۳ آذر ۱۴۰۳

انتخابات رئیس اقلیم کردستان عراق و آینده‌ای مبهم بارزانی

  • ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲
  • ۴۳۸ بازدید
  • ۰

بارزانی با انزوای سیاسی روبرو شد و دیگر رفیق و همراهی در منطقه نداشت.
انجمن بی تاوان آذربایجان غربی :بارزانی با انزوای سیاسی روبرو شد و دیگر رفیق و همراهی در منطقه نداشت و ایران به عنوان امر واقعیت و هم مرز با کردستان عراق و سازنده و حامی اقلیم کردستان عراق و اهدا کننده کرسی ریاست اقلیم به بارزانی دربرابرش خودنمایی می کرد. تلاش هایش برای فروپاشی اسد، برکناری مالکی ، اعلام خودمختاری کردستان و …. به نتیجه نرسید و ناگهان مام جلال طالبانی هم با سکته مغزی روبرو شد .

شاید نوشتن چنین عبارتی از کسی که همواره مثبت بین است و خوش بین، کمی بعید به نظر بیاید. اما در این روزهای پر تلاطم سوریه و عراق، و پیش از انتخابات ریاست‏جمهوری ایران، وضع کردستان، خوب نیست.

پس از ماجرای بهار عرب که در خاورمیانه و شمال آفریقا آغاز شد ، مدت زمانی بعد هم سوریه با بحران داخلی روبرو شد، سیاست بارزانی و حزب سنتی موجود در اقلیم کردستان عراق، به دور شدن تدریجی از ایران و پیوستن به جبهه ترکیه – اسرائیل منجر شد و تا حد زیادی هم به قطر – عربستان نزدیک شد. و در این میان، پ ک ک توپ وسط بازی، نام گرفت.

این نخستین بار نیست و نخواهد بود که بارزانی ، سیاست دوگانه با ایران داشته است. در زمانی که حرکت مسلحانه کردهای عراق توسط ساواک و ایران در کردستان عراق در ۱۱ سپتامبر ۱۹۶۱ شروع شد و کمک مالی – تسلیحاتی ایران به بارزانی و حرکت مسلحانه کردهای عراق شروع شد، مصطفی بارزانی – پدر مسعود بارزانی – با وجودی که قران امضا کرده بود که به ایران وفادار بماند اما شاعر مداح دربار خود – عبدالرحمن شرفکندی (هژار) – را به سفارت مصر فرستاد تا اگر عبدالناصر می‎خواهد، کمک مالی بفرستد تا جنگ را به داخل خاک ایران بکشاند یا به دور از چشم ساواک، همسر روسی خود را به سفارت شوروی می فرستاد تا ببیند اوامر ک گ ب چیست و بعدها در خاطرات مشهور رئیس ک گ ب این موضوع به صراحت آشکار شده. گرچه مصطفی بارزانی باوری به جنبش کردها نداشت و حتی در ۱۱ مارس ۱۹۷۰ بدون توجه به ایران و تنها با خواهش ک گ ب با صدام توافق کرد و در ازای دریافت پول و اتومبیل برای خود و فرزندانش، مردم کردستان را ناامید کرد و حتی سال ۱۹۷۳ – یعنی دوسال قبل از قرارداد الجزایر – رسما در نامه ای از امریکا تقاضای پناهندگی کرد اما تا اواخر مرگ و پس از ۱۹۷۵ این موضوع میسر نشد!

فرزندان وی هم همین سیاست دوگانه را در پیش گرفتند. از سال ۱۳۵۷ که حزب دمکرات کردستان عراق دوباره – پس از فروپاشی در سال ۱۳۵۴ – نضج گرفت، همپیمان جمهوری اسلامی بود و در کرج و بعدها در راژان سردشت مستقر بودند تا ۱۹۹۱ که همین روزها سالروز آن جنبش مردمی و رستاخیز کردها و شیعیان عراق است که کردهای عراق و مام جلال با اشتباه تاریخی خود روبرو شدند و قبیله بارزانی را دوباره به کردستان بازگردانیدند.

