فرار بریار گابار از این فرقه تروریستی سبب اختلافات شدید میان سران پژاک گردیده است.
انجمن بی تاوان آذربایجان غربی : پژاک از میان دیگر زیرشاخههای پکک، بی استقرارترین آنها بوده است. این فرقه از همان اوایل تأسیس خود توسط عثمان اوجالان (فرهاد) ، مصادف بود با درگیریها و تنش و مخالفتهای درونی سرکردگان پکک. از جملهی این تنش و مخالفتها میتوانبه جو تاریک و پر از ظلمات به وجود آمده میان جمیل بایک و عثمان اوجالان اشاره کرد. هرچند پس از دستگیری عبدالله اوجالان، پکک از درون به چند دسته و گروه تقسیم شد، اما دو گروه بزرگ به وجود آمده در این فرقه که سکان آنرا را نیز در دست داشتند، جناح راستگرا و چپگرا بودند که بیشتر به جناح جمعه (جمیل بایک) و فرهاد(عثمان اوجالان) مشهور بودند.
بخاطر اینکه پژاک با اصرار و برنامهی عثمان اوجالان تأسیس شد، از همان روزهای نخست، با مخالفت بایک مواجه شد و حالا هم پس از گذشت سالها و جدا شدن عثمان اوجالان، هنوز بایک این فرقه را بخشی از تراوشات فکری عثمان اوجالان میداند و لذا هیچگونه اعتماد واطمینانی به آن ندارد.
گفتنی است پس از جداشدن عثمان اوجالان بعنوان مؤسس پژاک، گروهی از اعضای کمیته مرکزی این حزب هم جدا شدند و از آن گروه فقط بریار گابار و آراس کاردوخ باقی مانده بودند که چندی پیش گابار هم خداحافظی کرد و حالا تنها آراس کاردوخ از دستپروردههای عثمان اوجالان در پژاک باقی مانده است. اما با این وجود، بایک هنوز هم هیچ اعتمادی به پژاک، سرکردگان و اعضای آن ندارد.
گفته میشود پس از فرار بریار گابار، باردیگر بحثهای داغ چند سال قبل که عثمان و گروهش فرار کرده بودند؛ تکرار میشوند و فرار گابار هم به پسماند همان ذهنیت ربط داده میشود. اما شاید بهتر باشد یکبار هم که شده، بایک یک سؤال از خود بپرسد که چرا با وجود این همه سال که بریار گابار عصای دست وی بود و از بهترین مریدان وی محسوب میشد؛ تحت تأثیر وی قرار نگرفت و به امر بردگی و مریدی خود ادامه نداد؟ آیا مشکل از کدام طرف بوده؟ شاید هم از هر دو.
در جلسات اخیر که به مناسبت فرار قدیمیترین عضو پژاک در درههای عمیق کوهستانهای قندیل و قرارگاه مرکزی پژاک برگزار شده، باردیگر آراس کاردوخ بعنوان تنها عضو باقیماندهی این مجموعه، تحت فشار اتهمات بسیاری قرار گرفته است. بنا به اخبار واصله از کامپ شهید آیهان پژاک، روابط صمیمی کاردوخ و گابار زیر سؤال رفته و لذا به نوعی فرار وی به شخص کاردوخ هم ربط داده شده است. حال این تنها بازماندهی خانوادهی پژاکیهای قدیم، باید از خود دفاع کند تا زیر این همه اتهام له نشود و یا اینکه وی نیز پس از سالها تحمل سختی و فشارهای بیمورد که براساس خط مشی فرقهیی به وی وارد شده، راه خود را تغییر دهد و پژاک را برای بچههای تازه به دوران رسیده بگذارد تا آنها هم پس از پیمودن این راه غلط و بیارزش، باردیگر تجربهی دیگران را تجربه کنند و دچار خطا شوند. چراکه گفته شده تجربه کردن تجربه خطاست. لذا عقل سلیم چنین تکرار تجربهها را نمیپسند و آنرا ظلمی در حق خویش و دیگران میداند.