فرمانده قرارگاه حمزه(ع) سپاه اظهار داشت: در عملیات شمالغرب گفتیم که استثنائی نداریم و خط قرمز ما خط مرز است. این پیام را عملا به ضدانقلاب دادیم که اجازه نمیدهیم دشمن یک متر هم در خاکمان مستقر شود.
انجمن بی تاوان آذربایجان غربی :
اواخر خردادماه سال ۹۰ بود که نیروی زمینی سپاه دست به یک سلسله عملیات برای برقراری امنیت در منطقه شمالغرب زد.
اگرچه سابقه جهاد برای برقراری امنیت در مناطق کردنشین در انقلاب اسلامی به ماههای اول پیروزی انقلاب بر میگردد اما این بار با وجود گذشت بیش از سه دهه از آن سالها، یک بار دیگر پاسداران انقلاب باید خون خود را برای امنیت هموطنان کُرد میدادند.
فتح قلههای امنیت در شمال غرب البته به راحتی نبود چراکه گروهکهای ضدانقلاب با حمایتهای همه جانبه اطلاعاتی و حتی لجستیکی غرب (به سردمداری آمریکا) این بار با تمام توان آمده بودند تا خاک بخشی از ایران را به توبره بکشند.
این عملیاتها که در نیمه اول سال ۹۰ انجام شد، تا اواخر شهریور به طول انجامید تا نهایتا با تقدیم دهها شهید و جانباز در این عملیاتها، بار دیگر امنیت به منطقه بازگشت و گروهکهای ضدانقلاب مجبور به ترک خاک ایران شدند.
در دومین سالگرد این عملیات در نظر دارد تا طی سلسله مطالبی تحت عنوان «فتح قلههای امنیت» به بررسی جنبههای مختلف و اقدامات صورت گرفته در جهت ایجاد امنیت در این مناطق شمالغرب بپردازد؛ امنیتی که نه با زور اسلحه، بلکه با رویکرد بکارگیری توان مردم منطقه و سازندگی و آبادانی مناطق، بومی شده است.
آنچه در زیر میخوانید روایت سردار محمدتقی اوصانلو فرمانده قرارگاه حمزه(ع) سپاه در شمالغرب از درگیری با گروهک تروریستی پژاک است؛ قرارگاهی که در این عملیاتها در خط مقدم درگیری حاضر بود.
* نگاه شهید کاظمی به شمالغرب
منطقه شمالغرب شرایط خاص خودش را دارد. شهید کاظمی شش هفت سال اینجا بود، فرمانده هم بود. زمانی تشریف آوردند اینجا در قرارگاه حمزه گفت باید بررسی کنم. گفت: «اینطور نیست که یک نفر چند سال مسئول قرارگاه حمزه باشد برود مدتی بعد برگردد. باید به روز باشد.»
آن زمان من فرمانده لشکر و فرمانده قرارگاه استانی بودم، هر چند بی ارتباط با اینجا نبودم و رفت وآمد داشتم، وقتی آمدم بررسی کردم و متوجه شدم که چه مشکلاتی باید برطرف شود.
ضربات مهلک سپاه به ۳ تیم سلفی و پکک در فروردین ۹۰
از جمله این مشکلات وجود خلاءهایی بود که در منطقه داشتیم. سابقا در منطقه طوری رفتار میکردیم که دشمن اول هر سال ما را دنبال خود میکشید و این کش و قوس تا آخر ادامه داشت.
باید کار اساسی و زیربنایی انجام میشد. ما در سال ۸۹ خلاءهای خودمان را پیدا و نسبت به آن برنامهریزی کردیم.
خوشبختانه در سال ۹۰ اقدامات جامعی انجام دادیم. هر چند آنها طبق سالهای قبل از ۳ فروردین، ۳ تا تیم فرستادند و درگیری را آغاز کردند که این هم برای آن بود تا ما را در انفعال قرار بدهند.
مثل سالهای قبل در اول کار ضربات مهلکی هم به تیمهای سلفی و هم پ.ک.ک زدیم و تلفات خوبی هم گرفتیم اما برنامه خودمان را به همین محدود نکردیم و برنامههای اساسی و زیر بنایی را انجام دادیم.
* غارهای زیرزمینی بزرگتر از یک میدان فوتبال
در بورالان ماکو، منطقهای داریم به وسعت حدود ۳۰ کیلومتر در ۳۰ کیلومتر که همهاش سنگهای آذرین است و غارهای بزرگی در زیر زمین دارد که وسعت بعضی از آنها از یک میدان فوتبال بزرگتر است ولی رها شده است. ورودی غارها به اندازه یک انسان هم نیست. سنگهای آذرین هم جزو سنگهای بسیار سخت است یعنی بالاتر از گرانیت و کمتر از الماس.
این مشکل باعث شده بود آنجا جاده نباشد و تردد امکان نداشت. برای تردد در میان آن سنگها نیاز به اعزام نیروی پیاده داشتیم که این هم آسیب پذیر بود و هم امکان پشتیبانی از آنها را سخت میکرد.
داخل آنجا، هم غار بود هم کانالهای متعدد. سنگها هم طوری بود که هر کس اولین اقدام را میکرد، کاری نمیشد انجام داد.
پس اولین کار ما این بود که در این منطقه جاده بکشیم و فرمانده نیروی زمینی هم تاکید داشت که این کار انجام شود. برای همین گروهی از مهندسی وارد شد و احداث جاده را در دل این سنگها شروع کرد.
در آغاز، کار بسیار سخت بود و دو سه روز اول پیشرفتی حاصل نشد. چیزی نگذشت که ضدانقلاب متوجه شد که ما داریم سنگ ها را می شکافیم و جلو میآییم.
این منطقه موقعیت بسیار مهمی دارد چون بین ترکیه، ایران و ارمنستان واقع شده. یعنی از اینجا هم میتوانستند به ارمنستان بروند، هم داخل ایران شوند و هم به ترکیه بروند.
* ۲۶ اقدام خرابکارانه و بمبگذاری برای جلوگیری از اقدامات مهندسی سپاه
ضدانقلاب وقتی این موضوع را دید، درگیری ها را شروع کردند البته ما هم می دانستیم که دست به این کار خواهند زد.
تیپ ۳۶ انصار المهدی (عج) زنجان از قبل آنجا مستقر بودند. ضدانقلاب هر کاری کرد و به هر دری زد نتوانستند پیشروی کند و به در بسته خوردند.
حتی حدود ۲۶ اقدام خرابکارانه و بمبگذاری انجام دادند که جلوی این کار بگیرند، اما نتوانستند و در کل، موفق به انجام ۲ عملیات شدند که یکی از آنها هیچ تلفاتی نداشت و در یکی دیگر هم فقط ۲ نفر مجروح داشتیم. این در حالی بود که هر روز مردم محلی را تهدید میکردند، بسیج را آزار میدادند، عشایری را که به کارگیری کرده بودیم، آزار میدادند و مدام تهدید میکردند اما باز هم نتوانستند مانع کار شوند.
خلاصه جاده را به داخل سنگهای آذرین بردیم و در مهمترین نقطه آن منطقه پاسگاه احداث کردیم. در بزتپه ۵۰ کیلومتر جاده احداث شد و مردم منطقه را هم بسیج کردیم.
* بیمارستان صحرایی سپاه با پذیرش ۱۵هزار نفر
همزمان، خدمات مردم یاری به مردم بومی منطقه هم انجام میشد. در واقع قبل از این کارها، آمدیم بیمارستان صحرایی زدیم تا به مردم آنجا که خیلی هم محروم هستند، خدمات رسانی کنیم.
امکانات حمل و نقل هم برای آنها فراهم شد تا مردم را از روستاهای اطراف به بیمارستان منتقل کنند. بیمارستان هم کامل بود و همه امکانات تخصصی را داشت. حتی عمل جراحی هم میتوانستند انجام دهند.
کار بیمارستان که شروع شد، قرار بود ۵ روز فعال باشد که ۳ روز دیگر هم تمدید کردیم.
در این مدت، ۱۵ هزار نفر مراجعه کننده داشتیم. اغلب مردم، مشکلات پوستی و مشکل قلب و عروق داشتند که رسیدگی میشد.
* کشف و انهدام ۵۰ تونل ضدانقلاب
این کار که انجام شد، همان مردم که تا پیش از این، به سوال بچهها در مورد حضور ضدانقلاب جواب سربالا میدادند بعد از درگیری و دادن تلفات، به ضدانقلاب برای انتقال مجروحین، ماشین نداده بودند.
این نشانگر این است که وقتی با مردم کار کنید، نتیجه میبینید. یک عده از ضدانقلاب، جوانان این منطقه را جذب کرده بودند اما این اقدام سپاه موجب شد پدرها و مادرها بروند دنبال فرزندانشان و آنها را برگردانند.
۵۰ تونلی که ضد انقلاب به عنوان سنگر از آن استفاده میکردند، کشف و منهدم شد. آنها تجهیزات و سلاحی داشتند که با این اقدام سپاه از بین رفت.
ضدانقلاب بعد از این کار ما، وقتی دید کاری از دستش بر نمیآید، منطقه را رها کرد و رفت.
امروز جذب مردم توسط ضدانقلاب تقریبا از بین رفته و امنیت بر منطقه حکمفرماست و دیگر درگیری رخ نداد.
* محدود شدن جذب ضدانقلاب با اقدامات خدماتی سپاه
در مناطق دیگر مثل خوی و سلماس که مناطق محرومی دارند و زمین کشاورزی کم و منطقه صعب العبور است و دشمن هم به این مناطق علاقه دارد، ما در منطقه رازی، قطور و سلماس بیمارستان صحرایی راه انداختیم که به ۸ تا ۱۰ هزار نفر خدمات داده میشد.
در روستاها کارهای خدماتی خوبی انجام دادیم از جمله تهیه خانه برای علمای آنجا. غسالخانه هم نداشتند که احداث کردیم. مساجد را مرمت کردیم. جاهایی نیاز به پل داشت که بچههای ما احداث کردند. جادهها محدود و صعب العبور بود که انجام شد.
این کارها باعث شد جذب نیروی ضدانقلاب محدود شود در عوض، جذب بسیج زیاد داشتیم که این هم خیلی مهم بود.
* احداث پایگاههای مختلف بسیج در روستاهای مورد علاقه ضدانقلاب
به بسیجیان بومی هم آموزش دادیم و هم کارها را به خودشان سپردیم. امنیت را هم به دست خودشان دادیم. البته در بعضی جاها ضدانقلاب درگیر شد و بسیجیان از آنها تلفات گرفتند.
الان پای ضدانقلاب از این روستاها قطع شده. یعنی امکان ماندگاری آنها در این روستاها از بین رفته است.
در یکی از روستاها، ضدانقلاب با بچههای بسیج درگیر شد که مردم هم به پشتیبانی بسیج وارد شدند. درواقع دیگر صف ضدانقلاب از مردم جدا شده بود.
در روستاهایی که مورد علاقه ضدانقلاب بود، پایگاه بسیج زدیم. اوایل تهدید میکردند اما دیدند فایدهای ندارد چون مردم میآیند، پایگاه را تحویل میگیرند و مسلح میشوند.
ضدانقلاب در دو راهی قرار گرفت. اگر میخواست درگیر شود، باید با مردم روبرو میشد که پایگاه قبلیاش را از دست میداد، اگر هم درگیر نشوند باز هم کاری از پیش نمیبرند، چون ما آنجا پایگاه داریم.
دشتهای حاصلخیز و مهم زیر دید و تیر ضدانقلاب
در منطقه ارومیه، بین اشنویه و ارومیه خلاءهایی داشتیم که سراغ آنها رفتیم. در اشنویه خلاءهایمان در مرز بود. از روزی که کار را شروع کردیم تا پایان سال ۹۰ هیچ درگیری نداشتیم و توانستیم جاده احداث کنیم و جادههای نامناسب را هم آسفالت کنیم. همین موجب میشد جلوی مینگذاری آنها گرفته شود.
با این کار، ۴۰ کیلومتر از مشکلات مرزی پر شد.
خلاء بزرگی هم در سردشت و پیرانشهر وجود داشت که در حین کار در اشنویه متوجه آن شدیم. دیدیم استفاده زیادی از منطقه سردشت میکنند. از کترال تا جاسوسان منطقه بزرگی بود. دشمن بر صفر مرزی متمرکز داشت و ۱۵ الی ۲۰ کیلومتر از خاک ما را زیر دید و تیر خود میگرفت.
دشتهای حاصلخیز و مهم را زیر دید و تیر داشتند. ما در دشت وزینه در منطقه کترال یک پاسگاه داشتیم. پاسگاه میگفت، مهمات که میآمد، ضدانقلاب بلند میشدند و اسلحههاشان را بلند میکردند و با این کار قصد تحقیر ما را داشتند. کاری هم از دستشان بر نمیآمد. در مقابل این همه مرز یک پاسگاه بود آن هم با فاصله ۶-۷ کیلومتر از صفر مرزی. اسم پاسگاه، پاسگاه کنه مشکه بود.
* تصرف کترال ظرف یک روز و غافلگیری ضدانقلاب
قرارگاههای دوله کوکه یکی از مراکز مهم پژاک بود چون آموزشهای نظامی آنها در این منطقه انجام میشد و تشکیلات فرماندهیشان هم آنجا قرار داشت.
ما هم میدانستیم دوله کوکه مقر مهمی برای پژاک است. وقتی هم که وارد شدیم، اطلاعات مهم و زیادی به دستمان آمد.
خدا رحمت کند، شهید موسوی مسئول اطلاعات لشکر ۱۷ که روی مین رفت، در عرض ۱۵ روز اطلاعات و گزارشهای مهمی به دست آورد.
با این تفاسیر، مسیرمان را از اشنویه تغییر دادیم و به سراغ کترال آمدیم و تقریبا سه چهار روز بعد از دستیابی به اطلاعات منطقه در آنجا مستقر شدیم.
کترال منطقه وسیع و پرفراز و نشیبی بود که کاملا به محلهای ورودی ضدانقلاب اشراف داشت. توانستیم از اول صبح و بعد از ظهر، یعنی در یک روز، کترال را تصرف کنیم.
دشمن چون غافلگیر شده بود، زیاد درگیر نشد و عقب نشینی کرد. در واقع این اولین درگیری ما بود. اصلا آنها فکر نمیکردند ما این همه مسیر طولانی منطقه را رها کنیم و به سراغ کترال برویم.
عقبه بین قندیل و دوله کوکه بسته شد. این خیلی کار مهم بود. با تصرف کترال، ارتفاعات پیش رو هم عملا به تصرف ما درآمد و با این کار توانستیم حدود ۱۸ تا ۲۰ کیلومتر از منطقه در عمق را تصرف کنیم.
بلافاصله جادهها را آماده کردیم، پایگاه زدیمو به سراغ ارتفاعات مروان که الان به نام شهید رحمت است رفتیم. قسمتی از ارتفاع که سمت راست زیروینه بود، با درگیری محدود و بدون تلفات فتح شد.
* درگیری ۱۲ ساعته و انهدام یک واحد نظامی ضدانقلاب
در سمت چپ که در قسمت اصلی زیروینه بود، درگیری سختی رخ داد به شکلی که از ساعت ۹ صبح تا تا ۸:۳۰ شب یعنی حدود ۱۲ ساعت طول کشید.
ضدانقلاب با تمام وجود در حال مقاومت بود. بعد از این ساعت، آنجا سقوط کرد و بچهها توانستند قله اصلی را تصرف و تونلها را کشف کنند.
آنها تا آخرین لحظه مقاومت کردند و هرچه در توان داشتند گذاشتند. دست آخر ۴ نفر باقی مانده بودند که آنها هم خودکشی کردند و یک نفر را هم توانستیم زنده دستگیر کنیم. ضدانقلاب تقریبا یک واحد نظامی کاملش را از دست داد و حدود ۳۸ نفرشان هم کشته شدند.
نیروهای زخمی و کشته را به دوله کوکه میبردند و از آنجا نیروهای تازهنفس را میفرستادند. نفری که دستگیر کردیم هم این را تائید کرد.
تا آن موقع ما دوله کوکه را نمیدیدیم. وقتی منطقه شهید رحمت را تصرف کردیم، تنها یک نفر شهید دادیم و ۵ نفر مجروح.
شهید رحمت اواخر درگیری تیر خورد و شهید شد. قاتلش هم به محض تیراندازی، توسط دوست شهید رحمت به هلاکت رسید.
شهید رحمت، اولین شهید عملیات در درگیری مستقیم بود
با وجود پرتاب ۲۰۰ نارنجک و مصرف بالای مهمات، ما تنها یک شهید دادیم. این دقت و هوشیاری بچهها را نشان میداد که با دشمن درگیر میشدند.
بالا که رسیدیم، دوله کوکه زیر پای ما افتاد. آنها حتی نمیتوانستند تکان بخورند. بعد از حضور ما، آنجا را هم تخلیه کردند. زاغه مهمات، قرارگاه و … داشتند که همه را رها کردند و رفتند.
فردای آن روز به سمت بال جاسوسان رفتیم که الان به آن موقعیت شهید جاننثاری میگوئیم.
با تصرف و تثبیت این موقعیت، دشمن امکان دور زدن ما را از دست میداد. ساعت ۳ بعدازظهر و بعد از درگیری زیاد و سنگین، آنجا را تصرف کردیم و ۸ کیلومتر پاکسازی شد.
دشمن یک گروهان دختر داشت و بقیهشان پسر بودند. تلفات محدودی دادند، اما بیشترشان مجروح شدند، ما اصلا در تصرف موقعیت شهید جاننثاری تلفاتی ندادیم.
نهایتا مجبور شدیم ۳ پایگاه احداث کنیم، که خیلی سریع این کار انجام شد. روی ارتفاعات زیروینه و شهید رحمت هم پایگاه زدیم و منطقه تثبیت شد.
* تانکها را شبانه به منطقه گسیل دادیم
به سراغ ارتفاع کناری کترال و زیروینه به نام گوئیدزه رفتیم. این محل ارتفاع مهم و تیزی بود که دشمن از آنجا تسلط کافی بر جادههای ما داشت. وقتی میخواستیم به کترال برسیم باید از زیر پای آنها رد میشدیم.
گاهی تیراندازی میکردند، گاهی هم میترسیدند. ولی خب، محدودیت زیادی برای عبور از پایگاه داشتیم.
پشت آن هم پایگاه دوله کوکه ۲ و ۳ دشمن فعال بود. سراغ گوئیدزه آمدیم و از بچههای بومی لشکر ۳ استفاده کردیم. یک تیم هم از صابرین تهران آمدند که با شهید جعفرخانی آنجا بودند. ولی یکی از کارهای مهم، استفاده از تانک بود. شبانه تانکها را به منطقه آوردیم و آماده کردیم، که فردا صبح برای عملیات آماده باشند.
تانکه در درگیری خیلی موثر بودند. دشمن مقاومت سختی میکرد اما ما هم آتش خوبی روی ارتفاع داشتیم.
آنها روی ارتفاع بودند و تونلهای دستنیافتنی داشتند. تقریبا سه بار ارتفاع دست به دست شد و ما در آن درگیری یک شهید دادیم، از ساعت ۶ صبح تا ۲:۳۰ بعدازظهر طول کشید.
* شهید جعفرخان جلوی دهانه تونل ضدانقلاب ایستاد تا ارتفاع را تصرف کردیم
در گوئیدزه مسایلی دستمان آمد. اول اینکه توانمندیهای بچههای ما فوقالعاده بود. از حیث آمادگی جسمانی و آمادگی روحی روانی بچههای ما دستبردار نبودند. ۳ بار قله را از دست دادیم ولی دوباره برگشتند که این خیلی موضوع مهمی بود.
بعد از ۳ بار متوجه خلاءها شدیم. شهید جعفرخان خیلی خوب عمل کرد. چون متوجه مسیر عبوری آنها شد و جلوی دهانه تونل عبورشان ایستاد تا اینکه ساعت ۳ بعدازظهر ارتفاع گوئیدزه تصرف شد. دشمن حدود ۳۸ نفر تلفات داشت. ما هم روی هم رفته ۳،۴ مجروح و یک شهید داشتیم.
* تصرف دوله کوکه پس از ۴۰ تا ۵۰ سال
این باعث شد کل دوله کوکه به دست ما بیفتد. دوله کوکهای که از ۴۰ تا ۵۰ سال پیش دست اینها بود.
جلال طالبانی از پیش از انقلاب اینجا پایگاه داشت. بارزانیها یک مدت اینجا بودند. بعد از انقلاب هم دمکرات و کومله بود. خیلی منطقه مهمی است. منطقه پیچیدهای است و نمیشود آن را بمباران کرد. مشکلات زیادی دارد و ارتش کلاسیک هم نمیتواند وارد آن شود. توپخانه هم تاثیر ندارد. به شکلی است که شلیکهای توپ را رد میکند. آنجا ضدانقلاب امکانات زیادی از جمله نیروگاه برق، زاغه مهمات و… داشتند ومحل زندگی خوبی هم برای خودشان درست کرده بودند.
* هلاکت ۴ فرمانده ضدانقلاب در جاسوسان
بعد از آن سراغ جاسوسان رفتیم. در مرحله اول، تیپ ۴۸ اقداماتی را شروع کرد که ۲ شهید هم دادند. چون قبل از طرحریزی تپه جلویی شهید جان نثاری کار را شروع کردند. ما اینها را عقب کشیدیم و در ادامه طرحریزی کردیم تا جاسوسان را تصرف کنیم.
دشمن هم در صورت تصرف، جنوب قندیل را از دست میداد. آنها سراغ اقلیم کردستان عراق، ترکیه و سوریه رفتند که بیائید به دادمان برسید، نگذارید درگیر شویم و پادرمیانی کنید. اما حرف ما این بود که از مرز ما عقب بنشینید نیاز به صحبت ندارد.
خلاصه گفتند ما تخلیه نمیکنیم و ما هم طرحریزی عملیات را آغاز کردیم. بچههای صابرین وارد عمل شدند که موجب شهادت جعفرخان و چند نفر از دیگر از بچههای صابری شد.
ساعت ۲ بعدازظهر، جاده را که بالا برده بودیم، ادامه دادیم و قوطمان را تصرف کردیم،
دستگاههای زرهی را هم برده بودیم و شروع کردیم جاسوسان را از پشت زدن. خلاصهکاری نمیتوانستند بکنند و تلفات سنگینی دادند. سنگین به این معنا که ۴ فرماندهشان را از دست دادند و این خیلی برایشان سنگین بود. نیروهایی که برای نجاتشان میآمدند هم کشته میشدند.
* مداوای مجروحین پژاک در بیمارستان صحرایی سپاه
فردایش یک بیمارستان صحرایی به داخل روستای دولتو فرستادیم که مورد استقبال مردم واقع شد. جایی که ۸-۷ سال بود کسی از مسئولین دولتی پایش را نگذاشته بود، بیمارستان مستقر شد و ترددها هم به حالت عادی برگشت.
جالب است که برخی از مجروحین پژاک که به خانه هایشان برگشته بودند هم برای مداوا به بیمارستان مراجعه کردند. کاری با آنها نداشتیم و همین برخورد خیلی موثر بود.
با این کار، پای ضد انقلاب از روستا قطع شد و یک جزیرهای در وسط ماند. وقتی عملیات را میخواستیم انجام دهیم، بهترین مسیر را شناسایی کردیم. بچههای صابرین با وجود اینکه وضعیت هوا تاریک مطلق بود، از امکانات دید در شب استفاده کردند و مسیر را شناسایی کردند.
* تخلیه جاسوسان کمر ضذانقلاب را شکست
اولین شلیک را آنها کردند و همین اشکال ما بود چون در مرحله اول عملیات جاسوسان، تعدادی از بچهها تا دهانه سنگر ضدانقلاب رفتند و متاسفانه اولین شلیک را آنها انجام دادند و بچهها شهید شدند.
ضدانقلاب اصرار ما را برای تصرف آنجا دید و مجددا تلاش کرد واسطه بیندازد که درگیر نشود. خودشان هم اولین قدم را برای آتش بس برداشتند.
ما گفتیم تنها راه آتش بس این است که اینجا را تخلیه کنید. تنها راهش همین است. میدانستند که ما اصرار داریم که اینجا را بگیریم و بالاخره هم میگرفتیم.
۲۴ ساعت به آنها فرصت دادیم کهمنطقه را تخلیه کنند. روز موعد که شد عمل نکردند. ما هم در همان روز روشن همه بلدوزرها و تانکها راحرکت دادیم. باز ۵-۶ ساعت مهلت خواستند و گفتند ما فردا صبح اینجا را تخلیه میکنیم. همین برای نیروهای رزمیشان شکننده بود. وقتی منطقه تخلیه شد، از چهرههایشان معلوم بود که چقدر ضربه خوردهاند.
بعد از تخلیه در ۲۶ شهریور، ما در منطقه مستقر شدیم که عملا از کترال تا جاسوسان آزاد و مقرهای دوله کوکه ۱ و ۲ و ۳ آزاد شدند.
جاسوسان منطقه بسیار مهمی بود. ۵۰ سال است که تمام سیاستهای کردستان عراق در آنجا رقم میخورد. هر گروهی با دولت به مشکل برخورد کرده، اینجا بود. این شکست برای ضد انقلاب هم از نظر سیاسی و هم از نظر نظامی شکست بزرگی محسوب میشد.
هوشیاری رزمندگان در قبال عملیات غافلگیرانه ضدانقلاب
اقداماتی هم در پیرانشهر انجام دادیم. از منطقه بردناز تا حاج ابراهیم، منطقه حساس و پیچیدهای بود که ضدانقلاب تسلط کاملی روی آن داشت.
گفتیم باید جاده بکشیم، پاسگاه بزنیم و مستقر شویم. در داخل صخرهها که کار را شروع کردیم، ضدانقلاب شروع کرد به تیر اندازی. این کار همزمان با کارهایی بود که در سردشت و اشنویه انجام میدادیم.
بچههای سپاه پیرانشهر در آنجا درگیر شدند. یک گروه مهندسی هم میخواست این جاده را در مدت ۴۵ روز تا ۲ماه ببرد تا قله حاج ابراهیم که این کار را کرد.
ضد انقلاب، در مسیر با آنها درگیر شد و به پایگاه ما حمله کردند ولی کاری نتوانست بکنند. بلافاصله مستقر شدیم و لشکر ۱۴ را در منطقه استقرار دادیم.
ما در این درگیری یک شهید دادیم و ۵ مجروح و ضد انقلاب ۸ کشته داد.
سعی کرده بودند تا عملیاتشان غافلگیر کننده باشد. طوری هم حرکت کرده بودند که اول صبح و طلوع آفتاب عملیاتشان را انجام دهند که با هوشیاری بچههای ما نقشهشان شکست خورد.
* سه شهید در زمستان برای کار عظیمی که در دفاع مقدس هم نشد
ما تا زمستان آنجا بودیم. یکی دو تا از پایگاههای بالا را تخلیه کردیم، اما پایگاههای پایین را تحت حفاظت داشتیم. واقعا در زمستان کار عظیمی انجام شد کاری که در دوران دفاع مقدس هم نشده بود.
در طول زمستان برف سنگینی میبارید اما بچهها مقاومت کردند و در منطقه مستقر ماندند. البته در طول زمستان سه تن از رزمندگان را از دست دادیم و شهید شدند.
در منطقه حاج ابراهیم، بچههای سپاه پیرانشهر و لشکر ۳ مستقر بودند که الحمدالله توانستند زمستان را به سر کنند. مطمئن بودیم اگر ۱۰ متر هم برف میآمد و ما یک قدم عقب میگذاشتیم، آنها دوباره برمیگشتند.
اینجا برایشان خیلی مهم بود. ضدانقلاب هم میدانست جایی که ما مستقر بودیم، پشتش از لحاظ برفگیر بودن، بسیار خطرناک است.
جایی که مستقر شده بودند، بهمن آمده بود و ۱۶ نفر همزمان کشته شدند. ۳-۴ نفر هم در مسیر پایگاههایشان کشته شدند. به خاطر اینکه ما مستقر بودیم و انها سرگردان و جایی را هم پیش بینی نکرده بودند چون سالهای قبل اینجا تونل داشتند و حالا ما تونلهای آنها را گرفته بودیم.
* ۱۵ ساعت پیادهروی در برف برای تصرف شیخان
سال ۹۱ کارمان انجام شد. برنامهریزی اساسی کردیم و کارهای آموزشی انجام دادیم.
با وجود اینکه برف سنگینی باریده بوداما ما کارمان را شروع کردیم. بعضی از نقاط را ضدانقلاب از سالهای گذشته به عنوان نقاط طلایی حفظ کرده بود و نمیگذاشت لو برود و در آن مناطق هم درگیر نمیشد، چون محل ترددشان بود.
سال ۹۱ سراغ آنها رفتیم و آنها را تصرف کردیم. منطقه وسیعی بود به نام شیخان که همهاش به تصرف ما در آمد.
منطقه حدود ۴۰۰ کیلومتر مربع وسعت داشت و بعضی از جاها، بچهها ۱۵ ساعت پیاده روی در برف داشتند که توانستند به آن پایگاهها برسند.
پیش دستی انجام دادیم و قبل از اینکه ضد انقلاب در منطقه بتواند حضور پیدا کند، آنجا مستقر شدیم و جادههایمان را احداث کردیم.
الحمدالله در سال ۹۱ اقداماتی که کردیم از لحاظ حجم تصرفاتمان حدود ۲ برابر سال ۹۰ و با کمترین تلفات بود.
از لحاظ وضعیت کیفی، نقاطی که تصرف کردیم خیلی مهمتر از نقاط سال گذشته بود. در اصل با تصرف پانهسر، قندیل جنوبی را تصرف کردیم که خیلی برای ما ارزش داشت. ما الان در پانهسر جاده کشیدیم و پایگاه زدیم؛ جادهای که از پایین تا بالا در میان صخرهها راه دارد.
این کار در طول ۳۰ سال گذشته بعد از انقلاب اتفاق نیفتاده بود. در آنجا هیچوقت در طول تاریخ اصلا جاده وجود نداشت.
حتی در این نقطه میله مرزی هم نبود و در خاک خودمان و مرز خودمان میله مرزی نصب نکرده بودیم. یک میله داشتیم و آن هم روی یک یال بود.
* خط قرمز ما «خط مرز» است
اگر همه کارهایی که ما پیش بینی کردیم، تحقق پیدا کند، آینده شمالغرب را متحول خواهد کرد و امنیت آنجا را به صورت کامل و دائمی رقم میزند زیرا مناطق بسیار مهم و ارزشمندی است و تمام تشکیلات پژاک و پ.ک.ک هم در همین نقطه بود.
الحمدالله توانستیم قسمت زیادی از اینها را تصرف کنیم. ضدانقلاب هم به این رسیده که چه بخواهد و چه نخواهد، ما دیگر در این نقاط مستقر هستیم.
گفتیم استثنائی نداریم. خط قرمز ما خط مرز است. این پیام را عملا به ضدانقلاب دادیم که اجازه نمیدهیم دشمن یک متر هم در خاکمان مستقر شود.
* ایجاد ۱۰ پایگاه سپاه در دل صخرهها
منطقه شهیدان کاملا بر منطقه ارومیه تسلط دارد و در مرز ترکیه است. جزو مناطق مهمی است که پ.ک.ک از سالهای ۷۲ به بعد آنجا بوده و ما هیچ وقت آنجا جاده و پایگاه نداشتیم و حدود ۳۵ کیلومتر کاملا خالی بود.
خلا مهمی بود که نه تنها ارتفاعات بلکه عمق آن هم خالی است، به همین دلیل قاچاق سوخت و … به وفور انجام میشد. روزانه بیش از ۷-۸ هزار اسب و قاطر آنجا تردد میکرد. از برنامههایمان هم حل خلاء شهیدان بود.
الحمدالله از وقتی که اینکار را شروع کردیم، مقرهای ضدانقلاب کاملا دستمان افتاد و امروز قاچاق مطلقا قطع شده و خیلیها هم ناراحت شدند.
اینجا حدود ۴۰ کیلومتر در دل صخرهها جاده زدیم که جزو جاهای باور نکردنی بود که کسی بتواند جاده بزند. همچنین ۱۰ پایگاه زدیم و بچههای لشکر ۳ را آنجا مستقر کردیم. ماشین آلات مهندسی سپاه هم فعال شدند، چون این کار، امنیت را به منطقه میآورد.
* امنیت با زور سرنیزه به دست میآید، اما پایدار نمیماند
مقام معظم رهبری در کردستان فرمودند: «امنیت پایدار مردمی در منطقه باید ایجاد شود». ایشان سه کلمه گفتند اما دنیایی از مطلب در این سه کلمه نهفته است.
امنیت با زور سرنیزه به دست میآید، اما پایدار نمیماند. پایداری امنیت، کارهای دیگری لازم دارد. امنیت پایدار مردمی، کارهای زیادی میخواهد.
ما اقدامات نظامی را انجام دادیم و گام اول را برداشتیم اما ادامهاش این است که امنیت را پایدار و مردمی کنیم.
تازه گام اول را برداشتیم و درست است که حساس و خطرناک بود اما ادامه کار خیلی سنگینتر است. برای پایدار بودن امنیت، دولت باید وارد شود و کارهای توسعهای انجام شود ما حاضریم کمک کنیم. بستر آماده است و ما نقاط ضعف و قوت را میشناسیم.
دشمن به خیلی از این مناطق چشم دوخته، همه باید کمک کنند که نتیجه بگیریم، اگر کار نیمه کاره رها شود، زحمات به باد میرود.
این امنیت شکننده است، باید کارهای زیادی انجام شود، وظیفه داریم دستور آقا را اجرایی کنیم. حالا ببینید آقا چقدر دستور دادند که هنوز اجرایی نشده، سه کلمهاش (امنیت پایدار مردمی) این همه پیگیری داشت.