سپس در جنگ خونین برادرکشی در ۱۱ اوت ۱۹۹۶ که بارزانی به خاطر سلطه و قدرت بیشتر ۱۱۰۰۰ کرد را قربانی کرد، ناگهان از روزنامه البعث اعلام کرد که دست کشوری را که حامی جلال طالبانی قطع می کند و هنوز روزنامه تا ظهر در شهرها توزیع نشده بود که انفجار خمپاره ایران، دست مسعود را سوزانید و گویا سربازان ایران زمین می خواستند به وی بیاموزند که نمی تواند علیه کیان ایران زمین، خط و نشان بکشد. دوباره به صلح با ایران تن داد اما از ۱۹۹۶ به بعد تا ۲۰۰۳ در اسارت گرفتن و تحویل دادن چهره های اپوزیسیون عراقی به الاستخبارات بعث، از هر اقدامی مضایقه نکرد و بنا همین اعمال بود که چهره ای محبوب میان اپوزیسیون عراقی نبود و نیست. اما با فروپاشی صدام حسین، دوباره به دیدار ایران آمد!

مدتی بعد به سازمان های مسلح سنتی کردستان ایران، که هرچند در ایام ریاست جمهوری محمد خاتمی، همگی با سپاه پاسداران ایران قرارداد امضا کرده بودند و حق فعالیت نظامی نداشتند اما برای خودی نشان دادن میان طبقه عوام کردستان، سلاح را از خود دور نکردند اما مدتی بعد به تحریک اسرائیل به انها اجازه ترور و خرابکاری درون مرزی را می داد. با هشدار ایران روبرو شد، دوباره به دیدار ایران امد و این بار قرارداد امنیتی منعقد کرد. اما همین قرارداد را در سایه قرار داد و هرچه فعال حزبی فراری بود را در آغوش حمایت گرفت و از هر استهزای و اهانتی علیه مصالح و منافع امنیت ایران، مضایقه نکرد.

مدتی بعد، ترکیه با کمک مسعود بارزانی و اداره امنیت حزب خود ( پاراستن ) پژاک ( شاخه ایرانی پ ک ک ) را علیه ایران تحریک کرد تا با استفاده از این کارت خود را به ایران نزدیک کند.

در وقایع زمستان ۱۳۸۹ هم که تظاهرات مردم اقلیم علیه دیکتاتوری بارزانی و قتل و عام تظاهر کنندگان در ۱۷ فوریه ۲۰۱۱ توسط وی ، ناگهان بارزانی در ایتالیا اول انگشت اتهام به سوی ایران دراز کرد که فتنه را سپاه پاسداران ایران برپا کرده ، البته نوشیروان مصطفی امین ان اتهام بارزانی را بی شرمانه توصیف کرد. مدتی بعد در نوروز ۱۳۹۰ نچیروان بارزانی به همراه جلال طالبانی، بدون داشتن دعوت رسمی از مقامات ایرانی، به تهران آمد. حال چند روز قبل از ان ، اجازه برگزاری تظاهرات طرفداران پژاک را در اربیل صادر کرده بود که به شکستن در و پنجره و شیشه کنسولگری ایران در اربیل بپردازند که امری کاملا خلاف اصول دیپلماتیک است و این در حالی است که وی به هیچ وجه، اجازه تظاهرات طرفداران جنگل سبز یا گشت یک اوتوبوس یک تیم فوتبال را هم نمی دهد و ان را اقدام علیه امنیت اقلیم می داند!

در ان ایام که حملات پژاک به نقاط مرزی و تخلف عرضی، روز ۲۲ مرداد ۱۳۹۰ تلویزیون TRT ترکیه و برخی از روزنامه های ترکیه ( مانند زمان) نوشتند که مراد کارایلان توسط سپاه پاسداران ایران دستگیر شده و چند لحظه بعد هم علاالدین بروجردی ( رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی) خبر دستگیری وی را در رسانه های داخلی ایران تائید کرد اما در غروب ان روز، علی اکبر صالحی ( وزیر خارجه) تکذیب کرد… و از ۸ شب به بعد نیز به طور ۲۴ ساعته رسانه های وابسته به پ ک ک موضوع را تکذیب کردند و حتی کارایلان برای انحراف افکار عمومی مردم عامی هم خود را اسطوره ای افسانه ای و غیر قابل دسترس نامید که بر کوهساران پرواز می کند و باکی از جهان نیست !. اما یکی از کارشناسان CIA معتقد بود که ” ترکیه قدرت و نفوذ سپاه ایران در میان افراد بومی در منطقه قندیل را ندارد و بدون شک سپاه پاسداران ایران، وی را دستگیر کرده و با وی به توافق رسیده و اکنون وی تغییر جهت خواهد داد .به هر حال شاخه ایرانی پ ک ک ( یعنی پژاک ) پس از سفر مسعود بارزانی به تهران ( اوایل آبان ۱۳۹۰ ) و وعده های مکررش به مقامات امنیتی و نظامی و عقد قراداد امنیتی بین ایران و پ ک ک ، عملا تعطیل شده اما افسانه سرائی های رسانه ای و تبلیغاتی اش هم ظاهرا پایان یافته.

از آبان ۱۳۹۰ تا زمستان همان سال ، بارزانی به شغل همیشگی خود در این چند سال اخیر، یعنی بازرگانی و تجارت پشت پرده سیاست پرداخت و زیرا از نظر او و حزب ایشان، با توجه به احتکار ثروت و قبضه قدرت در چنگال خود و خانواده، کرد و کردستان تنها و تنها یک شرکت بازرگانی چند میلیون رعیتی است که خود و خانواده اش از ان منتفع هستند و در جهت منافع و مطامع خود هم حاضر است کل کرد و کردستان را فدا کند. بارزانی صرفا در داخل کردستان و رسانه های کردی زبان ، دم از حکومت مستقل کردی می زند و تنها یک کارت برای تحریک افکار عمومی بخش عامی مردم کردستان است. اما در سفرهایش به اکثر کشورها صرفا از نفت، سخن می راند و لاغیر. و تنها خانواده بارزانی به تجارت کرد و کردستان مشغولند. گرچه پدرش مصطفی در نواری ویدئویی به تاریخ ۱۱ مارس ۱۹۷۰ می گوید: “ما هرگز خواهان کردستان مستقل نبوده ایم” اما ناگهان در روزهای آخر زمستان ۱۳۹۰ خواست علیه مالکی قد علم کند، وعده اعلام استقلال کردستان عراق را داد که شب عید ۱۳۹۱ اعلام خواهد کرد. اما چند روز بعد گذشت و خبری نشد و نخواهد شد.

علیه مالکی از هر اقدامی فروگذاری نکرد و هر وقت که مالکی جنگ رسانه ای را می برد، فورا دست به دامان مام جلال می شد که جنگ رسانه ای متوقف شود گرچه خود – بنا به اعتراف یکی از کنسول های حزبش در کشوری خاورمیانه – هر روز تلفنی با مالکی سخن می راند و اظهار غلامی و بندگی می کرد ! اما در رسانه ها و برای فریب افکار عمومی ، تمایل داشت که خود را برادر بزرگ عراق بنامد و بعد به تروریست عراق، طارق هاشمی پناه داد و نمایندگانش در رسانه های فارسی زبان بی بی سی و صدای امریکا و … ان را – به کذا – رسم کردها نامیدند!. از انتشار هر مطلبی علیه ایران به زبان کرد – در سایت های وابسته به اداره امنیت حزبش – مانند روزنامه رووداو – ارگان رسمی اداره امنیت حزب – فروگذاری نکرد اما به زبان فارسی، چیزی جز قربان – صدقه گفتن، برای مقام های ایرانی نمی گفت.

کسی که هست و نیست و بود و نمودش و حتی این کرسی اش، مدیون ایران و ایرانی است و خودش متولد ایران است؛ اما همواره منتقدانش را در رسانه های حزبی اش ، مامور و جاسوس ایران نامیده و نزد مقام های امنیتی – نظامی ایران، مامور و جاسوس ناکجا آباد دانسته و به هر نوع پرونده سازی هم دست یازیده. و در کتابهای مختلف، اسامی مخالفانش که ترور شده اند بارها و بارها منتشر شده اند و از ترور دوستان نزدیکش هم عتاب ندارد که نمونه مشهور آن ترور جوهر نامیق با آمپول سمی است.

پس از جدا شدن تدریجی از ایران و نزدیک شدن به سیاست ترکیه، مرتبا سعی می کرد که نمایندگانش را به ایران بفرستد تا بگوید من هنوز دوست خالص و مخلص ایران هستم اما در سیاست ایران در برابر سوریه او جهت مخالف را گرفت و از فرستادن تروریست به سوریه و تشکیل حزب های قارچی یک شبه برای مقابله با پ ک ک تا دریافت سلاح توسط هواپیمای نظامی اسرائیلی در فرودگاه اربیل – که ساخته خود اسرائیلی هاست – دست زد و همانطور که بعدها اداره امنیت عراق در گزارش محرمانه به مالکی اظهار داشتند که بسیاری از انفجارهای کرکوک ساخته و پرداخته تیم ترور اوست، سوریه هم گزارش ارسال مواد منفجره توسط وی به سوریه را به سفارت عراق تحویل داد که بعدها خبرش در روزنامه های امریکایی هم درز پیدا کرد. بارزانی تصور می کرد که علیه سوریه، آمریکا وارد کارزار می شود و بعدها از خود چهره مدافع آزادی سوریه بسازد اما همین چند روز اخیر در مباحث دانشگاه های آمریکا – مانند پرینستون و یل و براون و واشنگتن – استادان دانشگاه و کارشناسان مطرح کرده اند که جنگ عراق، ۶ تریلیون دلار هزینه در برداشت و با وضع اقتصادی موجود در امریکا، افکار عمومی امریکا اجازه جنگ دیگری را به وی در خاورمیانه نمی دهد.

شورای عالی امنیت ملی ایران معتقد بود که “بشار اسد حتی رسانه ها را نمی بیند و توجهی به رسانه ها ندارد و تنها به ماندن بر سر اریکه قدرت فکر می کند زیرا کنار رفتن وی ، تخریب و نابودی کشور سوریه و خلا قدرت را به دنبال خواهد داشت زیرا وی با یک جنگ داخلی روبروست و تنها فروپاشی وی با حضور نیروی خارجی احتمال دارد هرچند CIA و آمریکا هم در مواضع اولیه خود چندان راسخ نیستند “؛ حال اینکه آیا سخن مقام های امنیتی ایران، بیشتر از تفکر مقامات CIA به حقیقت نزدیک تر است یا خیر، خود بحثی دیگر است، اما شاید سیاست بشار اسد در عقب نشینی واحدهای نظامی سوریه از مناطق کردنشین در شرق و شمال کشور و سپردن کنترل ان مناطق به کردها ، تاکتیکی بود که ترکیه را بترساند تا از کارت کردی علیه سوریه استفاده نکند، زیرا با اینکه نقطه ضعف و خط قرمز دولت ترکیه، مسئله کردهاست اما در جامعه ناهمگون سوریه، کردها چالش هویتی دارند و استفاده ابزاری از کردهاست که داغ بر داغ می افزاید. چه بسا بازی خطرناک بشار با کارت کردها، فاجعه ای پدید آورد. هرچند که ضرورت و اولویت اصلی مناطق کردنشین سوریه ، شناخته شدن رسمی هویت کردی در سوریه است نه شکلگیری اقلیم کردستان دیگری مانند آنچه در کردستان عراق است که تنها زمینه حضور “شاهنشاهی” بارزانی را فراهم آورد. البته مردمان کرد سوریه نقش مخرب پ ک ک و اوجالان را فراموش نکرده اند که امروزه هم گروهی وابسته به اوجالان اختیار آنان را در دست بگیرد. به هر حال آینده کردستان سوریه بدون اجازه دخالت به مسعود بارزانی و عبدالله اوجالان می تواند روزنه هایی از امید در دل بپروراند.

بارزانی با انزوای سیاسی روبرو شد و دیگر رفیق و همراهی در منطقه نداشت و ایران به عنوان امر واقعیت و هم مرز با کردستان عراق و سازنده و حامی اقلیم کردستان عراق و اهدا کننده کرسی ریاست اقلیم به بارزانی دربرابرش خودنمایی می کرد. تلاش هایش برای فروپاشی اسد، برکناری مالکی ، اعلام خودمختاری کردستان و …. به نتیجه نرسید و ناگهان مام جلال طالبانی هم با سکته مغزی روبرو شد .

بارزانی احساس خطر کرد و فورا به آلمان سفر کرد تا از نزدیک بتواند با طالبانی دیدار کند اما موفق به انجام این امر نشد. روزنامه عراقی هم در این چند روز منتشر کرده اند که وی در سفرش به اروپا نتوانسته با طالبانی دیدار و گفتگو کند و به سخن پزشکان المان هم باوری ندارد و از طرفی هم هراس دارد از اینکه پس از طالبانی – جزب اتحادیه میهنی کردستان چه سیاستی را در برابر او خواهند داشت و نوشیروان مصطفی امین به کدام سو می رود ؟ و نمی داند که سیاست اتحادیه میهنی با وی پس از مام جلال چه خواهد بود؟ و با چه کسی می تواند تعامل داشته باشند و همچنان بر کرسی بماند.

اما اخبار روزنامه های عراقی در این چند روز اخیر حاکی از ان است که ” پس از تماس تلفنی اش با جان کری ؛ بارزانی به رسانه های حزب خود – و رسانه های سازمان های کرد مخالف ایرانی که وابسته به انها هستند – دستور داده خود داده است که خورشید عمر طالبانی، غروب کرده و شاید از دید بارزانی ، جلال طالبانی درگذشته و در قید حیات نیست و اگر هم زنده باشد دیگر نمی تواند بنا به وضعیت جسمانی اش به عرصه سیاسی بازگردد؛ بنابراین به هیچ وجه در هیچ یک از رسانه های وابسته به حزب وی اسمی از طالبانی منتشر نشود و پرونده وی را برای همیشه بندند” و این در نوع خود قابل تامل است.( در حالی که مام جلال وی را از سال ۱۹۹۱ تا امروز، در همه چیز شریک کرد و بارها وی را از سقوط نجات داد و احترامی فراتر از تصور به وی می نهاد و همیشه دربرابر وی کوتاه می آمد که با اعتراض همفکران و هم حزبی هایش روبرو شده است). و شاید بدان خاطر بود که حزب اتحادیه میهنی کردستان این بار می خواهد با تکیه بر هویت مستقل خودش، وارد عرصه انتخابات شود و طبعا در نظرسنجی هایشان بر این اعتقادند که محبوبیت آنها در میان لایه های اجتماعی کردستان بیشتر از دیگر رقبا است.

اینکه برخی از منابع موثق کردستان خبر از سفر محرمانه بارزانی به تهران داده اند – اما جدای از صحت و سقم خبر – هر وقت که سیاست وی با شکست روبرو باشد، فورا عقبگرد می کند و با اعزام نماینده و تقاضای گفتگو، دوباره و چندباره می خواهد بگوید خالص و مخلص، دوست و همراه ایران است اما در رسانه های داخلی اش به زبان کردی، همچنان موضعی ضد ایرانی دارد و حتی منقدانش را مامور سپاه پاسدارن می نامد در حالیکه خودش، بود و نبودش و هویتش مدیون ایران بوده است؛ اما پس از انزوای سیاسی؛ این بار لابد می خواهد این تفکر غیرواقعی را در ذهن مقام های ایران ایجاد کند که با حذف وی، خلا قدرت در کردستان پدید می آید! همانطور که – به نقل از علی باپیر – در پاسخ به سخن مقامات ترکیه که گفته بودند وی قابل اعتماد نیست، گفته بود ” چقدر ما در جنگ با پ ک ک و دفاع از ترکیه کشته دادیم ، چگونه می توانیم خلوص خود را ثابت کنیم ؟ ” ؛ و همیشه می خواهد خود را شخص ردیف اول و نبودش را فاجعه ملی بنامد ، در حالی که چنین نیست و سخنانی توهم آلود است. هرچند وی خواهان اعلام حالت فوق العاده شده تا نیروهای امنیتی و نظامی کردستان عراق در حالت اماده باش باشند اما دیگر سودی ندارد.

۲ ماه آینده ، پایان دوران تسلط مسعود بارزانی بر کرسی ریاست اقلیم است اما برعکس قانون – که خود همواره مدعی است باید تابع قانون بود – ظاهرا ۲ ماه آینده – پس از پایان ۸ سال – می خواهند که وی دوباره بر این کرسی به مدت ۴ سال دیگر بماند.تلویزیون KNN سناریوهای احتمالی هر دو حزب سنتی مسلط را بیان داشت. گرچه پارلمان کردستان عراق، صرفا ابزاری حزبی برای تائید های موارد مورد نظر احزاب است و توانائی مخالفت با دستورهای حزبی را ندارد؛ اما بهرحال در سال ۲۰۰۵ برای نخستین بار و در ۲۰/۸/۲۰۰۹ برای دومین بار، طبق قانون مصوب همین پارلمان – ماده ۳ – بارزانی سوگند خورد که تابع اجرای همین قانون باشد.

اما اکنون احزاب اپوزیسیون کردستان معتقد اند که بارزانی به هر شیوه ای دست خواهد زد تا دوباره بر این کرسی تکیه بزند و زیرا نمی تواند بپذیرد کسی غیر از خود و قبیله اش، اختیار کردستان را به دست بگیرد و همواره خود را بزرگ و صاحب و مالک کردستان می داند. ۱. یافتن تفسیری قانونی برای توجیه دور سوم ؛ ۲. نادیده گرفتن دور اول ریاست ؛ ۳. تحریک و تطمیع و تهدید نماینده های خود در پارلمان ( هرچند هم ضد دمکراسی و قانون باشد) ؛ ۴. پناه بردن به اردوکشی و تظاهرات خیابانی و بسیج کردن رسانه های وابسته به اداره امنیت حزب ( پاراستن) برای مقدس جلوه دادن حضور بارزانی و جلب افکار عمومی.

گرچه همواره بر این اعتقاد بوده ام که با وجود بارزانی، آینده تاریکی در پیش روی کردستان خواهد بود و کمترین منفعتی برای آینده کردستان عراق ندارد و همواره کردستان با وضعیتی متزلزل و بدون ثبات روبروست و از نظر سیاسی هم کردستان عراق و ایران و ترکیه و سوریه با وجود این مانع، رشدی نخواهد داشت. هرچند ۶۰ روز دیگر انتخابات گزینش رهبر اقلیم برگزار می شود اما بارزانی تمایلی به ترک کُرسی نداشته و ندارد و هیچ بعید نیست که دوباره خود را برنده ۷۳ درصدی بنامد و خواست قلبی مردم کردستان بداند. اما آیا مردم کردستان خواهان ادامه حضور او و تبارگماری قبیله اوست ؟

و اگر احتمالا شایعه ناتوانی سیاسی مام جلال در آینده عراق ، تائید و مسجل شود ، بارزانی پایگاه و تکیه گاهی را در کردستان نخواهد داشت. افکار عمومی نسل جوان کردستان عراق، باور و اعتمادی به وی ندارند و سرنوشت چنین رهبرانی هم ، بهتر از قذافی و بن علی نخواهد بود. با این توضیح ها ، کردستان عراق با آینده ای مبهم و سرنوشتی تاریک روبروست و شاید نوشیروان مصطفی امین، در سفر اخیرش به آلمان به همراه هیرو ابراهیم احمد بتواند جانشین مام جلال شود تا کاریزمایش، سرنوشت کردستان را تحت تاثیر قرار دهد و کردها را به سیاست تعامل و ارامش و عقلانیت بازگرداند. نوشیروان هم در روزهای اخیر در مصاحبه تلویزیونی اش دوباره به نقد تلویحی تبارگماری و تفکر قبیله ای بارزانی و غیر شمولی وی بر کردستان پرداخت

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *