واژه تروریسم (Terrorism) در فرهنگ لغات فرانسه نظام یا «رژیم وحشت»تعریف شده است. پس از انقلاب فرانسه این واژه با نوشتاری از ادموند برک در سال ۱۷۹۵ وارد انگلستان گردید و از آن بهعنوان دشمن مردم و سنت یاد شد.
گرچه این واژه در دوران انقلاب فرانسه به معنای «حکومت وحشت» یا حداقل معادل آن بود، ولی به مرور زمان معنای گستردهتری یافت و در فرهنگ لغات در ردیف نظام وحشت و ترور تعریف شد.
استراتژیای که تروریسم را در دل خود رشد میدهد، در طی تاریخ در اختیار جنبشهایی بوده که ارعاب سیستماتیک، ابزار اصلی برای نیل به مقاصدشان بوده است. یکی از نمونههای مشخص و قدیمی جنبشهای تروریستی، جنبش سیکاری است. سیکاری فرقه مذهبی سازمانیافتهای بود که مردان طبقات پایین اجتماع یهودیان فلسطین باستان را دربر میگرفت. سیکاریها با سلطه رومیان در دیار خود مخالف بودند و علیه آنها مبارزه میکردند. سیکاریها گروه افراطی ملتگرایی بودند که با رومیان سرستیز داشتند. آنها از روشها و تاکتیکهای نامتعارفی بهره میبردند؛ تاکتیکهایی چون حمله به دشمنان خود در روز و ترجیحاً در روزهای تعطیل که انبوه مردم در اورشلیم گردهم میآمدند. سلاح دلخواه آنان خنجری کوتاه بهنام سیکا بود که زیر جامه خود پنهان میکردند. آنان انبارهای غله را به آتش میکشیدند و در شبکه آبرسانی اورشلیم خرابکاری میکردند. قربانیان آنان نیز، چه در فلسطین و چه در میان یهودیان مصر، افراد میانهرویی بودند که اعضای حزب صلح یهود بهشمار میرفتند. براساس اصول اعتقادی سیکاریها، تنها سرور انسان خدای یگانه است و با هیچ قدرت زمینی نباید بیعت سیاسی کرد .
در مقایسه با سیکاریها و سایر جنبشهای قدیمی، از جمله حشاشین و تاگهای هندی، ظاهراً گروههای تروریستی معاصر مقوله کاملاً متفاوتی هستند. تنها پس از انقلاب فرانسه و تشکیل کنگره وین در قرن نوزدهم و سرکوب آمال رهایی و وحدتطلبی ملتها، موج ترور سراسر اروپا را فراگرفت. در این دوران، جنبش کاربونری در ایتالیا، جنبش بورشنشافت یا انجمن دانشجویان وحدتطلب آلمانی در دانشگاه ایهنا، و جنبش دانشجویی یوگ ــ اسلاو برای کسب استقلال صربستان بزرگ بهوجود آمدند.
تروریسم سیستماتیک در نیمه دوم قرن نوزدهم پا گرفت و در همان آغاز، انواع کاملاً متفاوتی داشت، ولی در یک نگاه کلی همه آنها با خیزش دموکراسی و ملتگرایی در ارتباط بودند. همه شکایتها و تظلمات از قبل وجود داشت؛ اقلیتها سرکوب شده بودند، ملتها از استقلال محروم بودند و حکومت خودکامه یک قاعده بود .
در میان همه این جنبشها، جنبش روسی نارودنایاوُلیا (اراده مردم) اهمیت به مراتب بیشتری داشت، هرچند دامنه فعالیت آنان از ژانویه ۱۸۷۸ تا مارس ۱۸۸۱ ادامه پیدا کرد. درواقع، عده بسیاری این جنبشها را نمونه تمامعیار یک سازمان تروریستی هوادار خشونت انقلاب در دوران نو میدانند، چراکه اعضای آن برخلاف دیگر انواع انقلابیون، پردازنده و هوادار نوعی فلسفه «ترور شخصی» بودند. مردمگرایان روس خیلی زود به مرحله نظری رسیدند. افراطیترین نظریهپرداز آنها سرژنچایف، نویسنده کتاب کاتشیسم انقلابی، بود که از دید بسیاری نمونه بارز فلسفه ترور شخصی است.
دومین موج بزرگ تروریسم را در روسیه حزب انقلابیون اجتماعی با قتل سیپیاگین، وزیر امور داخله روسیه، به دست بالماشف در سال ۱۹۰۲ به راه انداختند. انقلابیون اجتماعی در سال ۱۹۰۳ فقط سه سوءقصد بزرگ و در سال ۱۹۰۴ دو سوءقصد دیگر انجام دادند، ولی شمار عملیات آنها در سال ۱۹۰۵ (سال جنگ با ژاپن) به پنجاهوچهار مورد، در سال ۱۹۰۶ به هشتادودو مورد و در سال ۱۹۰۷ به هفتادویک مورد بالغ شد. آخرین ترور چشمگیر این گروه، یعنی قتل استولیپین در تالار اُپرای کیف، در سال ۱۹۱۱ یک اقدام فردی به دست یک عامل دو جانبه بود.
سومین موج ترور سیاسی در روسیه که به مراتب کوچکتر از دو موج پیشین بود، پس از کودتای بلشویک ها در نوامبر ۱۹۱۷ برخاست؛ این ترورها تاحدودی رهبران کمونیست را هدف گرفته بود، ولی مقامات کمونیست بدون دشواری چندانی این چالش ایجاد شده در برابر حکومت خود را سرکوب کردند.
تروریسم ایرلندی (اگر بتوان جنبش آن را تروریستی نامید)هرچند دستاوردهایی ناچیزتر از این داشته، با همه افت و خیزهایش، برای مدت بسیار طولانی ادامه یافته است. ارتش جمهوریخواه ایرلند احتمالاً قدیمیترین سازمان تروریستی است که هنوز هم به حیات خود ادامه میدهد. نقطه آغاز این حرکت، بنیانگذاری سپاه داوطلبان ایرلندی در سده هیجدهم بوده است. در سال ۱۹۱۹ این جنبش نام ارتش جمهوریخواه ایرلند را اختیار کرد و سرانجام در دوره پس از جنگ جهانی دوم هم موج تازهای از خشونت به راه انداخت .
تروریسم ارمنیها برضد سرکوبگری ترکها از دهه ۱۸۹۰ آغاز شد، ولی عمر کوتاهی داشت، و با یک فاجعه در سال ۱۹۱۵ (قتلعام ارامنه) پایان یافت. درست در همان زمان، یک سازمان جداییطلب دیگر که با ترکها سرستیز داشت، یعنی سازمان انقلابی مقدونیه داخلی، تحت رهبری دامیان گروئف پا به عرصه وجود گذاشت .
از دیگر گروههای تروریست ملتگرایی که پیش از جنگ جهانی اول سر برآوردند، سوسیالیستهای لهستانی و برخی گروههای هندی خصوصاً در بنگال بودند. در هر دوی این موارد سنت تروریستی تا مدتها پس از دستیابی به استقلال ادامه یافت .
در اروپای غربی موج بلند تروریسم با تبلیغ عملی آنارشیستها در دهه ۱۸۹۰ برخاست. هواداران آنارشیسم بر این باور بودند که بهترین راه محققساختن تغییرات سیاسی ــ اجتماعی و انقلابی، به قتل رساندن اشخاصی است که مناصب قدرت را در دست دارند .
عصر سوءقصدها از نظر روانشناسی در خور توجه بود، اما اهمیت سیاسی چندانی نداشت. در یک کلام، در مرکز و غرب اروپا هیچگونه مبارزه تروریستی سیستماتیک مشاهده نمیشد. چنین رویدادهایی در حاشیه اروپا در روسیه و بالکان و به شکلی متفاوت از آن در اسپانیا به چشم میخورد. از جمله این رویدادها ترور ولیعهد اتریش به دست یک جوان صرب متعصب عضو جنبش دانشجویان یوگ ــ اسلاو در بیستوهشتم ژوئن ۱۹۱۴ بود که خود زمینهساز جنگ جهانی اول بود.
تا جنگ جهانی اول، تروریسم را پدیدهای متعلق به گروههای چپ میدانستند، هرچند که سرشت فوقالعاده فردگرایانه تروریسم با الگوی این ایدئولوژی کاملاً متفاوت مینمود. ولی در سالهای پس از جنگ جهانی اول فعالیتهای تروریستی عمدتاً کار گروههای دست راستی و نیز جداییطلب بود.
در سده بیستم، تروریسم را رژیمهای توتالیتری چون رژیم آلمان نازی تحت رهبری هیتلر و رژیم اتحاد شوروی در دوران استالین عملاً بهعنوان یک خط مشی دولتی ــ هرچند نه یک خط مشی اعلامشده ــ در پیش گرفتند. از این گذشته، در دوران ما برخی از دولتها به ارعاب و ترور شهروندان دیگر کشورها نیز دست زدهاند. این دو پدیده سبب زادهشدن و رواج دو اصطلاح تروریسم دولتی و تروریسم بینالمللی شده است. در این بین بیمناسبت نیست از برخورد دوگانه و ریاکارانه ایالات متحده امریکا در قبال پدیده تروریسم ذکری به میان آورد؛ چنانکه دولت امریکا با دستمایه قراردادن شعار مبارزه با تروریسم عملاً نقش مهمی در ترویج آن در گوشه و کنار جهان دارد.
از دهه ۱۹۸۰ با قدرتیافتن برداشتهای جدید از ملتگرایی، دین و سیاست بینالملل موج تازهای از ترور، بیشتر کشورهای جهان را درنوردیده است. صرفنظر از حوادث تروریستی متعدد اخیر، مهمترین رویداد چشمگیر تروریستی که به اعتراف همگان بزرگترین نمونه در تاریخ بود، عملیات کوبیدن سه فروند هواپیمای مسافربری امریکایی با سرنشینانش به برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی و مقر پنتاگون در یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ بود که به کشتهشدن صدها نفر، تخریب کامل برجهای دوقلو و بخشی از ساختمان پنتاگون منجر شد و هنوز جهان در التهاب بازتابهای عینی و ذهنی آن گرفتار است. ازاینرو حادثه موردنظر سرفصل جدیدی از تغییر و تحولات در عرصه حقوق و سیاست بینالمللی بهشمار میرود .
از یک دیدگاه، تروریسم مدرن با گونههای گذشته آن این تفاوت را دارد که قربانیان آن اغلب شهروندان بیگناهی هستند که یا بهطور تصادفی انتخاب شده یا آنکه صرفاً بهطور اتفاقی در موقعیتهای تروریستی حضور داشتهاند. به دیگر سخن، در زمانه ما کفه قربانیان ترور کور سنگینتر از ترور چهرههای سرشناس شده است .
از دیگر ویژگیهای ترور در سده بیستم، تاثیر شگرفی است که پیشرفتهای تکنولوژیک بر سرشت و نمود تروریسم گذاشته است. امروزه با توجه به عمق و شدت وابستگی جوامع در همه امور خود به ذخیرهسازی، بازیابی، تحلیل و انتقال اطلاعات، اصطلاح «تروریسم اطلاعاتی» به قاموس گفتمان تروریسم وارد شده است. اخیراً بسیاری نویسندگان حتی از واژه «تئاتر ترور» استفاده کردهاند؛ چراکه رسانهها اقدامات تروریستی را با آب و تاب تمام مطرح میکنند و بینندگان، شنوندگان و خوانندگان پیش از اینکه به قربانیان و وخامت اوضاع ترور بیندیشند، چگونگی حادثه و نحوه ترور را تماشا و ارزیابی میکنند .