۲ دی ۱۴۰۳

انگیزه‌های تروریست شدن چیست؟

  • ۱ تیر ۱۳۹۹
  • ۶۷۰ بازدید
  • ۰

به گزارش انجمن بی تاوان، برخلاف دانشمندان و جامعه‌شناسان علوم سیاسی که علاقمند به زمینه‌های سیاسی و اجتماعی مطالعه گروه‌های تروریستی هستند، معدود روانشناسانی که تروریسم را مطالعه می‌کنند بیشتر به سطح تحلیل خرد یعنی تروریست انفرادی یا گروه تروریستی علاقمند هستند. رویکرد روانشناختی به مطالعه تروریست‌ها به طور کلی، عضوگیری و دعوت آن‌ها به گروهک‌های تروریستی، شخصیت‌ها، باورها، نگرش‌ها، انگیزه‌ها و مشاغل آن‌ها به عنوان تروریست می‌پردازد.

این پژوهش علاوه بر بهره‌گیری از علوم سیاسی و جامعه‌شناسی، با کمک قواعد روانشناسی در تلاش است به شرح انگیزه تروریست و پاسخ به سوالاتی از قبیل: چه کسی تروریست می‌شود و چه نوع افرادی به گروهک‌های تروریستی می‌پیوندند و اعمال خشونت‌آمیز هولناکی را آشکارا مرتکب می‌شوند بپردازد.

اگرچه تلاش‌های بسیاری برای توضیح تروریسم از منظر روانپزشکی یا روانشناختی شده است؛ ویلکینسون خاطرنشان می‌کند که روانشناسی و عقاید تروریست‌ها به حد کافی کند و کاو نشده است.

طبق گفته روانشناس مکس ول تیلور (۱۹۹۸)، اکثر تحلیل‌های روانشناختی تروریست‌ها و تروریسم کوشیدند به آنچه که به تروریست انگیزه می‌دهد توجه کنند یا ویژگی‌های شخصی یک تروریست را توصیف کنند. با فرض اینکه بتوان تروریست‌ها را از طریق این ویژگی‌ها شناسایی کرد. با این وجود، هرچند درکی از قالب ذهنی تروریست کلید فهم چرایی و چگونگی تروریست شدن یک شخص است، روانشناسان بسیاری قادر نبودند آن را به قدر کافی توضیح دهند.

درواقع، به نظر می‌رسد یک توافق کلی وجود داشته باشد بین روانشناسانی که این موضوع را بررسی کردند. توافق بر این است که هیچ قالب ذهنی تروریستی وجود ندارد و البته این دیدگاه، خود نیاز به توضیح دارد.

عنوان قالب ذهنی تروریست در کنفرانس رَند با موضوع «تروریست» مطرح شد که توسط برایان ام. جنکینز هماهنگ و در سپتامبر ۱۹۸۰ برگزار شده بود. اطلاعاتی که درباره قالب‌های ذهنی تروریست در آن کنفرانس جمع آوری شد اشخاص و گروه‌ها را به عنوان بخشی از یک گروه در نظر گرفت. این مذاکره نشان داد آنچه درباره اهمیت قالب‌های ذهنی تروریست ها، اهداف و پیامدهایشان، اهمیتشان برای جذب نیرو، ایدئولوژی، روابط رهبر و پیرو، سازمان، تصمیم گیری در رابطه با اهداف و تاکتیک ها، تشدید خشونت و تلاش‌های انجام شده توسط تروریست‌های سرخورده برای خارج شدن از گروه تروریستی آشکار شده چقدر ناچیز بوده.

اگرچه پژوهش پیش رو به بررسی این ابعاد قالب ذهنی تروریست پرداخته، آن را در چهارچوب مقتضیات تحمیلی کلی تری انجام داده است. تحقیق و تحلیل بیشتر بر پایه‌ای نظام یافته‌تر و دقیق‌تر به منظور تمرکز همه جانبه‌تر بر مفهوم قالب ذهنی تروریست و تبدیل آن به روش مناسب تری برای توصیف گروه‌های تروریستی و رهبران مورد نیاز خواهدبود.

تلاش هایی که با هدف توضیح تروریسم در چهارچوب روانشناسی محض صورت گرفته عوامل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی واقعی که همیشه مبارزان افراط گرا را برانگیخته و نیز احتمال اینکه متغیرهای زیستی یا فیزیولوژیکی می‌توانند در رساندن یک شخص به مرحله ارتکاب عمل تروریستی نقش داشته باشند نادیده می‌گیرد.

اگرچه این پژوهش مقداری متن چندرشته‌ای برای مطالعه تروریست و تروریسم فراهم آورده است؛ لیکن در درجه اول به رویکرد اجتماعی می‌پردازد. ناتسون (۱۹۸۴)، مدیر اجرایی انجمن بین المللی روانشناسی سیاسی تا زمان درگذشتش در سال ۱۹۸۲، پروژه تحقیقاتی بین المللی گسترده‌ای در زمینه روانشناسی سیاسی تروریسم انجام داد. فرض اصلی درخصوص تروریست هایی که او عمیقا ارزیابی کرده بود این بود «اعمال بی رحمانه آن‌ها از احساس خشم و ناامیدی ناشی می‌شود که این باور پدیدآورنده آن است که جامعه اجازه هیچ دسترسی دیگری به فرایندهای انتشار اطلاعات و ایجاد خط مشی نمی‌دهد.»

دشواری پژوهش در زمینه روانشناسی تروریسم

یک دلیل عمده فقدان پژوهش‌های روان سنجی تروریسم این است که محققین دسترسی مستقیم بسیار کمی، حتی یک مورد، به تروریست‌ها حتی آن هایی که زندانی هستند دارند. یک محقق به ندرت دسترسی خاصی به یک گروه تروریستی پیدا کرده است؛ اما معمولا به بهای به خطر انداختن اعتبار تحقیقش.

حتی اگر محققی اجازه یابد تا با یک تروریست محبوس مصاحبه نماید، این چنین مصاحبه‌ای ارزش و اعتبار محدودی با هدف نتیجه گیری کلی خواهدداشت. بیشتر تروریست ها، از جمله افراد زندانی، از آشکارکردن اسرار عملیاتی گروه به بازجویانشان اکراه خواهندداشت، چه برسد به روزنامه نگاران یا محققین دانشگاهی که تروریست‌ها احتمالا به آن‌ها به عنوان نمایندگان «نظام» یا حتی شاید مامور ضداطلاعات در لباس مبدل می‌نگرند.

حتی اگر تروریست‌ها رضایت بدهند تا در این چنین شرایطی مصاحبه شوند، احتمالا در پاسخگویی چندان صادق نخواهندبود. به عنوان مثال، اکثر زندانیان بریگادهای سرخ ظاهرا از مصاحبه با محققین اجتماعی آلمان غربی سر باز زدند. اندک محققین یا تروریست‌های سابق افشاگری هایی از گروه‌های تروریستی را به رشته تحریر در می‌آوردند. احتمال تلافی برای آن هایی که مرتکب این عمل می‌شوند وجود دارد.

به عنوان مثال، گروه ببرهای تامیل، یک فعال ضدگروه به نام سباراتنام سبالینگام را در تاریخ ۱ مه ۱۹۹۴ در پاریس، به ضرب گلوله به قتل رساند تا از انتشار کتاب ضدببرهای تامیل جلوگیری به عمل آورد. ببرهای تامیل همین طور دکتر رجانی تیراناگاما، اهل تامی و یکی از چهار نویسنده سریلانکایی کتاب پالمیراه شکسته را به قتل رساند.

شیوه پیوستن به یک گروه تروریستی

افرادی که به گروه‌های تروریستی می‌پیوندند اغلب بیکار هستند، افرادی بی تفاوت به اجتماع که از جامعه کناره گرفتند. اشخاصی با تحصیلات کم، مانند جوانان در محله‌های زاغه نشین الجزایر یا نوار غزه، ممکن است از فرط کسالت و بی حوصلگی و اشتیاق به یک ماجراجویی پرحادثه در طلب آرمانی که آن را حق به شمار می‌آوردند بخواهند به یک گروه تروریستی بپیوندند.

برخی افراد ممکن است تن‌ها به شوق استفاده از مهارت‌های خاصشان، مانند ساختن بمب ترغیب شده باشند. جوانان تحصیل کرده‌تر بیشتر ممکن است با اعتقاد سیاسی یا مذهبی خالص ترغیب شده باشند. فردی که در کشورهای غربی تروریست می‌شود معمولا هم متفکر است و هم آرمانگرا. معمولا این جوانان سرخورده، تحصیل کرده یا بی سواد، درگیر اعتراضات و مخالفت‌های گاه و بی گاه می‌شوند. اعضای بالقوه گروه تروریستی اغلب اوقات به عنوان هوادار گروه شروع به کار می‌کنند. اعضای جدید اغلب از تشکیلات پشتیبانی، مانند گروه‌های حامی زندانیان یا گروه‌های طرفدار فعال دانش آموزی می‌آیند.

فرد از هواداری به طرفداری بی اراده تغییر رویه می‌دهد. اغلب اوقات، درگیری خشونت آمیز با پلیس یا سایر نیروهای امنیتی فرد از پیش بی تفاوت شده نسبت به جامعه را به پیوستن به یک گروه تروریستی ترغیب می‌کند. هرچند شرایط تغییر می‌کند؛ نتیجه نهایی این روند تدریجی این است که شخص، اغلب با کمک اعضای خانواده یا دوستی با رابط‌های تروریست، به تروریسم روی می‌آورد. با این وجود، عضویت در یک گروه تروریستی شدیدا گزینشی است.

طی دوره‌ای به طول یک سال یا بیشتر، عضو جدید عموما به شیوه‌ای آرام و تدریجی به سمت عضویت کامل در گروه تروریستی قدم بر می‌دارد. فردی که از اجتماع کناره می‌گیرد تن‌ها می‌تواند به جای تروریست شدن راهب یا معتکف شود. شخص برای تروریست شدن ابتدا باید ترغیب شود.

با این وجود، داشتن انگیزه صحیح نیز کافی نیست. تروریست آینده، نیاز دارد موقعیت پیوستن به یک گروه تروریستی را داشته باشد و همانند اکثر جویندگان شغل، زن یا مرد، باید برای گروه تروریستی، که گروه بسیار منحصر به فردی است قابل قبول باشد. در نتیجه، اعضای جدید نه تن‌ها بایستی شخصیتی داشته باشند که به آن‌ها مکان سازگار بودن با گروه را بدهد، بلکه در وضع ایده آل مهارت‌های خاصی که از نظر اعضای گروه تروریست، برای مثال مهارت کار با اسلحه یا مهارت‌های ارتباطی را داشته باشند.

روانشناسی پیوستن به گروه تروریستی بسته به نوع گروه متفاوت است. فردی که به یک گروه تروریستی دولت ستیز یا مارکسیست لنینیست می‌پیوندد احتمالا قادر نخواهدبود روی هیچ پشتیبانی اجتماعی، به جز نکوهش اجتماعی حساب کند، در حالی که فردی که به یک گروه تجزیه طلب قومی مانند ETA (تشکیلات جدایی طلب و ملی گرای مسلح در شمال اسپانیا و جنوب غرب فرانسه) یا IRI (ارتش جمهوری خواه ایرلند) می‌پیوندد از پشتیبانی اجتماعی قابل ملاحظه و حتی احترام در منطقه بسته قومی برخوردار خواهدشد.

روانشناس اریک دی شاو برای آنچه «الگوی مسیر شخصی» نامیده است دلیل محکمی ارائه می‌کند که تروریست‌ها توسط آن وارد حرفه جدیدشان می‌شوند. اجزای این مسیر شامل مراحل اجتماعی شدن اولیه، صدمات خودپسندانه، حوادث تشدیدشده، مواجهه ویژه با پلیس و ارتباطات شخصی با اعضای گروه تروریستی می‌شود، آن طور که در ادامه می‌آید: الگوی مسیر شخصی نشان می‌دهد تروریست‌ها از جمعیتی در بین مردم انتخاب می‌شوند که از آسیب زودهنگام به عزت نفسشان لطمه خورده باشند.

فعالیت‌های سیاسی متعاقب آن‌ها با اعتقادات اجتماعی لیبرال خانواده هایشان سازگار می‌شود، اعتقادات سیاسی خانواده همچنین می‌تواند این افراد را نسبت به فشارهای اقتصادی و سیاسی حساس نماید که به طور ذاتی در سرتاسر جامعه مدرن وجود دارد. به عنوان یک گروه، به نظر می‌رسد آن‌ها در کسب جایگاه سنتی مطلوب در جامعه موفق نبوده اند که این خود در سرخوردگی آن‌ها سهیم بوده است.

لزوم اصلی تعلق داشتن به یک گروه تروریستی نشانه یک هویت روانشناختی ناقص یا چندپاره است (در اصطلاح کوهات، یک «خودگروه» معیوب یا چندپاره). جالب اینکه، اعمال نیروهای امنیتی یا پلیس به عنوان تحریک کننده فعالیت سیاسی خشونت آمیز بیشتری توسط این اشخاص ذکر می‌شود و اغلب اوقات ارتباطی شخصی با تروریست‌های دیگر است که منجر به عضویت در یک گروه خشن می‌شود.

سازمان‌های تروریستی در جهان در حال توسعه، به طور فزاینده ای، اعضای جوان تری را به خدمت فرا می‌خوانند. زیرا تن‌ها الگو برای این جوانان اغلب اوقات تروریست‌ها و چریک‌ها هستند. به عنوان مثال، ابونضال توانست جوانان بی تفاوت، درمانده و بی سوادی را به خدمت بگیرد که از اینکه می‌توانستند هویتشان را به همراه گروهی تعیین کنند که به وسیله شخصی معروف، ولی مرموز هدایت می‌شود هیجان زده بودند.

طی دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰، هزاران داوطلب مسلمان خارجی (براساس اطلاعات پژوهش جین ۱۴۰۰۰) خشمگین، جوان، و متعصب افغان و از بسیاری کشورهای دیگر، از جمله ایالات متحده گروه گروه به کمپ‌های آموزشی در افغانستان یا منطقه مرزی پاکستان آمدند تا هنر رزم را بیاموزند. آنان از سن ۱۷ تا ۳۵ سال نوسان داشتند. برخی تحصیلات دانشگاهی داشتند ولیکن اکثرا جوانان بی سواد، بیکار و بدون هیچ آینده‌ای بودند.

زنی که برمبنای صلاحیت‌ها و انگیزه اش به استخدام یک گروه تروریستی در می‌آید احتمالا همراهانش به طور حرفه‌ای تری با وی برخورد می‌کنند نسبت به شخصی که تلقی شده در این زمینه بی بهره است. دو تن از هواپیما ربایان PFLP (جنبش خلق برای آزادی فلسطین) پرواز ساینا ۵۱۷ از بروکسل به مقصد تل آویو در تاریخ ۸ مه ۱۹۷۲، تِرِس هالسا، ۱۹ ساله، و ریما تاننوس، ۲۱ ساله، شخصیت‌های کاملا متفاوتی داشتند.

تِرس دختر یک خانواده عرب از طبقه متوسط، یک دانش آموز پرستار بود که از طریق یک هم کلاسی به عضویت فتح درآمد و در سازمان به خوبی ارزیابی می‌شد. ریما، یتیمی با هوش متوسط، معشوقه یک دکتر شد که او را با مواد مخدر آشنا کرد و به استخدام فتح درآورد. او به بعضی از اعضای فتح کاملا وابسته شد که او را مورد سوءاستفاده جسمی و روحی قرار دادند.

گروه‌های تروریستی مختلف اعضای جدید- زن و مرد- را از سازمان هایی جلب می‌کنند که قانونی هستند. به عنوان مثال، کارکنان ETA (تشکیلات جدایی طلب و ملی گرای مسلح در شمال اسپانیا و جنوب غرب فرانسه) می‌توانند اعضای اجیزان باشند (پیمان زنان!) – یک جنبش فمنیست که به شاخه سیاسی ETA ملحق شد؛ حزب هنری باتاسونا (توافق همگانی)؛ یا یک گروه عفو عمومی خواستار آزادی اعضای ETA.

ظاهرا تعدادی از زنان، هنگامی که با گروه عفو عمومی کار می‌کردند، به خاطر بدرفتاری با زندانیان مستاصل می‌شوند و نتیجه گیری می‌کنند که تن‌ها راه حل مقابله به مثل است و آن را با پیوستن به ETA انجام دادند. تیکسی کیا، یک عضو ETA که در ۲۰ سالگی به گروه پیوسته، به مک دونالد گفت: «به نظر می‌رسید که زنان خیلی بیشتر از مردان از نظر احساسی با مصائب زندانیان درگیر می‌شدند و هنگامی که از پشتیبان به چریک تبدیل شدند، آشکار شد که حس عمیق‌تر تعهدشان را با خود به میدان جنگ بردند.»

تروریست به عنوان بیمار روانی

یک کلیشه رایج این است که فردی که چنین اعمال شنیعی مانند قرار دادن بمب در هوایپما، منفجر کردن یک وسیله نقلیه در یک خیابان شهر، یا پرتاب نارنجک به داخل یک کافه شلوغ کنار خیابان را مرتکب می‌شود غیرعادی است.

آسیب شناسی اعصاب و روان در رویکرد روانشناختی نسبت به شخصیت تروریست‌ها جهت گیری غالب است. همان طور که تیلور اشاره می‌کند، به طور معمول، دو رویکرد روانشناختی بنیادی به منظور درک تروریست‌ها به کار برده شده است: تروریست یا به عنوان بیمار روحی یا فردی متعصب تلقی می‌شود. از نظر والتر لاکوئر (۱۹۷۷: ۱۲۵) «تروریست‌ها متعصب هستند و تعصب غالبا موجب بی رحمی و دگرآزاری می‌شود.»

تروریست به عنوان متعصب انتحاری

تروریست به عنوان متعصب، بر خصوصیات منطقی تروریست تاکید می‌کند. شخصی برنامه ریز و منطقی که پاداش هایش ایدئولوژیکی و سیاسی هستند تا مادی. این رویکرد بر اینکه تروریست‌ها اغلب افرادی به درستی تحصیل کرده و مستعد تحلیل‌های پیچیده هستند صحه می‌گذارد؛ اگرچه شدیدا مغرضانه و پر از لفاظی و سیاسی هستند.

علی رغم منشا مذهبی این واژه، اصطلاح «تعصب» در کاربرد امروزی، از زمینه مذهبی وسیع‌تر گرفته تا به عقاید افراطی عمومی تری اشاره کند. تروریست اغلب اوقات به عنوان شخصی متعصب نامیده می‌شود، به خصوص در اقداماتی که منجر به خودکشی می‌شود. اگرچه تعصب منحصر به تروریسم نیست، مانند «تروریسم»، یک اصطلاح تحقیرآمیز است.

در اصطلاح روانشناسی، مفهوم تعصب معانی ضمنی از بیماری روحی را منتقل می‌کند. ولیکن، تیلور (۱۹۸۸: ۹۷) یادآور می‌شود، تعصب «مقوله مربوط به تشخیص در بیماری روحی نیست. بنابراین، او معتقد است، فرضیاتی که معمولا در مورد ارتباط بین تعصب و بیماری ذهنی تصور می‌شود… بی ربط به نظر می‌رسد.» اغلب به نظر می‌رسد متعصب جهان را از چشم انداز خاصی در منتهاالیه یک زنجیره می‌نگرد.

ایدئولوژی تروریست‌ها یا ادراک مذهبی

تروریست‌ها جهان را مانند اعضای حکومت‌ها یا جامعه مدنی درک نمی‌کنند. نظام اعتقادی ایشان به تعیین استراتژی آن‌ها و چگونگی واکنش به سیاست‌های دولت کمک می‌کند. همان طور که مارتا کِرنشاو (۱۹۸۸: ۱۲) اظهار داشته، «فعالیت‌های سازمان‌های تروریستی بر مبنای تفسیری ذهنی از جهان به جای واقعیت عینی است.»

متغیرهایی که نظام اعتقاد آن‌ها را شکل می‌دهد شامل محیط‌های سیاسی و اجتماعی آن ها، سنت‌های فرهنگی، و فعالیت‌های داخلی گروه‌های مخفی شان است. ایمان آن‌ها ممکن است به طور کلی برای جامعه غیرمنطقی یا وهمی به نظر آید، ولیکن شاید تروریست‌ها با این وجود در تعهدشان به عمل براساس ایمانشان منطقی عمل کنند.

انگیزه زنان به تروریسم

چه چیز به زنان انگیزه تروریست شدن می‌دهد؟ گالوین می‌گوید زنان که آرمان گراتر از مردان هستند، احتمال دارد بیشتر به ارتکاب اعمال تروریستی سوق داده شوند. در پاسخ به عدم موفقیت در دست یافتن به تغییر یا تجربه مرگ یا آسیب دیدن فرد مورد علاقه شان.

گالوین همچنین استدلال می‌کند که زن تروریست با انگیزه‌ها و انتظارات متفاوت تری از مرد وارد عرصه تروریسم می‌شود. برخلاف مردان که گالوین آن‌ها را اغواشده در تروریسم با وعده «قدرت و جلال» توصیف می‌کند، زنان «مجذوب وعده‌های زندگی بهتر برای فرزندانشان می‌شوند و به شوق برطرف ساختن نیازهای مردمی که توسط یک حکومت خودسر برطرف نمی‌شود» تروریسم را در پیش می‌گیرند.

با در نظر گرفتن این که زنان نسبت به مردان شانس کمتری برای تجربه به موقع کار با اسلحه را دارند، بنابراین عضویت در گروه‌های تروریستی برای زنان فرآیند پرکارتری نسبت به مردان است؛ زیرا زنان نکات بیشتری برای یادگیری دارند.

از نظر سوزانا رونکُن، یکی از معروف‌ترین و خشن‌ترین تروریست‌های ایتالیا در دهه ۱۹۷۰، توانایی ارتکاب خشونت هیچ ارتباطی با جنسیت ندارد؛ بلکه، شخصیت فرد، سابقه و تجربه بسی مهم‌تر است. رفاقت عامل ترغیب کننده دیگری برای زنان در پیوستن به گروه تروریستی است. فمینیسم نیز ایدئولوژی ترغیب کننده برای بسیاری از زنان تروریست بوده است. بسیاری از آنان از جوامعی آمده بودند که زنان در آن‌ها سرکوب می‌شوند، مانند کشورهای خاورمیانه و کره شمالی یا کشورهای کاتولیک مانند آمریکای لاتین، اسپانیا، ایرلند و ایتالیا و حتی آلمان.

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *