دکترین لوئیس توصیه می کند برای تسلط بر ایران، باید براساس قومیت آن را به چند کشور نوپا خُرد کرد؛ کشورهایی به نام «آذربایجان جنوبی»، «کردستان»، «بلوچستان»، «عربستان» و…؛ پروژه ای برای به آشوب کشیدن تمدنی چندهزارساله که به آرامی از طریق رسانه های معاند درحال پیگیری است و البته گاهی صدای آن در اقدامات تروریستی و آشوب طلبانه به گوش می رسد.
گروه های تجزیه طلب برای «کشور» موهوم خود پرچم هایی طراحی کرده و در تبلیغات سیاسی خود از آنها استفاده می کنند
کردستان: از زمان روی کار آمدن رضاخان تا کنون حرکت های تجزیه طلبانه ای در راستای جدایی کردستان و تشکیل یک «کشور» جدید انجام شده است. عاملان این تحرکات بر این عقیده اند سرزمین هایی که در آنها اکثریت جمعیتی با قوم کرد است، با جدایی از سرزمین اصلی، کشور واحدی تشکیل دهند. گرچه در کردستان ایران، ترکیه، عراق و سوریه اکثریت تمایلی برای جدایی از کشور خود ندارند اما عناصری همواره تلاش کرده اند با تقویت قوم گرایی و آنچه «پان کردیسم» خوانده می شود، جریانی تجزیه طلبانه ایجاد و برای آن یارگیری کنند.
حرکت های تجزیه طلبانه در کردستان ایران از سال ۱۳۲۲ شکل جدی تری به خود گرفت و نیروهای تجزیه طلب تحت لوای حزب کمونیست شوروی سازماندهی پیدا کردند و «حزب دموکرات کردستان» در سال ۱۳۲۴ توسط فردی به نام «قاضی محمد» تشکیل شد. هدف و شعار اصلی این گروه از ابتدا «خومختاری برای کردستان» بود. به فاصله ی سه ماه بعد از تشکیل این حزب و در پی اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، قاضی محمد از فرصت استفاده کرد و برای خود حکومتی تشکیل داد که برخی از آن به عنوان «جمهوری مهاباد» یاد می کنند. اما این حرکت او سرکوب و قاضی محمد اعدام شد.
بعد از کودتای ۲۸ مرداد و تحدید آزادی های سیاسی، این حزب نیز ناچار فعالیت های خود را بصورت مخفیانه ادامه داد تا انقلاب اسلامی در سال ۵۷. بعد از انقلاب، آنها فعالیت خود را بطور علنی از سر گرفتند و درگیریهای متعددی با پاسداران ایجاد کردند. تنها پنجاه روز بعد از انقلاب اسلامی، حزب دموکرات کردستان به بهانه ی افتتاح دفتر حزب در نقده، دست به تظارهات مسلحانه زد که بسرعت این تظاهرات به درگیری قومی و نبرد مسلحانه منجر شد. اقدامی که صدها کشته و مجروح برجای گذاشت.
همچنین از سال ۱۹۴۸ حزب دیگری با نام کومله در کردستان پا به عرصه گذاشت. پیش از انقلاب اسلامی اعضای این حزب به ۲۰۰ نفر هم نمی رسید. آنها بعد از انقلاب وارد مبارزه ی مسلحانه با جمهوری اسلامی ایران شدند.
در کنار اینها گروهک دیگری با نام «پژاک» از سال ۲۰۰۴ در کردستان دست به اقدامات مسلحانه علیه جمهوری اسلامی ایران می زند. از نظر ایران و ترکیه و حتی وزارت خزانه داری آمریکا، این گروه زیرمجموعه ی پ. ک.ک و گروهکی تروریستی قلمداد می شود. این گروهک بارها به پاسگاه های مرزی ایران حمله کرده که یکی از آخرین حمله ها در اواخر تیر ۹۷، منجر به شهادت ۱۱ تن از مرزبانان شد.
مرام سیاسی پژاک نیز مانند سایر گروهک ها و فرقه های معاند فعال در کردستان، مرام «ملی گرایی کردی» است. این گروه علاوه بر اقدامات تروریستی مشغول تبهکاری سازمان یافته نیز هستند. در سال ۲۰۰۹ میلادی، پژوهشگرانی از موسسه «واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک» اعلام کردند که پژاک و پ. ک.ک با انجام قاچاق سازمان یافته ی موادمخدر، امنیت بین المللی را به خطر انداخته اند.
خوزستان : گروه های قوم گرای فعال در این منطقه معتقدند از زمان سرنگونی شیخ خزعل توسط رضاخان، استقلال خود را از دست داده اند و حالا به دنبال تشکیل یک ایالت خودمختارند، نه جدایی از خاک ایران.
«جنبش خلق عرب» یکی از گروهک هایی است که با رویکرد قوم گرایانه و گرایش های کمونیستی، خواستار استقلال اعراب خوزستان است و در ادبیات این گروهک، خوزستان «عربستان» خوانده می شود. از اوایل سال ۵۸ در حالی که چند ماه بیشتر از پیروزی انقلاب نگذشته بود، این گروهک در نامه ای خطاب به دولت موقت بازرگان نوشت: «خلق ما منطقه ای از خوزستان را که نام تاریخی آن عربستان می باشد و از نظر جغرافیائی در برگیرنده ی خلق ماست به عنوان منطقه ی خود مختار می شناسد».
در این نامه تاکید شده بود که مفاد نامه و خواسته های آنان به تایید شیخ شبیر خاقانی نیز رسیده و ضمنا این گروهک «هرگونه توطئه تجزیه طلبی و جدائی خواهانه را در سراسر ایران محکوم می نماید». با این حال برخی مدعی اند که «مملکت عربستان» از ابتدا مستقل بوده و از زمان شاه اسماعیل صفوی به خاک ایران ضمیمه شده است.
اولین سازماندهی گروه های جدایی طلب در این منطقه به سال ۱۳۳۷ برمی گردد. یوسف عزیزی بنی طرف، نویسنده ی عرب تبار ایرانی و طرفدار استقلال خوزستان، سال ۲۰۱۲ در سخنرانی خود در سمیناری در فرانسه که توسط حزب دموکرات کردستان و با حمایت پارلمان فرانسه برگزار شده بود گفت: «جبهه ی آزادی بخش عربستان در شهرهای عبادان (بادان)، محمره (خرمشهر) و اهواز تشکیل شد که هدف آن استقلال اقلیم عربستان بود» .
رژیم شاه نیز پیش از انقلاب برخوردهای سختی با این گروه ها داشت و چندتن از رهبران آن را نیز در سال ۱۳۴۲ اعدام کرد. این برخوردها آتش تفرقه را خاموش کرد اما با وقوع انقلاب و آشفتگی وضع کشور، آنها مجددا فعالیت خود را آغاز کردند.
پس از انقلاب، هسته ی اصلی گروهک های جدایی طلب خوزستان پیرامون «شیخ محمد طاهر شبیر خاقانی» که درجه ی اجتهاد داشت و «رهبر معنوی خلق عرب» تلقی می شد، تشکیل شده بود و «سازمان سیاسی خلق عرب» پس از انقلاب زیر چتر حمایت او فعالیت خود را آغاز کرد. گرایش این گروهک نیز قوم گرایانه و هدفش خودمختاری خوزستان بود.
روزنامه ی کیهان در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۳۵۸ از حمله ی افراد مسلح به خرمشهر خبر داد. مدتی بعد مقامات سپاه تلفات این حمله ی تروریستی را ۷۰ کشته و ۴۰۰ زخمی اعلام کردند. عاملان این حمله گروهک های جدایی طلب خوزستان از جمله «سازمان سیاسی خلق عرب مسلمان ایران»، «جبهه التحریر» (شعبه حزب بعث در خوزستان) و گروهک «مجاهدین عرب مسلمان» معرفی شدند.
پس از این وقایع، شیخ شبیر خاقانی در دیدار با تیمسار احمد مدنی، استاندار خوزستان گفت: «هرکس نغمه ی تجزیه طلبی در این استان ساز کند بشدت او را سرکوب می کنیم» اما در عمل او هم از ایده ی تشکیل ایالتی خودمختار حمایت می کرد.
پس از آن رویداد خونبار که به «چهارشنبه ی سیاه خرمشهر» مشهور شد، سران کشور از طریق رایزنی با رهبر معنوی اعراب خوزستان و سرکشی به منطقه توانستند اوضاع را کنترل کنند و نیروهای پاسدار نیز گروه های تروریستی را متلاشی کردند. اما این پایان کار نبود؛ فروپاشی آن گروهک زمینه ساز تشکیل چند سازمان جدایی طلب دیگر در این منطقه شد .
این گروه ها که دیگر مثل سابق امکان فعالیت های سیاسی در کشور را نداشتند، با تجدید قوا در دهه های بعدی دست به اقدامات خرابکارانه در خاک خوزستان زدند. نمونه ی آن رشته بمبگذاری های سال ۱۳۸۴ در خرمشهر بود که بالغ بر ۲۲ کشته و ۳۵۰ مجروح برجای گذاشت و طی آن گروهکی به نام «مقاومت ملی احوازی» اعلام موجودیت کرد.
گروهک تروریستی «جنبش عربی مبارزه برای آزادسازی خوزستان» هم که از زیرمجموعه های این گروه است، رویکردی آشکارا قوم گرایانه، نژادپرستانه و تجزیه طلبانه دارد و معتقد است خوزستان متعلق به اعراب است و تمام ایرانیان غیرعرب «بیگانه» و «اشغالگر» اند و باید اهواز را ترک کنند!
پس از چندین حمله ی خرابکارانه به لوله ها و تاسیسات نفتی ایران در سال های گذشته، در آخرین نمونه از اقدامات تروریستی، این گروهک مسئولیت حمله ی تروریستی به رژه ی نیروهای مسلح در اهواز را برعهده گرفت. هرچند این گروهک صحبت های سخنگوی خود را بعدا تکذیب کرد و ظاهرا داعش مسئولیت این حمله را بر عهده گرفت، اما همین امر علاوه بر اینکه نشان از همسویی آنهاست، ظن همدستی این گروهک با تروریست های تکفیری داعش را تقویت می کند.
آذربایجان : اولین حرکت جدایی طلبانه در آذربایجان به نام شیخ محمد خیابانی در سال ۱۲۹۹ و در دوران مشروطه ثبت شده است. او با «قیام» در این منطقه حکومتی به نام «آزادیستان» را پایه گذاشت. اما با هجوم قزاق ها از جانب حکومت مرکزی حکومت او ظرف چند ساعت از هم پاشید.
۲۵ سال پس از آن و با فاصله ی چند ماه از تشکیل فرقه ی دموکرات کردستان، فرقه ی دموکرات آذربایجان با رهبری جعفر پیشه وری آغاز به کار کرد. یک سال بعد آنها با حمایت شوروی تلاش کردند حکومت خودمختاری به پایتختی تبریز در آن منطقه تشکیل دهند.
اما هوشمندی قوام السلطنه رویای روس ها و جدایی طلبان را به باد داد. نیروهای شوروی با دستور مستقیم استالین، تلاش کردند از طریق ایجاد حکومت های «خودمختارِ» وابسته در آذربایجان و کردستان، مقدمات تجزیه ی این مناطق و الحاق آن به شوروی را فراهم کنند. اما قوام با وعده ی اعطای امتیاز نفت شمال به روس ها آنها را ترغیب به عقب نشینی از خاک ایران کرد. با پیشروی ارتش ایران در این مناطق، حکومت های جعلی آذربایجان و مهاباد فروپاشیدند و بعد قوام با استعفا از مقام نخست وزیری، عملا دست روس ها را در حنا گذاشت!
دسیسه های شوروی در این منطقه، بر گرایش های قوم گرایانه و «پان ترکیست» استوار بود. بعدها نیز کمونیست ها و جدایی طلبان با سوءاستفاده از احساسات قومی، تلاش کردند توده ی مردم را با خود همسو کنند. برای مثال در منابع کمونیستی نوشته اند که بعد از فروپاشی حکومت پیشه وری، صدها نفر کشته و هزاران نفر آواره شده اند اما منابع مستقل چنین آماری را رد می کنند.
سه دهه و اندی بعد حرکت دیگری موسوم به «جنبش خلق مسلمان آذربایجان» با گرایش قوم گرایانه در منطقه ی آذربایجان ظاهر شد. اعظای این گروه که خود را به آیت الله شریعتمداری نزدیک کرده بودند، «حزب جمهوری خلق مسلمان ایران» را تشکیل دادند. اما به دلیل مخالفت علنی با اصل ولایت فقیه در قانون اساسی، حکومت با آنان برخورد و حزب را منحل اعلام کرد. آیت الله شریعتمداری نیز برای جلوگیری از درگیری و خونریزی، در پیامی هواداران حزب را دعوت به آرامش کرد و به این ترتیب قائله اواخر سال ۵۸ پایان یافت.
اما گرایش های قومی مثل آتش زیر خاکستر همچنان از راه های مختلف و اغلب با حمایت های خارجی هر از چندی خودنمایی می کنند. برای نمونه حرکت تجزیه طلبانه ی دیگری به نام «جنبش آزادی بخش ملی آذربایجان جنوبی» از سال ۱۹۹۱ شروع به فعالیت کرده که ایده ی تجزیه ی کامل مناطق ترک نشین و تشکیل کشوری به نام «آذربایجان جنوبی» را دنبال می کند؛ ایده نژادپرستانه ای که همراهی مردم را به دنبال نداشته است.
بلوچستان : تاریخچه ی شکل گیری مرزهای شرقی ایران و محدوده ی فعلی بلوچستان ایران به دوره ی قاجار برمی گردد. از همان زمان نیز عده محدودی در بلوچستان، به جدایی از ایران تمایل داشتند اما سیاست های امیرکبیر تمامیت ارضی ایران را حفظ کرد و جدایی طلبان را ناکام گذاشت.
با استقلال پاکستان از هند، و سرکشی بلوچستانِ پاکستان از الحاق به این کشور جدید، گرایش های «استقلال» طلبانه در منطقه ی شرق ایران از سوی افرادی محدود تداوم یافت. تقسیم شدن قوم بلوچ در سه کشور ایران، افغانستان و پاکستان و گرایش های قوم گرایانه در هر سه کشور همواره زمینه ساز تنش و درگیری مسلحانه بوده است.
در دهه های اخیر و پس از انقلاب اسلامی نیز گروهک های کوچک و بی نام ونشان فعالیت های پراکنده ای در این منطقه داشته اند. اما در دو دهه ی اخیر با حمایت مالی و تسلیحاتی از خارج کشور، این گروهک ها تشکیلات جدیدی را سازماندهی کرده اند.
گرچه این گروهک ها گرایش کمونیستی ندارند و «بنیادگرا» محسوب می شوند، اما در گذشته از حمایت شوروی و بعدها غرب برخوردار بوده اند. گروه موسوم به «جبهه ی متحد بلوچستان ایران» که گروهکی جدایی طلب است از سال ۲۰۰۳ فعالیت خود را آغاز کرده است. این گروه حاصل ائتلاف گروه های معاندی است که پس از برگزاری کنفرانسی دو روزه در دانشگاه لندن آن را پایه گذاری کردند.
پس از این کنفرانس و تصویب مرامنامه ی گروهک، هدف آن «مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی» اعلام شد. رویکرد این گروه «فدرال، خودمختار و یا خودگردان» شدن ایران و استقلال استان سیستان و بلوچستان است اما از اقدامات تروریستی و خرابکارانه در این منطقه نیز حمایت می کند. بطوری که در ماجرای دستگیری و اعدام عبدالمالک ریگی، در سایت خود از او به عنوان «شهید» یاد می کنند.
از جمله گروه های خرابکاری که در چند سال اخیر در استان سیستان و بلوچستان دست به اقدامات تروریستی زده اند، می توان به گروه های «جندالله» و «جیش العدل» و گروه نوپای «حرکت انصار ایران» اشاره کرد که پس از دستگیری و اعدام عبدالمالک ریگی، از «جندالله» منشعب شده است.
این گروهک ها در چند سال اخیر به عملیات انتحاری، بمب گذاری و حملات مسلحانه در این استان دست زده اند که تنها در یک نمونه عملیات انتحاری «جندالله» در همایش سران قبایل شیعه و سنی، دست کم ۲۹ نفر از جمله دو فرمانده سپاه کشته و عده ی زیادی مجروح شدند.
گروهک «جندالله» از سال ۱۳۸۴ تا ۸۹، دست کم ۲۴ عملیات تروریستی در این منطقه انجام داده که منجر به شهادت حداقل ۲۱۰ نفر شده است. گرچه این گروه اعلام کرده بود «تجزیه طلب» نیست و به دنبال «احقاق حقوق قوم بلوچ» است، اما روشن است که القای فضای ناامنی در مرزهای جمهوری اسلامی، منجر به تقویت گرایش های قومی و آشوب شده و آتش جدایی طلبی را تندتر می کند. روندی که پس از شکست «جندالله» توسط گروه های دیگر پیگیری می شود.
با وجود اینکه آمریکا گروهک «جندالله» را جزء گروه های تروریستی قلمداد کرده اما نیویورک تایمز گزارش داده است که بر اساس اسنادی که از یک مامور سابق اف. بی. آی به دست آورده، س. آی. اِی با این گروه در ارتباط بوده و از اقدامات تروریستی آن از قبل با خبر بوده است؛ چیزی که خود ریگی هم بعد از دستگیری توسط سربازان گمنام امام زمان (عج)، در اعترافاتش به آن اشاره کرده بود.
تمام این گروهک هایی که معرفی شدند و بسیاری از گروه های خرده پا که حتی ذکر نامشان از حوصله ی این مطلب خارج است، باوجود وابستگی به منابع مالی و تسلیحاتی متفاوت، چند ویژگی مشترک دارند:
- تمام گروه ها گرایش چپ دارند و مشخصا تحت تاثیر «کمونیزم» اقدام می کنند
- تمام گروه ها از بیرون مرزها تغذیه و هدایت می شوند
- تمام گروه ها در بدو تشکیل تحت لوای حزب کمونیست شوروی بال و پر می گیرند
- تمام گروه ها رویکرد قوم گرایانه و نژادپرستانه دارند
- تمام گروه ها برای اعلام موجودیت و اثبات حقانیت(!) خود به اقدامات تروریستی علیه شهروندان عادی دست می زنند
- تمام گروه ها با طراحی پرچم و نقشه های جعلی سعی در تقویت حس «ملی گرایی» دارند
- تمام گروه ها در فعالیتهای رسانه ای و تبلیغی، با رویکردی ارتجاعی به شکل حکومتداری در زمان قاجار و خودمختاری ولایت های کردستان، خوزستان، بلوچستان، آذربایجان، فارس و خراسان اشاره می کنند و خواهان بازگشت به همان «خودمختاری» قوم گرایانه اند.