۳۰ فروردین ۱۴۰۳

گزارش تروریسم پ.ک.ک و زنان

  • ۱۱ دی ۱۴۰۱
  • ۳۱۹ بازدید
  • ۰

انجمن بی تاوان : گزارش ” تروریسم پ‌ک‌ک و زنان” منتشر شده است که هدف واقعی سازمان تروریستی پ‌ک‌ک را از دخترانی که در کوه ربوده شده‌اند، آشکار می‌کند. حبیبه اوچال، معاون حزب عدالت و توسعه، گزارشی را تهیه کرد که در آن دخترانی که بسیاری از آنها در سنین پایین ربوده شده بودند و در اردوگاه های پ.ک.ک در معرض خشونت، آزار و اذیت و آزار مختلف قرار گرفتند، آنچه را که تجربه کرده اند به زبان خود بیان کردند. عکس های دخترانی که توسط پ.ک.ک در اردوگاه های آموزشی تروریستی ربوده شده بودند نیز برای اولین بار در این گزارش گنجانده شد. دخترانی که از طریق ساختمان های ولسوالی HDP به کوه فرستاده شده اند، می گویند که با وعده کار، حقوق و آزادی فریب خورده اند. این گزارش همچنین حاوی اطلاعاتی بود مبنی بر اینکه دختران جوان در سنین کودکی پیوستن به PKK را یک فعالیت سیاسی عادی می دانند و آموزش دیده اند تا این مکان ها را به عنوان اردوگاه های قانونی جوانان HDP ببینند.

سازمان تروریستی پ.ک.ک با ربودن دختر بچه ها زندگی مادران و زنانی را که به این سازمان می پیوندند به سیاه چال تبدیل می کند.

گزارش تحقیقی با عنوان تروریسم پ‌ک‌ک و زنان که با دقت و توجه فراوان توسط حبیبه اوچال، نماینده حزب عدالت و توسعه در قهرمان‌مراش تهیه شده است، دیروز، امروز و فردا را همزمان روشن می‌کند.

به ویژه عکس هایی که در این گزارش استفاده شده و برای اولین بار منتشر شده است، تجربیات دخترانی را که پشیمان شده و از دست سازمان تروریستی فرار کرده و به آغوش خانواده های خود بازگشته اند را نشان می دهد.

 

بسیاری از زنان در سازمان به عنوان شبه نظامی در اولین فرصت سازمان را ترک می کنند و زندگی خود را در آنجا به عنوان یک کابوس توصیف می کنند و آشکارا بیان می کنند که حتی بدترین زندگی خانوادگی بهتر از زندگی ای است که PKK برای آنها مناسب می بیند.

در حالی که پ‌ک‌ک از رهایی و رهایی صحبت می‌کند، کسانی که سازمان را ترک کرده‌اند رمزگشایی می‌کنند که کادر اجرایی در سازمان چه هژمونی ایجاد کرده است و چگونه سبک مدیریت استبدادی از خود نشان می‌دهند. برخی از کسانی که رفتند می گویند که اگرچه به طور کامل از ایدئولوژی قومی نمی گسستند، اما زنان در سازمان توسط مدیران ارشد سازمان مورد آزار، تحقیر، آزار و اذیت و حتی بدتر شدن قرار می گیرند.

وقتی به ساختار خانواده افرادی که توسط سازمان تروریستی پ ک ک برای قاچاق آنها به کوهستان هدف قرار گرفته اند نگاه می کنیم. مشاهده می‌شود که فرزندان خانواده‌هایی هستند که طلاق، بی‌تفاوتی، فشار شدید و فقر را تجربه می‌کنند و نمی‌توانند حمایت مورد نیاز خود را در اطراف خود بیابند و سازمان، فرزندان این خانواده‌ها را فریب و آزار می‌دهد.

به خصوص دختران خانواده فقیر. با وعده های شغل، دستمزد و آزادی قاچاق شده است. دختران و پسران در سنین کودکی مدارس و خانواده های خود را ترک کردند تا به سازمان تروریستی بپیوندند و مورد آزار این سازمان قرار بگیرند. HDP و انجمن ها و سازمان ها در همکاری با آن تقریباً به عنوان یک مرکز جذب و آماده سازی برای سازمان عمل می کنند. مادران دیاربکر که با آنها مصاحبه کردیم و دخترانمان که پ.ک.ک را ترک کردند به وضوح این را نشان می دهند.

وست زیور «مبارز حقوق زنان» می پوشد

در بسیاری از مطالعات انجام شده در خارج از کشور و در اخبار منعکس شده در رسانه ها، تروریست های زن پ.ک.ک. مارکسیسم، سوسیالیسم و اکنون فمینیسم و غیره. در چارچوب مفهومی که ایدئولوژی ها تعیین می کنند، در دستور کار قرار می گیرد و به طرز ماهرانه ای با تصویر «مبارز حقوق زنان» مزین می شود.

به نظر می رسد بخش مهمی از این مطالعات بخشی از استراتژی ترسیم شده برای PKK است. این مطالعات جای این واقعیت را نمی دهد که سازمان تروریستی معلمان زن را می کشد، با کشتن معلمان مانع از رسیدن دختران و پسران به تحصیل می شود، دختران ربوده شده در کوهستان را شامل نمی شود، آزار و اذیت و آزار در اردوگاه های تروریستی را شامل نمی شود و فریاد مادران را نادیده می گیرد. که فرزندانش ربوده شدند. کمپ های ترور سعی می شود به عنوان ورزش های کوهنوردی یا اردوهای پیشاهنگی به تصویر کشیده شوند.

نامه های یک دست توسط دختران به خانواده ها داده می شود

مادر سونگول آکباش که توسط پ.ک.ک ربوده شده بود و به طور خصوصی با او صحبت کردیم، در نامه ای که دخترش پس از ربوده شدن از خانه خارج شد، نوشت: “من به آزادی خود می روم!” می گوید آنچه گفته است با این حال، نشان می دهد که نامه هایی که مادر گفته است توسط شخص دیگری از طرف آنها نوشته و تکثیر شده است: «به خانه رفتم، خواهر و پدرش خوابند، او در خانه نیست. شوهرم گفت: «شاید با یکی از دوستانم باشد. هرتز رفتم بیمارستان سلیمان اونجا هم نبود. دخترم در خانه با من تماس گرفت و گفت که نامه ای نوشته است: “مامان، من به آزادی خود می روم!” دوقلو او گفت که این نامه سونگول نیست، زیرا معلوم است که این نامه ها فتوکپی شده و به بچه ها داده شده است. آنها می توانند هنگام خروج آن را در خانه بگذارند.

دلایل خانوادگی و فشار اجتماعی

فاطما آکباش تلویحاً جستجوی دخترش سونگول آکباش را به واکنش پدرش به اضافه کاری او نسبت می دهد: «… در ابتدای خیابان ما ۱۰۰ متر از خانه فاصله نداشت. جایی در خیابان بود که لباس شب می فروخت، او ۱۲ روز آنجا کار می کرد و پدرش نمی خواست او را بفرستد، زیرا باید اضافه کار می کرد. ایندفعه داری تبعیض میکنی شروع کرد به گفتن بفرست. ظرف ۱۲ روز شناسنامه اش را گرفتند و ثبت کردند. آنها عکس شما را گرفتند، من گفتم، آنها دارند عکس شما را می گیرند، بنابراین نباید آن را به کوه یا چیزی بفرستند.

HDP با فریب دختران را می رباید

تورکان موتلو جدا از همسرش در سلطان بیلی استانبول زندگی می کند. دختر او فارغ التحصیل دبیرستان است و در امتحانات دانشگاه شرکت کرد و در بخش تدریس برنده شد، اما قبل از شروع دانشگاه توسط PKK از طریق HDP ربوده شد. هفت سال است که از او خبری نیست. خانواده متلاشی شده است. برخی از افرادی که می‌گویند از HDP هستند و می‌دانند جدا از شوهرانشان زندگی می‌کنند به بهانه آشتی دادن خانواده شوهرشان به خانه‌شان می‌آیند، ارتباط خود را با دختران خانواده که بعداً به پ‌ک‌ک پیوستند قطع نمی‌کنند و در نهایت آنها دخترشان را ربودند: «قسم می خورم که حتی ساختمان HDP را هم نمی شناختم. من چهار فرزند دارم؛ دو دختر و دو پسر دارم. من از پدرش جدا شدم. دخترم داشت به مدرسه می رفت. یک روز دختر بزرگم زنگ زد، گفت مادر، دو مرد آمدند، نمی دانم. بالا صاف است. او گفت ما از HDP آمده ایم. (…) سعی کردند مرا با پدر دخترم آشتی دهند و سپس با دخترم هم صحبت کردند. دخترم عادت کرده او شروع به دیر رسیدن دو روز در هفته، شروع به رفتن به آنجا. بعد دخترم را بردند. بعد رفتم رفتم داخلشون گفتم دخترمو نشونم بده. به من نشان ندادند. سپس آن را در تلویزیون کوبانی دیدم. دخترم داغون بود، اسلحه در دستش بود. بعد من را در باکرکوی گذاشتند و بعد گفتم اجازه بدهید در استانبول بیرون بیایم. من هرگز دخترم را ندیدم. می دانم که فقط سلطان بیلی به HDP رفت. یک هفته از ساختمانشان بیرون نرفته ام. آنها هر دو هفته یک یادداشت از دخترم می آوردند. از خواهرم، برادرم، مادرم مراقبت کنم. ما بعد از آن به یک خانواده از هم پاشیده تبدیل شدیم. ما دیگر یک خانواده نبودیم. بچه های دیگرم هم بهبود نیافتند. دخترم نتوانست دوران کودکی و جوانی خود را زندگی کند. چه گناهی داشتیم؟»

رهایی و بهای رهایی: آزار و اذیت و سوء استفاده

تعداد قابل توجهی از داستان ها درباره زنانی گفته می شود که مورد آزار و اذیت و آزار جنسی مردانی قرار گرفته اند که رهبران سازمان تروریستی از جمله آ. اوجالان هستند.

یکی از موضوعاتی که خروج کنندگان از این سازمان در اعترافات خود به آن اشاره کرده اند، ادعای آزار و اذیت در اردوگاه های پ.ک.ک و حتی خانه عبدالله اوجالان در دمشق است که آن را «خانه تمرکز» می نامند.

“سوءاستفاده از اوجالان کلید آزادی است”

در منابع مختلف مشاهده می شود که عبدالله اوجالان، رئیس سازمان، آزار دختران جوان را مشروع می داند و این امر را «رهایی آنها از قالب ناموس تحمیل شده توسط ساختار فئودالی، یعنی ساختار خانواده کرد» توضیح می دهد. “. مشاهده می شود که بسیاری از مردم در ترکیه هنگام بحث در مورد مسئله کردها، آزار زنان کودک را در دستور کار قرار نمی دهند.

در این مرحله دیلارام که فرصت آشنایی نزدیک با اوجالان را داشته است، حائز اهمیت است. دیلارام که جزئیات اقدام بدخواهانه اوجالان و واکنش او به آن را توضیح داد، بعداً گفت که زنانی که این موضوع را درونی کردند، گفتند: “رئیس جمهور ما را آزاد می کند. نمی خواهی آزاد باشی؟ شما با چشم مردانه به رئیس جمهور نگاه می کنید. آن رئیس جمهور پیامبری است که زنجیرهایش را پاره کرد.» این نشان می دهد که چگونه رئیس سازمان هر نگرش سازمان را در چارچوب ایدئولوژیکی توجیه می کند.

او را در سن ۹ سالگی به اردوگاه آوردند.

دختران نوجوان پیوستن به پ‌ک‌ک را یک فعالیت سیاسی عادی می‌دانند، آنها این مکان‌ها را اردوگاه‌های قانونی جوانان HDP می‌دانند یا به عنوان چنین نشان داده می‌شوند. ماجراجویی Y.Y. برای پیوستن به PKK در سنین جوانی را می توان به عنوان شاخصی از چگونگی شکل گیری این تصور خواند. وقتی بچه ها متوجه می شوند که آنچه به آنها گفته می شود درست نیست، دیگر خیلی دیر شده است و خود را در اردوگاه های سازمان تروریستی می بینند.
YY. او می گوید که پس از پایان تحصیلات متوسطه از طریق HDP به PKK پیوست.
من درس می خواندم، کلاس هشتم می رفتم، بنابراین کلاس ها کمی بد بود. ما ۳ تا برادر بودیم بعد او چهارم شد. (…) رفتم جلوی HDP، در نوروز یا همین لباس ها را پوشیده بودند. گفتم، حدس می‌زنم HDP نیز در این امر دخیل است. سال ۲۰۱۵ بود. ابتدا به HDP رفتم و گفتم می خواهم به کوه بروم. اول گفتند تو خیلی جوانی. وقتی اصرار کردم، گفتند باشه، شما را می بریم».
من خودم شاهد پیوستن یک کودک ۹ ساله به سازمان بودم. به طور کلی اکثر شرکت کنندگان ۱۴، ۱۵ و ۱۶ ساله هستند، من کمتر ۲۰ ساله شرکت کننده را دیده ام. زیرا آنها جوان و بیهوش هستند و فریب دادن آنها آسانتر است. اما شما نمی توانید یک دختر ۲۰ ساله بالغ را گول بزنید.”
مادران با فرزندان خود متحد شدند: فرزندان شما شما را خواهند دید و می آیند
حسینیه کایا پنج سال بعد دوباره به دخترش مکیه کایا پیوست. حسینیه کایا با این جملات ابراز خوشحالی از وصلت دوباره با دخترش کرد.
«باور نمی‌کردم دخترم بیاید، برایش غذا درست کنم. اما خداروشکر که اومد، گرفتمش. دلم برای دخترم خیلی تنگ شده بود، بویش را حس کردم، خیلی خوشحال شدم. امیدوارم این مادران همچنان در آنجا زندگی کنند. من هم مادرم، خیلی زجر کشیدم، درد دیدم. من پیش آنها خواهم رفت و از آنها حمایت خواهم کرد. انشالله بچه هاشون هم بیایند. مادران بیایید حمایت کنید بچه ها شما را می بینند و می آیند. مکیه گرفتم. امیدوارم همه شما فرزندتان را جمع کنید.”
“من دوباره متولد شدم”
تحصن مادر گئوریه که در جمع مادران دیاربکر بود نتیجه داد و وقتی دخترش پ. مادرش را در بین کسانی که جلوی ساختمان HDP نشسته بودند دید، بدون تردید تصمیم به ترک سازمان گرفت.
ص این تصمیم را در ملاقات خصوصی با وی اینگونه توضیح داد.
“در اوایل سال ۲۰۲۰٫ وقتی چادر شروع شد، وقتی مادرم را آنجا دیدم، خیلی خوشحال و هیجان زده بودم، انگار دوباره به دنیا آمده ام (…) به من پول دادند که بنزین تمام شود، چون در آنجا راننده بودم. با آن پول یک تبلت خریدم تا با مادرم تماس بگیرم، اینترنت به محل اقامت ما متصل بود و در فیس بوک به برادرم پیام دادم. برادرم ۲۰ روز بعد جواب داد چون اینترنت نداشت. او ابتدا حرفم را باور نکرد، برای همین عکس فرستادم. بعد با مادرم صحبت کردم. او گفت: “بیا سرباز، پلیس کمک می کند.” وقتی گفتم سرباز چون ما را از سربازی ترسانده اند، گفتم من نمی آیم. برادرم گفت: “بیا، من در کنار پلیس و سربازان خواهم بود، آنها به هیچ وجه به شما آسیب نمی رسانند.” و ما ۴ روز صحبت کردیم. ساعتی به من دادند و من گفتم ساعت ۲٫۳۰ می روم که مردم خانه خواب باشند. اما برادرم برای من نقشه فرستاد چون وقتی از خانه بیرون می روم اینترنت قطع می شود. وقتی دو فرمانده در خانه و دختری که مثل من راننده بود خوابیدند، بی سیم و اسلحه آنها را در اتاقی جمع کردم و در را قفل کردم. طبق آن نقشه از خانه خارج شدم. آنها مرا در نقطه امنیتی کوبانی متوقف کردند. گفتم دوستانم تصادف کردند، رفتم بیمارستان و راهم دادند. جلوی بیمارستان ایستادم و به سمت مرز راه افتادم. سربازان بر من نور افکندند و من هم آنها را روشن کردم. ماشین آمد، «پ. آیا شما تنها هستید؟ من هم گفتم بله. تسلیم شدم، به کلانتری رفتم، بیانیه دادم و در نهایت به خانواده ام برگشتم.»
“پشیمون میشی اما نمیتونی بری”
گ از همان روزهای اولی که رفت پشیمان شد و گفت چرا آمدم اینجا؟ از خود پرسید. با این حال، تجربیات و احساسات درون سازمانی او را از فرار منصرف کرد.
ما مستقیماً به حومه شهر رفتیم. ۱۰ روز آنجا نمانیدیم، رفتیم سمت عراق و یک ماه از پیاده روی صبح و عصر گذشت. آنچه در آن سفر دیدم مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد. پشیمون میشی ولی نمیتونی بری چون نمی دانستم چگونه برگردم. نمی‌دانستم کجا هستم چگونه برمی‌گردم و همیشه آن را داخل می‌اندازم. بعد تو بگو من کجا هستم، چه کار کرده ام. من به خانواده ام فکر می کنم. آنها ده سال نتوانستند بچه دار شوند. چطور می توانستم با آنها چنین کاری انجام دهم؟ آنچه در آنجا دیدم مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد. چون هیچ چیز آنطور که به نظر می رسد نیست. من همین الان به اطرافیانم می گویم.”

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *