
از آرزویش می‌پرسیم، بدون مکث می‌گوید: دیدار رئیس‌جمهور. شاید این دیدار کلیدی برای یکی از درهای بسته زندگی‌ام شود.
شما چه می‌کنید؟
پسری که در ۱۰ سالگی در اثر بمباران دچار موج گرفتگی شد اینک با مشکلات عدیده‌ای درگیر است. شما برای کمک به او چه می‌کنید؟ پیشنهادهای خود را به ۳۰۰۰۳۳۴۴ پیامک کنید یا با شماره ۸۴۳۲۱۰۰۰ تماس بگیرید.

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *