روستای قوروق سرداران بسیاری را در دامان خود تربیت و به جامعه تحویل داده که این افتخار بزرگیست بر مادران این روستا که فرزندان لایق و شایسته و دلاوری را در دامان خود پرورش داده اند.
انجمن بی تاوان آذربایجان غربی به نقل از اروم نیوز،آذربایجان غربی به دلیل موقعیت حساس خود همچنین مهد سرداران بزرگواری بود که هر یک به نوبه خود تأثیرات عمده ای در روند شکل گیری انقلاب داشتند. این نام آوران عرصه جهاد به عزم راسخ به جنگ با ایادی استکبار جهانی و ضد انقلاب همت گماشتند و از خود سیمای مردانی پایمرد را در تاریخ به ثبت رساندند .
شهرستان خوی نیز در ایام دوران دفاع مقدس بالغ بر یک هزار شهید تقدیم این مرز و بوم کرد.
از شهر خوی که خارج می شویم روستای قوروق در ۶ کیلومتری شهرخوی از توابع بخش مرکزی دهستان رهال قرار دارد؛ روستایی با مردمانی متدین و انقلابی در صف اول صحنه های سیاسی و اجتماعی و خط مقدم جبهه ها بودند و بیش از ۲۸ شهید سر افراز و جانباز و آزاده و صد ها رزمنده آماده در صحنه های اجتماعی و سیاسی دارد.
در این روستا مردمی زحمتکش به کار کشاورزی و دامداری مشغولند و متعصب و آگاه به مسائل روز و استوار بر اعتقادات دینی دارند .
این روستا سرداران بسیاری را در دامان خود تربیت و به جامعه تحویل و به بیشتر نقاط گسیل داشته و این افتخار بزرگیست بر مادران روستا که فرزندان لایق و شایسته و دلاور در دامان خود پرورش داده اند.
ایمان و صداقت و رشادت و دلاوری و سلحشوری و شجاعت و احساس مسئولیت و تعصب مذهبی و میهنی در جسم و جان مردم این روستا موج می زند.
در ورودی این روستا که جاده اصلی از آن عبور می کند ابتدا یک تابلو عکس بزرگی چشمان همه را به خود جلب می کند. این عکس نمایانگر تصویر بزرگ مرد عرصه های نبرد حق علیه باطل ،مرد عاشق وطن، خاک، ناموس و کشور عزیزمان ایران است. کسی که ۳۰ سال از زندگی خود را به پاسداری از این مرز و بوم پرداخت و لحظه ای جرات تجاوز و عصیان گری را به دشمنان نداد.
این تصویر نمایانگر سردار شهید حاج محمد حنیفه درستی است که مردم شهر و روستا او را به نام حنیف می شناسند. کمی جلوتر یک تابلو عکس دیگر بسیار بزرگتر از آن می بینیم که در آن عکس شهیدان بسیاری در کنار هم دیده می شود که تمامی شهیدان روستای قوروق به تصویر کشیده شده است.
نکته قابل توجه و چشمگیر در این تصویر چهره های ۲۵ شهید درستی در بین ۲۸ شهید این روستا بود که هر بیننده ای را کنجکاو می کند تا در این مورد سوالاتی از اهالی روستا بپرسد. به همین منظور حال قضیه را از یکی از پیشکسوتان روستا که خود برادر شهید محمد حنیفه درستی بود جویا شدیم
وی گفت: این روستا مردمی با ایمان دلیر و شجاعی دارد که در دوران دفاع مقدس در نوبه خود نقش مهمی در دفاع از خاک و ناموس وطن داشته است. شهیدان و مردم این روستا معروف به اتحاد و یکپارچگی در کارها هستند و اگر تصمیمی بگیرند، به یاری همدیگر عملی خواهند کرد.
وی خاطرات زیادی از شهیدان روستا مخصوصا برادر شهیدش محمد حنیفه گفت: حنیف از پادگان اصفهان فرار کرده و شبانه به قوروق آمد. دلیلش هم این بود که در آن روزها وقتی جوانی را می دیدند که سر تراشیده دارد مشکوک شده و دستگیرش می کردند، چماقداران هم تا فرصتی پیش می آمد به روستاهای طرفدار انقلاب حمله می کردند، به همین خاطر، شب ها در کوچه های قوروق نگهبانی می دادیم. حنیف مسئولیت نگهبانی از جاده را داشت. روزی خبر رسید که در شهر سلماس نیرو های رژیم پشت سرچماقداران سنگر گرفته و تظاهر کنندگان را به گلوله بستند و چهار نفر را به گلوله بستند و چهار نفری را شهید و زخمی کرده اند.
خویی ها با شنیدن این خبر و دیدن زخمی های سلماس در بیمارستان قمر بنی هاشم ، با سی دستگاه اتوبوس آماده حرکت به سلماس می شوند تا سلماسی ها را در میدان انقلاب تنها نگذاشته باشند .
همان کاروان که از قوروق رد می شد، ما هم به اتفاق به حنیف پیوستیم و راهی سلماس شدیم.جمعیت سلماسی ها و خویی ها، آن قدر زیاد شد که نیرو های رژیم و چماقداران نتوانسته اند جلو بیایند و مانع تشییع جنازه شهدا شوند. در خوی هم حیاط بیمارستان قمر بنی هاشم پر از مردمی می شود که با آمدنشان خواسته بودند مرهمی بر زخم سلماسی ها گذاشته باشند. همان روز یکی از زخمی ها که پناهی نام داشت، به علت خونریزی شدید در بیمارستان خوی شهید شد.
قوروقی ها پس از اتفاقات سلماس، چشم از سنتو بر نمی دارند و به خاطر شرکت شان در تظاهرات خوی و سلماس، حساسیت نیروهای رژیم و چماقداران را بیشتر بر می انگیزند. آنها برای اینکه زهر چشمی از چماقداران گرفته باشند، کنار جاده سنگری می سازند و در پشت یکی از بام های مشرف به جاده، لوله ای را می گذارند که از دور، به لوله توپ شبیه بوده است. این ابتکار از دید نیرو های امنیتی پنهان نمی ماند تا اینکه می آیند به روستا و واکنش نشان می دهند.برای اینکه جلوی این چماقداران را بگیریم، در کنار جاده سنگری ساختیم و لوله ای را سنبه زدیم و مثل مسلسل، بالای همان سنگر گذاشتیم. یکی از همان لوله ها را هم که قطور تر و شبیه لوله توپ بود، بردیم و گذاشتیم روی بام که به سمت پادگان خوی نشانه رفته باشد.البته برای فریب چماقداران،دو نفر هم خدمه گذاشتیم!!
روزی از استانداری، هیئتی می آید که بعدا معلوم شد از مستشاران آمریکایی بودند، وقتی از جاده سنتو می گذرند متوجه این قضیه شده واز همان جا وارد روستا می شوند و مردم جلوشان می ایستند، افراد هیئت بی سیم می زنند. نیم ساعت نمی گذرد که گروهی از خوی که رئیس ساواک و یک تعداد از پادگان خوی بودند، می آیند و روستا را با یک دستگاه تانک محاصره می کنند.
درجه داری از پادگان حاج بایرام درستی ریش سفید روستا را به میدان قوروق می خواند و قضیه توپ و مسلسل را می پرسد !!
افسری هم که این سو آن سو زیاد سرک می کشیده با دیدن عکس امام (ره) در قهوه خانه، با جوانان روستا درگیر می شود و اهالی می ریزند به میدان قوروق. نیروهای رژیم وقتی وقتی اوضاع را مساعد نمی بینند، شتابزده روستا را ترک می کنند.
با به ثمر نشستن انقلاب اسلامی، حنیف دوباره به مرکز توپ خانه اصفهان بر می گردد و پدرش به جمع تفنگچی های انقلاب که معروف به جوانمرد بودند، می پیوندد و از پادگان خوی تفنگ می گیرد و در پلیس راه خوی – سلماس که معبری برای ورود اشرار و ضد انقلاب بود به مدت ۹ ماه داوطلبانه، پاسداری می کند.
حنیف هم در اسفند سال ۱۳۵۷ خدمت سربازیش را در اصفهان به پایان می برد و به قوروق بر می گردد. درنگی نمی کند و به پادگان خوی رفته و چون دیگر انقلابیون، تفنگ می گیرد وآموزش نظامی اش را تکمیل می کند و دوره چیریکی را در خوی فرا می گیرد. برادر شهید درستی پس از اتمام خاطره چند خاطره دیگر نیز از شهدای این روستا گفت که در بین آنها شهادت شهید عادل درستی بیشتر جلوه می کرد.
شهید عادل درستی در سال ۱۳۴۲ در روستای قوروق از توابع شهرستان خوی به دنیا آمد خانواده وی متدین و مذهبی بودند و تربیت او نیز در همین خانواده شکل گرفت در دوران تحصیل از دانش آموزان نمونه شهرستان خوی بوده و به همین جهت برای ادامه تحصیل به آموزش و پرورش ارومیه معرفی شد با آغاز قیام مردمی در تمامی راهپیمایی ها و دیگر فعالیت های انقلاب حضور می یافت پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت بسیج درآمد و در سال ۱۳۶۰ عازم جبهه های حق علیه باطل شد تا آنکه سرانجام در تاریخ ۴ فرودین ۱۳۶۱ در کنار همرزمانش در عملیات فتح المبین که خود حاج حنیف فرماندهی گروهان شهید مطهری را که در آن حاج احمد متوسلیان فرمانده و حاج همت جانشین تیپ بود پس از پیروزی بزرگ دلاورمردان کشورمان در این عملیات شهید عادل درستی پرچم سه رنگ و مقدس جمهوری اسلامی ایران را می خواست بر فراز بلند ترین کوه به نشانه پیروزی بر افراشته کند که در هنگام صعود به دست سربازان بعثی عراق به درجه رفیع شهادت نائل می آیند.
این خاطره جزو خاطراتی بود که همه ی مردم روستا از آن با افتخار یاد می کنند.