– وجوه اشتراک ما با بلشویکها بیش از وجوه اختلاف ما با آنان است … من همیشه دستور داده ام که کمونیست های سابق فورأ به عضویت حزب ما پذیرفته شوند. ( هیتلر: ناسیونال سوسیالیسم ۱۹۴۵-۱۸۸۹)
– اگر به خاطر کمونیسم ما باید نود درصد از جمعیت کشور را قربانی کنیم ما از این نوع قربانی دادن صرفنظر نخواهیم کرد. ( ولادیمیر لنین- انترناسیونال سوسیالیسم ۱۹۲۴- ۱۸۷۰ )
ارائه دهنده گان : ن. احمدی واحسان هورامی /دانشجوی علوم سیاسی
البته در اینجا منظور لنین از کمونیسم، تضمین حاکمیت الیگارشی حزب بلشویک بر اجساد مردم روسیه بوده است و سؤال این است که اگر نود درصد جمعیت کشوری قربانی شود کمونیسم برای چه کسی و توسط چه کسی باید ساخته شود؟ حقانیت مطلقی که مارکسیست ها برای خودشان قائل هستند فقط به اینجا محدود نمی شود بلکه اولین قربانی حکومت بلشویکها همان پرلتاریایی بود که حزب بلشویک قیام آنان را بر علیه حکومت بلشویکها در پتروگراد سرکوب و به خون کشید و در حالی که فریاد دفاع از حق تعیین سرنوشت بلشویکها گوش همه را کر کرده بود استالین تمامی مردم مسلمان کشور چچن را به سیبری تبعید کرد و تمامی اقوام اسیر در شوروی سابق تا زمان سقوط آن امپراطوری در چنگال بلشویکها گرفتار بودند. مارکسیسم و نازیسم ( ناسیونال- سوسیالیسم ) ظاهرأ دو قطب و بلوک متضاد هستند اما با مطالعه دقیقتر آنان به ماهیت یکسان و وجوه بسیار مشترک آنان پی می بریم. حکومت مارکسیستی و حکومت نازیستی در وجوه زیر مشترک هستند:
هر دو آنان دارای یک حکومت متمرکز و مطلق گرا، با اصول ایدئولژیک مطلقأ حق به جانب، تک حزبی، ممنوعیت فعالیت دیگر احزاب و تشکلهای سیاسی، ممنوعیت آزادی بیان و اندیشه و انتشار، ابدی بودن نوع حکومت و نادیده گرفتن حق رأی برای مردم برای انتخاب نوع حکومت مورد پسند خود، دولت به عنوان سازمانده اصلی مدیریت جامعه و مجبور کردن مردم به اطاعت بی چون و چرا از دولت و حزب حاکم، محول کردن قدرت مطلق به پلیس مخفی و ارتش و بر قراری حکومت پلیسی، حاکمیت فرهنگ و تفکر دستگیری، زندانی سازی، انتقام و اعدام که تبلور بارز آن در برقراری اردوگاههای کار اجباری در آلمان نازی و در شوروی سابق، چین، کره شمالی و کامبوج در دوران پلپت بود، تشویق و ترویج کیش شخصیت ها، که این ویژگی باعث تبدیل شدن احزاب مارکسیست و نازیست به ملک خصوصی رهبران آنان می شود چنانکه هیتلر و استالین و کیم ایل سونگ و فیدل کاسترو نمونه های بارز آن هستند.
ممکن است که طبق معمول تفکر رایج در بین مارکسیستها گفته شود که برقراری حکومت وحشت مارکسیستی برای دفاع از دستآوردهای به اصطلاح پرلتاریا در برابر بورژوازی جهانی است؟؟!! اما واقیت و تجربه نشان داده است که بورژوازی نه در بین مردم بلکه باید در بین رهبران احزاب مارکسیست او را جستجو و افشا کرد و اعمال دیکتاتوری احزاب مارکسیست و نازیست فقط برای تداوم حاکمیت چپاولگر آنان است و گرنه از آنجا که در ساختار حکومتی، اعمال تصمیمات همیشه از بالا به پائین است و همیشه هر نوع تئوری و دستور تجدید نظر طلبی و رویزیونیسم از طرف مقامات بالای حزبی و دولتی صادر می شود و سطوح پائین حزبی و عامه مردم صرفأ مجری اوامر هستند، اعمال دیکتاتوری مارکسیستی نه تنها هیچ توجیهی ندارد بلکه به جای دیکتاتوری احزاب مارکسیست، باید کارگران در صورت توانائی، با برقراری دمکراسی کارگری مانع به حکومت رسیدن انحصاری مارکسیست ها شوند! مارکسیستها که خود را وارث انحصاری ماتریالیسم دیالکتیک می دانند با زیر پا نهادن ابتدائیترین اصول علمی، اصولی را که در بیش از صد و بیست سال پیش توسط چند روشنفکر نوشته شده است نه تنها برای گذشته بلکه برای زمان حال و زمان آینده نیز صادق می دانند و گویا نه تنها پرلتاریای دوران حیات مارکس بلکه پرلتاریای کنونی و پرلتاریایی که حتی هنوز به دنیا نیامده است نیز یک مجموعه یکدست و همنظر است که به اتفاق آراء این اصول را تأیید کرده و در آینده نیز تأیید خواهد کرد و این موضوع به مارکسیستها این حق را می دهد تا در صورت به دست گرفتن قدرت تمام مخالفان خود را به نیابت پرلتاریای از همه چیز بی خبر قتل عام و زندانی کنند و این همان کاری است که نازیهای سکولاریست ناسیونال سوسیالیست و حکومت سکولاریست و ناسیونال سوسیالیست صدام حسین و حکمومت سکولاریست وناسیونال سویسالیست حافظ اسد وبشار اسد به نیابت از ملت انجام دادند و هم اکنون کومله ها و پ .ک.ک و نوچه اش پژاک و …. و حزب سکولاریست و ناسیونال سوسیالیست دمکرات کردستان و سکولاریستهای رنگارنگ ترکیه دارند در کردستانات انجامش می دهند.؟؟!
بعد از جنگ اول جهانی حزب کارگران آلمان به رهبری “گوتفرید فدر” تشکیل شد و در برنامه آن که اقتصاد سوسیالیستی با ناسیونالیسم عجین شده بود، شدیدأ با آزادی عمل مردم نیز مخالفت شده بود. این حزب موفق به جذب کسانی مانند: هرمان گورینگ، رودلف هس و آدلف هیتلر شد. در سال ۱۹۲۰ آدلف هیتلر به رهبری این حزب رسید و نام این حزب را به حزب ناسیونال سوسیالیست تغییر داد. حزب کارگران آلمان بعد از تغییر نام، ضمن حفظ تمایلات سوسیالیستی خود یک حزب ضد سرمایه داری متعلق به طبقه متوسط و آنتی سمیتیک باقی ماند .
– آیا هیتلر همچون قاضی محمد مرتد یک سکولاریست ملی گرای سوسیالیست بود؟
بدون شک مارکسیستها با صورت های برافروخته ضمن تکذیب سوسیالیست بودن هیتلر، سوسیالیسم را تنها ارثیه خود به عنوان نماینده انحصاری پرلتاریا قلمداد می کنند اما واقعیت چیز دیگری است. علامت اس اس یک سمبل انحصاری نازیها نیست بلکه یک سمبل سوسیالیستی است که توسط سربازان ارتش سرخ نیز حمل می شده است و این سمبل مدتها پیش از ظهور هیتلر یک سمبل سوسیالیستی بوده است. هیتلر و حزبش ضد سیستم سرمایه داری و علاوه بر ضدیت با یهود، ضد مسیحیت و ضد کلیسا نیز بوده اند. هیتلر در فصل دوازدهم کتاب نبرد من به اهمیت کارگران و اتحادیه های کارگری نیز می پردازد.
برای درک بهتر ماهیت سوسیالیسنی حزب هیتلر، بهترین راه حل بررسی برنامه حزب او است و در اینجا من بندهای نهم تا هفدهم آن را می آورم:
۹- تمام شهروندان در برابر دولت از نظر حقوق و وظایف برابر هستند.
۱۰- همه شهروندان باید از نظر فکری یا فیزیکی کار کنند و فعالیت فردی نباید با منافع جمعی مغایرت داشته باشد و باید در چهارچوب منافع همگانی و به نفع همه باشد.
۱۱- و به همین دلیل است که ما درخواست می کنیم که تمام درآمدهایی که از کار شخصی بدست نمی آید لغو شود.
۱۲- از آنجایی که در نتیجه جنگ های تحمیلی، مردم خسارت می بینند ما درخواست می کنیم تا تمام درامدهای ناشی از جنگ مصادره شوند.
۱۳- ما خواستار ملی کردن تمام شرکتهایی هستیم که به صورت کارتل درآمده اند.
۱۴- ما خواستار تقسیم تمام تجارت های بزرگ هستیم.
۱۵- ما خواستار انجام اقدامات کافی برای رفع نیازهای دوران کهولت هستیم.
۱۶- ما خواستار انجام اقدامات کافی برای ایجاد یک طبقه متوسط سالم هستیم و با دادن امکانات به تجار متوسط آنان بتوانند در خدمت دولت و استانها و شهرداریها باشند.
۱۷- ما خواستار انجام اصلاحات ارضی و مصادره زمین برای نیازهای عمومی بدون پرداخت غرامت و ممنوعیت اجاره زمین و بورس بازی زمین هستیم.
گفته می شود که برقراری پرداخت حق بیکاری در تعدادی از کشورهای اروپایی محصول دوران اشغال این کشورها توسط آلمان نازی است.
در حالی که نازیها همچون مارکسیستها به نقش دولت و حزب در اداره امور جامعه اهمیت مطلق می دهند همانند آنان از اقتصاد برنامه ریزی شده و متمرکز نیز حمایت می کنند اما بر خلاف مارکسیستها مخالف حکومت به اصطلاح کارگری و جنگ طبقات هستند و خواهان نابودی نظام سرمایه داری نیز نیستند هر چند که تجربه نشان داده است که یک دولت مارکسیستی چیزی بیش از یک سرمایه داری دولتی و بشدت متمرکز و مرکزگرا نیست که تاریخأ و همیشه در رقابت با نظام سرمایه داری مبتنی بر مدیریت کارتل های بزرگ مضمحل می شود
.
( حزب ناسیونال-سوسیالیسم آنطور که فودور ریلاتس می نویسد با شرکت ( والتر ریل- رودولف یونگ – هانس نیرش) در اتریش و غیر مستقیم در آلمان پایه گذاری شد. این افراد در نوامبر سال ۱۹۱۰ “حزب سوسیالیست کارگران آلمان” را پی ریزی کردند. آنها در سال ۱۹۱۴ در اینگلوآ برنامه این حزب را تثبیت کردند. آن برنامه چه بود؟ آن برنامه بر علیه روابط سوشیال و سیاسی موجود و برای طبقه کارگر بود، بر علیه کلیسا و بر علیه طبقه سرمایه دار بود. این حزب سرانجام نام “حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان” را برای خود برگزید و در ماه مه سال ۱۹۱۸ علامت اس اس را به عنوان سمبل خود انتخاب کرد. قبل از جنگ جهانی اول هیتلر به طرف سوسیالیسم سمپاتی داشت. امیل لرمیر در سال ۱۹۳۹ در کتابش به نام :”هیتلر چه می خواهد” نوشت که هیتلر در سالهای وین ضمن همدردی با اتحادیه های کارگری مخالف کارفرماها بوده است.
شما به متن سخنرانی زیر که توسط هیتلر در اول ماه مه ۱۹۲۷ ایراد شده است توجه کنید: “.. ما سوسیالیست هستیم. ما دشمنان امروز سیستم سرمایه داری هستیم که با پرداخت دستمزد ناعادلانه، افراد از نظر اقتصادی ضعیف را استثمار می کند، و انسانها را بجای کیفیت عملکرد و مسئولیت پذیری آنان، بر مبنای میزان ثروت و دآرایی آنان ارزشیابی می کند، و ما مصمم هستیم تا یک چنین سیستمی را تحت هر شرایطی نابود کنیم ..”
و گوبلز وزیر تیلیغات آلمان نازی در سال ۱۹۲۸ در “در آنگریفت” چنین نوشت: ” .. در یک سیستم سرمایه داری، که موجب فلاکت کارگران است، کارگران، نه یک موجود انسانی، نه یک موجود تولید کننده ثروت، نه خلق کننده اشیاء مورد نیاز ما، بلکه به یک ماشین تبدیل شده اند. ..”
بعد از آنکه در سال ۱۰۳۰ “حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان” به یک حزب مطرح تبدیل شد یک سری از اقدامات را در دستور کار خود قرار داد که بعضی از این اقدامات مانند پرداخت حقوق دوران پیری و از کار افتادگی از منابع درآمد عمومی، خیلی مدرن بود.)
با توجه به محتوای سخنرانی هیتلر و گوبلز آیا به نظر نمی آید که این سخنان بجای هیتلر و گوبلز از دهان مارکس و لنین بیرون آمده است؟ آیا تصادفی است که بدون استثناء تمام احزاب مارکسیست چه آنها که در حکومت هستند یا خارج از حکومت، بعد از طی یک دوره گذار دفاع از سرمایه داری متمرکز دولتی، به احزاب سوسیالیست مدافع نظام سرمایه داری نئولیبرال تبدیل می شوند؟
با مطالعه ی مرامنامه ی حزب دمکرات کردستان ایران و آثار عبدالرحمن قاسملو و دیدگاههای اقتصادیش در این زمینه مشاهده می کنیم که ثمره ی تحصیلاتش در کشور کمونیستی چکوسلواکی ،و مدتی که به صورت عملی در ادارات وابسته به حکومت ناسیونال سوسیالیست صدام حسین مشغول کار کردن شد ، راهنمای عمل این حزب سکولاریست ناسیونال سوسیالیست در کردستان چیزی غیر از افکار و اندیشه های آشفته ی نا سیونال سوسیالیستهای حزب نازی آلمان نیستند . و مکتبی هم که عبدالله اوجلان در حزب کارگران کردستان به عنوان یک روش زندگی و مذهبی مقدس برای مریدانش مونتاژ کرده است ، صورت کردی شده ی همان عقاید دموده شده ی حزب کارگران آلمان می باشد .
بی رحمیها و جنایات ثبت شده ی جنگهای داخلی احزاب سکولاریست کومله و دموکرات ، بارزانی و طالبانی ، پ .ک.ک و طالبانی و بارزانی و..نسبت به همدیگر وقتل و عام آنهمه انسان فریب خورده از یکطرف و جنایات فراموش نشده و قتل و عامهای کومله نسبت به اسلامگراهای کردستان و هورامان و وشیگریها و ترورهای کور و نسل کشی پ.ک.ک نسبت به مسلمانان مجاهدحزب الله در ترکیه و ترور مجاهدین در موصل وکرکوک و بغدادو…. همگی نشان و آدرسی را به ما می دهند که به نازیسم و دیکتاتوری پرولتاریای سوسیالیستی استالین ومائو ختم می گردد.
در اینجا علاوه برنفی سوسیالیسم و کمونیسم ، دفاع از دیکتاتوری سکولاریستی سرمایه داری نیست بلکه اثبات این حقیقت است که مارکسیسم در تئوری و پراتیک دارای وجوه اشتراک زیادی با نازیسم است و این وجوه اشتراک تصادفی نیست ! و احزاب سکولاریست موجود در کردستان صورتهای مونتاژ شده ی این دو جریان به تاریخ پیوسته بوده اند، که به صورت سیستماتیک ،همیشه با همدیگر در تضاد و درگیری بوده اند .
رسانه های تبلیغاتی این دستگاههای سکولاریستی عقب مانده هدفشان فقط جلب توجه هم فرقه ای هایشان و اثبات وفاداری به مذهب سکولاریسم آنهم از نوع سوسیالیستی اش بوده و انعکاسی است از فرهنگ بی منطق و فحاشی و اتهام زنی مرسوم در بین چماقداران دیکتاتوری سکولاریسم مهاجم . برنامه های عوام فریبانه ی آنها نیز حاوی شعارها و از خود تعریف کردنهای مرسوم در بین مارکسیستها است. بطور مثال آنها زمانی که به احکام و قوانین اسلام یورش برده و آنرا برای زمان کنونی ما ناقص می دانندو افکار بشری ساخته شده توسط غربیهای سکولاریست را برتر از احکام شریعت دانسته و… هرگز به برنامه های مشخص واحکام وقوانین بنیادین اسلام در قرآن وسنت صحیح نمی پردازند و بر اساس سنت ترتسکیستها فقط به کیش شخصیت بعضی از مسلمان زاده های دور از اسلام می تازند تا دق دلشان را خالی کرده باشند
سکولاریستهای مرتد کردستان در رسانه های متعدد و پرهزینه و بی ثمرشان طبق معمول فرهنگ فحاشی مارکسیستها که فاقد منطق بحث سازنده هستند، مارکسیستها و ناسیونال سوسیالیستها و مزدوران امپریالیستها را مسلمان و کشته شده هایشان را نیز شهید نامیده و مسلمانان مجاهد ضد اشغالگران و ضد سکولاریستهای مرتد را ضد اسلام و مسلمین نامیده و با القابی چون تروریست و…. در صدد سیاه کردن آنها در نزد مسلمانان ستمدیده ی منطقه برآمده اند!! از کی تا حالا سکولاریستهای مرتد، مسلمان و حامی حقوق مسلمانان اسیر شده ی دست سکولاریستهای خارجی و داخلی شده اند؟ آیا سکولاریسمی که هیچ اعتقادی به اجرئی شدن احکام شریعت ندارد و در آرزوی تشکیل جامعه ای سکولار بوده است یک نظام اسلامی است؟
اگر احزاب سکولاریست کردستانی مسلمان، حامی شریعت و احکام اسلامی و اهل سنت هستند چرا از اصول شریعت و احکام اسلامی در روابط درونی و بیرونی آنها هیچ خبری نیست و افراد سکولاریست مرتد بجای پایبندی به اصول اسلامی مورد قبول ملتشان در خدمت نظام منحوس سرمایه داری و دیکتاتوری مهاجم سکولاریستی به رهبری آمریکا و ناتوهستند؟ ما باید دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را؟ این نشان دهنده این تفکر رایج در بین مارکسیستها و ناسیونال سوسیالیستهای سراسر دنیاست که آنها در عمق افکارشان برای شعور مردم هیچ نقشی قائل نیستند.
البته نباید احزاب منتسب به مارکسیسم و نایسونال سوسیالیسم موجود در ایران و کردستانات را با اصول دقیق کمونیسم لنینی و استالینی شوروی و نازیسم آلمانی مقایسه کرد بلکه مارکسیسم و نایسونال سوسیالیسم در کردستانات ودر ایران کاریکاتور ناشیانه ای از نازیسم و کمونیسم با محتوای فره ایزدی و بت کردن اشخاص است که فقط بی رحمی و جنایت موجود نزد نازیها و کمونیستها را نسبت به مخالفینشان به صورت حقیقی و واقعی اش نشان داده اند. احزاب سکولاریست کردستانی عملا و به دور از شعارهای فریبنده اشان ، بجز خودشان برای هیچ چیز و هیچ کس دیگری ارزش و احترام قائل نیستند.
گویی که در بتخانه ی شلوغ جاهلیت فقط مجسمه ی قاضی محمد مرتد ، بارزانی مرتد، فواد مصطفی سلطانی مرتد و عبدالله اوجلان مرتد جای دارند!! مگر قاضی محمد مرتد برای سویسال دموکراتهایی مانند حزب دمکرات کردستان پیغمبری دروغین همانند مسیله کذاب ، سجاع ،باب و بهاءالله و مزدک و… یک بت نیست ؟ یا پیامبری دروغین همچون عبدالله اوجلان مرتد برای مریدان جهل زده اش یک بت نیست؟ که اصولی را که او گفته است به یک اصول جاودانه تبدیل کرده اند؟ مگر آیت الشیطان اوجالان بت و پیغمبر آپوئیستها نیست؟ مگر ایت الشیطان مارکس ، لنین ، مائو ، فوادمصطفی سلطانی ومنصور حکمت بت و پیغمبر پیروانش نیستند؟
در تمام طول تاریخ موجودیت دولتهای سکولاریست در سرزمینهای مسلمان نشین و احزاب مارکسیست، براستی کدامیک از آنان به اصول انسانی و حقوق اسلامی مسلمین حتی در حد حکومتهای اموی ،عباسی و عثمانی که برای حقوق غیر مسلمین احترام قائل بودند، احترام گذاشته اند؟ من همیشه گفته ام که مشکل سکولاریستهای مرتد سرزمینهای مسلمان نشین یک مشکل قبیله ای و محلی نیست بلکه مشکل آنان تفکرجاهلیت آنان و تسلط فرهنگ مادی سکولاریسم سرمایه داری و سوسیالیسم و آن هم از نوع عقب مانده در بین آنان است. در بین تمامی سازمانها و احزاب سکولاریست موجود در جامعه سرمایه داری و بخصوص در بین تشکیلاتهای سکولاریستی سوسیالیستی همچون حزب دمکرات کردستان ایران و جریان نامبارک پ.ک.ک و نوچه اش پژاک که رنگ وبوی ناسیونالیستی و ملی گرایانه به خود گرفته است ، برای بهبود موقعیت شخصی، فرهنگ چاپلوسی و دروغ گویی و مسابقه برای دفاع بی قید و شرط از قدرتمداران در بین اعضاء و هواداران این تشکیلاتها یک بیماری عمومی است و وجود همین فرهنگ است که تداوم موجودیت سکت های ماکیاولیست و قدرت طلب سکولاریست سوسیالیست و غیر سوسیالیست را ممکن کرده است. براستی این پدیده خود بزرگ بینی در بین مقلدین مذهب سکولاریسم در سرزمینهای مسلمان نشین و در میان مسلمانان بیدار شده چه هدفی را تعقیب می کند؟ آیا اینان با یک چنین رفتاری می خواهند تا در رقابت های حزبی با به رخ کشیدن تاریخچه عملکرد خود در خدمت به سکتاریسم سکولاریستی موقعیت شخصی خود را بهبود ببخشند!! و مقام پر نان و آبی را در رده بندی شغلی نزد اشغالگران دیکتاتوری سکولاریسم به رهبری آمریکا وناتو بدست بیاورند؟ یا عقده های خود را تسکین میدهند؟ !! البته با توجه به اینکه بسیاری از این احزاب سکولاریست سوسیالیست و غیر سوسیالیست منابع درآمد خوب و ، به قول خودشان ،ناشناخته ای !! دارند که با آن یک سری کارمند حرفه ای را استخدام کرده اند و به آنان حقوق می پردازند، می توان علت این چاپلوسی ها را درک کرد.
تاریخ دولتها ی سکولاریست و احزاب سکولاریست موجود در سرزمینهای مسلمان نشین ثابت می کند که هر نوع دولت و حزب و بخصوص از نوع سکولاریستی و سوسیالیستی آن بعد از تشکیل، ماهیتأ به ابزاری در دست یک الیگارشی مسلط تبدیل می شود و فقط تابع سلسله مراتب قدرت است و شوراهای دولتی و حزبی اگر وجود داشته باشند، و سیستم رأی گیری، صرفأ جزیی از نظام مسلط می باشند که تداوم وضع موجود را ممکن می سازند. که نمونه های زنده اش را در ترکیه ی سکولاریست و در سوریه ، عراق ، مصر و… دیده ایم . دورنمای کسب قدرت، از عناصر حزبی، چنان افراد چاپلوسی را پرورش می دهد که برای تأمین منافع شخصی همه چیز و همه کس را قربانی می کنند. که جنگهای میان کومله و دمکرا ت و پ.ک.ک و طالبانی و بارزانی و… روشنگر این حقایق آشکار هستند .
سکولاریستهای سوسیالیست که در زیر چتر شعارهای فریبنده ی مردمسالاری ،فریبکارانه در شعار مخالف نظام سرمایه داری هستند ولی در پراتیک به تثبیت نظام سرمایه داری حتی بهتر از سرمایه داران کمک می کنند. مگر مارکسیستها ماکیاولیست وار منتقدانی همچون مسلمانان را هرج و مرج طلب معرفی نمی کنند؟ برخلاف فریبکاری سکولاریستهای سوسیالیست،مسلمین تابع فرقه ی ناجیه مخالف نظام سکولاریستی سرمایه داری هستند و بطور مثال آنها در ترکیه ،عراق ،افغانستان و…همیشه فعالانه انتخابات را تحریم می کنند و در تبلیغات و عملیاتهای مسلحانه ی ضد اشغالگران سکولاریست شرکت می کنند وخواهان نابودی آن هستند. اما احزاب سکولاریست کمونیست و سوسیالیست که قبلأ مائوئیست یا لنینیست بوده اند و در آرزوی کسب یک کرسی پارلمان سرمایه داری هستند همیشه در انتخابات پارلمانی سکولاریستهای جنایتکار شرکت می کنند، و گروهکهای مزدور دین فروش نیز چاپلوسانه از سیستم موجود سکولاریسم به صورت عملی حمایت مطلق می کنند.
سکولاریستهای مرتد کردستانی که اقلیت بسیار ناچیز ی را تشکیل داده و روز به روز در حال ریزش و کم شدن و چنددستگی های مخالف و متضادی هستند ؛به شعور ملیونها مسلمان آگاه و بیدار توهین می کنند، چون هنوز هم خیال می کنند که مسلمین بی خبر از همه جا ، سوابق ننگین و اهداف و برنامه های ضد اسلامی آنها را ثبت و درک نکرده اند .
سالها قبل که سکولاریستها ی مرتد کردستان می توانستند مردم را به خاطر مخالفت با نظام ظالم ارباب و رعیتی دور خود جمع کنند و در پشت آن عقاید فاسد ضد اسلامی شان را مخفی نگه دارند ، اما اکنون قاعده ی بازی عوض شده است . علاوه بر کارنامه و تاریخ ننگین وسوابق پر از جنایت و خیانت سکولاریستهای مرتد نسبت به ملت ، بیداری اسلامی نیز مسلمین را از یکطرف نسبت به حقوق و وظایف اسلامیشان آگاه گردانیده و از دیگر سو با فرهنگی کردن اصول ولاء وبراء و کفر به طاغوت دشمنان دین و ملتشان را نیز از کانال آسمانیش به مسلمین معرفی نموده است .