گفتگو با برادر شهید رضا پناهی نور
پس از پیروزی بزرگ انقلاب، دشمنان نظام که دیگر برایشان اثبات شده بود رمز پیروزی مردم ایران، وحدت و همدلی همه اقشار و اقوام ملت است، برای رسیدن به اهداف شوم خود و از بین بردن نظام، تلاش کردند تا بذر تفرقه و نفاق را میان فرقهها و اقوام ملتمان بپاشند تا از راه جنگهای قومی، مرزهای ایران را ناامن کرده و بخش زیادی از منابع انسانی کشورمان را صرف ایجاد امنیت به جای عمران و آبادانی بکنند.
استانهای کردستان و آذربایجانغربی ازجمله مناطقی بودند که درنتیجه سیاستهای مرکزگرای رژیم طاغوت در آتش محرومیت و فقر سوخته بودند. دشمن، به خوبی میدانست که اگر حکومت شروع به سازندگی و آبادانی این مناطق محروم بکند، امنیت سراسر مرزهای ایران را فرا میگیرد. اینگونه بود که کردستان و کردها در ایران اولین کانون توجه تفرقه افکنان شدند.
یکی از عوامل این سیاست، گروهک تروریستی پژاک(پ.ک.ک) است که با اهداف دروغین و تحت حمایت آمریکا، دست به کشتار ملت ایران میزند. پژاک یک گروهک تروریستی چپگرا در کردستان است که مدعیست برای احقاق حقوق ملت کرد در ایران مبارزه میکند.
در ادامه زندگینامه کوتاهی از یکی از قربانیان ترور گروهک پژاک را میخوانیم.
رضا پناهی نور در تاریخ ۱دی۱۳۵۴ در شهر کرمانشاه به دنیا آمد و در خانوادهای مذهبی و پیرو خط رهبر انقلاب اسلامی پرورش یافت. او پس از طی مدارج علمی و اخذ مدرک کارشناسی وارد دانشگاه نیروی انتظامی شد. وی کمر بر خدمت به نظام بست و سرانجام در تاریخ ۱۳شهریور۱۳۸۶ در حین انجام خدمت، به دست عوامل گروهک تروریستی پژاک به شهادت رسید.
شهید رضا پناهی نور در سال ۱۳۷۵ ازدواج کرد که حاصل این ازدواج فرزند پسری به نام امیرحسین است.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر مصاحبه با برادر شهید رضا پناهی نور:
«تحصیلات ابتدایی و راهنماییش در جنگ سپری شد. حتی یکبار هم مدرسهاش بمباران شد، چند نفر از همکلاسیهایش شهید شدند؛ اما اتفاقی برای رضا نیفتاد. بعد از جنگ هم وارد دانشگاه آزاد سنندج شد.
ادبیات میخواند. علاقه زیادی به شعر و ادبیات داشت. مدت چهار سال را در سنندج بود. بعد از گرفتن مدرک کارشناسیش بازگشت و برای طیکردن دوران خدمت سربازیش اقدام کرد. او مدت دو سال را به عنوان سرباز معلم در مناطق محروم خدمت میکرد، پس از گذراندن دو سال دوران آموزشی فرمانده پاسگاه میانتنگ_سومار (منطقه صفر مرزی) شد، سپس به کرمانشاه منتقل شده و فرمانده پاسگاه گلوگاه در روستای خراجیان(یکی از روستاهای شهرستان روانسر در استان کرمانشاه) شد.
۱۳شهوریور۱۳۸۶ با اینکه مرخصی بود به خانه نیامد. شب را در همانجا مستقر بود.
عوامل گروهک تروریستی پژاک با جذب چند نفر از مردم روستاهای اطراف، تیمی برای ترور ماموران نیروی انتظامی تشکیل داده بودند. هیچکس باورش نمیشد. مردمی که در همسایگی ما بودند، چشم در چشم میشدیم، همدست تروریستهای پژاک شدند تا کسانی که در همسایگی خودشان بزرگ شدند را تیرباران کنند. به چه جرمی؟ به جرم خدمت به مردم کشورشان؟ به جرم حفظ امنیت مردم؟
روز مرخصیاش بود؛ ولی برای کشیک آن شب ماند. برادرم به همراه دو نفر دیگر از سربازان برای کشیک در ارتفاعات بودند. تروریستهای پژاک از قبل برنامهریزی کرده بودند. ساعت ۱۲نصفه شب بود. مقر رضا و آن دو سرباز دیگر از قبل توسط تروریستهای پژاک مورد هدف قرار گرفته بود. رضا از مقر بیرون میآید که ابتدا نارنجکی جلوی پایش میاندازند. ترکش از زیر گلویش وارد شده و از پشت جمجمهاش خارج میشود، بعد هم که تیربارانشان کردند.
یادآوری دوباره این خاطرات خیلی سخت است.
به پدرم زنگ زدند و گفتند که رضا زخمی شده است. وقتی پیکرش به کرمانشاه رسیده بود، تازه آنجا خبر شهادتش را دادند.
مادرم تعریف میکند که در سال ۱۳۵۴ به مشهد مقدس مشرف شدیم. از امامرضا(ع) خواستیم تا خداوند فرزندی سالم به ما عطا کند. فرزندمان سالم به دنیا آمد و ما نامش را رضا گذاشتیم.
خلق و خو و ویژگیهایش به مبارکی نامش کمنظیر بود. ایثار و گذشتی که رضا داشت، مثال زدنی است. شب حادثه نیز، قرار نبود رضا آنجا باشد. فرد دیگری باید آن شب میماند؛ ولی پسرش بدحال شده بود. رضا به او گفت که تو برو به فرزندت برس من به جایت میمانم.
شجاع و مدبر بود. به خاطر مدیریت و حس مسئولیتپذیریش در سومار به او لوح تقدیر دادند. علاقهمند به شعر و ادبیات بود. دست نوشته هایش هست. شعر میگفت. در مسائل هنری دستی داشت. خطاطی و طراحی میکرد و خط نستعلیق کار میکرد.
من هنوز در غم فراق چنین برادری میسوزم؛ اما همانطور که شهید رضا پناهی نور در بخشی از وصیتنامه خویش نوشته است، هدف خدمت به مردم کشورمان است که چه بهتر اگر در این راه مقدس به شهادت برسیم.»