۲ آذر ۱۴۰۳
  • خانه
  • >
  • گزارشگر
  • >
  • پیام مادر شهید حاج ولی الله سلطانی به تروریست های پژاک

پیام مادر شهید حاج ولی الله سلطانی به تروریست های پژاک

  • ۱۸ آذر ۱۳۹۶
  • ۱۲۵۶ بازدید
  • ۰

شهید حاج‌روح‌الله سلطانی از توابع روستای کچب کلوا بخش دابودشت شهرستان آمل به‌عنوان هزار و سی‌ و ششمین شهید این شهرستان در روز بیست‌وسوم خردادماه امسال در درگیری با گروهک پژاک در غرب کشور به شهادت رسید، به همین منظور گفت‌وگویی با خانواده این شهید بزرگوار انجام دادیم.

حاجیه خانم مهین حسن‌پور، مادر شهید حاج‌روح‌الله سلطانی در این گفت‌وگو در معرفی پسر بزرگوارش می‌گوید: در سن چهارده سالگی در اول مهر ۱۳۵۹ خداوند حاج روح‌الله را به من داد، که تولدش با بحبوهه اوایل پیروزی انقلاب اسلامی همزمان شده بود. فرزندی که در یک خانواده‌ای کاملاً متدین و مذهبی با پدری مقید به ائمه اطهار (ع) و پیرو انقلاب و ولایت فقیه به‌دنیا آمد.

وی دوران ابتدایی و راهنمایی را با نمرات عالی و رتبه برتر در روستا گذارند، به طوری که هر سال نامش در مسجد محل به عنوان شاگرد اول طنین انداز بود. پس از تحصیلات راهنمایی در روستا به خواسته پدرشان برای ادامه تحصیل راهی شهر آمل شدیم و با تلاش پدر مرحوم‌شان در بهترین دبیرستان این شهر به ادامه تحصیل پرداختند.

در آن سال‌ها علاوه بر تحصیل، در هیئت‌های مذهبی حضور یافت و با داشتن سن کم همیشه زبان‌زد و مورد توجه عام و خاص بود.

حاج روح‌الله پس از فارغ‌التحصیلی دوره دبیرستان در رشته مدیریت دولتی دانشگاه پیام‌نور بابل قبول شد و پس از پشت‌سر گذاشتن سه ترم در آن دانشگاه، وارد دانشگاه افسری امام حسین (ع) شد، با توجه به اهداف خود بر پیروی ولایت‌محوری و اجرای پیام مقام معظم رهبری به فکر خدمت به نظام افتاد.

حاج روح‌الله فرزندی بود که همیشه در حال تلاش بود و به همه ما و خانواده خود توجه داشت، به گونه‌ای برنامه‌ریزی می‌کرد که هیچ از بستگان ما نمی‌دانستند پس از فوت پدرشان چگونه زندگی‌مان را می‌گذرانیم.

خیلی سربلند هستم که پسرم به رفیع شهادت رسید و می‌خواهم به گروه منافق پژاک، آمریکا، رژیم صهیونیستی و داعش برسانم که “راه حاج روح‌الله ادامه دارد و فرزندان شهید، راه‌ پدرشان را ادامه خواهند داد.”

مصطفی سلطانی، برادر شهید بزرگوار نیز از نحوه ورود شهید به سپاه پاسداران، می‌گوید: شهید سلطانی در سال ۷۷ وارد دانشگاه امام حسین(ع) شد، پس از فارغ‌التحصیلی وارد سپاه پاسداران شد. در فاز علمی و معنوی وی زبان‌زد بود به‌طوری که در سن ۱۵ و ۱۶ سالگی هنگام ورود به شهر آمل با هیئت مذهبی رهروان شهدا آشنا شدند، هیئت مذهبی که در شهرستان آمل جزو نخستین هیئت‌های مذهبی است.

وی اضافه کرد: تیپ ۲ بابل یکی از تیپ‌های مطرح و حوزه کاری گسترده بود که حاج روح‌الله به دفتر فرماندهی تیپ ۲ معرفی شد و ایشان در آن زمان فعالیت‌شان را به صورت دفتری و اداری آغاز کردند. در آن دوران با توجه به استعدادی که از ایشان دیده می‌شد از طرف مسئولان به وی پیشنهاد شد به یکی از گردان‌های رزم معرفی شود بنابراین به گردان حمزه منتقل شد.

شهید در آن گردان فعالیت‌ خود را از فرماندهی دسته آغاز کرد، تا معاونت گردان حمزه ادامه داد تا اینکه پس از حدود ۱۰ سال در یک برهه کوتاه زمانی در گردان امام حسین(ع) آمل مشغول به خدمت شد، سپس به گردان حمزه به عنوان فرمانده گردان معرفی شد و در آن گردان به ادامه فعالیت پرداخت.

وی تاکید می‌کند: حاج روح‌الله در زمان فوت پدر چندین مسئولیت بردوششان افتاد، با توجه به اینکه در گردان حمزه مشغول به فعالیت و کسب تجربه بود و دوره‌های مختلف نظامی می‌دید، به طور همزمان در رشته علوم جغرافیایی و سیاسی در دانشگاه نیز مشغول تحصیل بود، مسئولیت مادر، ۲ خواهر و یک برادر نیز بر دوش شهید سلطانی قرار گرفت. شهید به خانواده خود نیز توجه خاصی داشت و پس از پدرم که به نوعی در طایفه ما به عنوان بزرگ خاندان بوده، عهده‌دار این مسئولیت بزرگ نیز شد.

وی ضمن اشاره به آخرین ماموریت شهید سلطانی می‌گوید: حاج روح‌الله با وجود ماموریت‌های بسیاری که محور اصلی بر عهده وی بود، همیشه در این ماموریت‌ها به نوعی نخستین نفر ورود پیدا می‌کرد و آخرین نفر خارج می‌شد به طوری که بیشتر اوقات خود را صرف کار و انجام ماموریت می‌کرد.

در آخرین روز مرخصی که برای دیدار خانواده آمده بود و خواست، خداحافظی کند؛ اصرار داشت بنده هرچه سریعتر در منزل حضور یابم تا با وی خداحافظی داشته باشم، شبی که یادم هست بر سر نماز مغرب بود، به سمتم برگشت و گفت:” این دفعه دارم می‌روم.” مابقی حرفش را نزد و سکوت کرد؛ انگار به وی این رفتن و برنگشتن الهام شده بود.

برادر شهید سلطانی خاطرنشان می‌کند: شهید عازم ماموریت و در آنجا مستقر شد، ماموریت را در دستور کار گرفت و کمین‌هایی انجام داد که در این درگیری‌ها با اشرار تروریست پژاک، یک گلوله از سمت پشت پهلو راست به حالت مورب سمت بالا تا کتف چپ اصابت می‌کند. این تیر دو شریان اصلی قلب وی را پاره می‌کند و بعد از ۲۵ دقیقه خون‌ریزی لبیک حق را می‌گویند و به شهادت می‌رسند.

به گفته هم‌رزمان‌شان شهید هنگام شهادت به حالت آماده و به پشت خوابیده بودند و با دست و پای دراز شده و گفتن “السلام علیک یا ابا عبدالله(ع)” به درجه شهادت رسیدند.

 

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *