۵ آذر ۱۴۰۳
  • خانه
  • >
  • اخبار
  • >
  • افشای جنایت هولناکی دیگر از سوی کومله

افشای جنایت هولناکی دیگر از سوی کومله

  • ۳ اردیبهشت ۱۳۹۲
  • ۲۵۰ بازدید
  • ۰

برملا و آشکار کردن راز سرنوشت یکی دیگر از قربانیان کومله بعد از ۲۰ سال از طرف همسر سابق شخص قربانی: شهلا نگهداری اهل سنندج و همسر سابق حبیب اله هادی (shahla.negahdar@hotmail.com)
انجمن بی تاوان آذربایجان غربی به نقل از تروریست ، حبیب اله هادی پیشمرگ قدیمی کومله بود که بعد از تحقیق و جستجوی دقیق و چندین ساله ی همسر سابقش شهلا نگهداری،بالاخره مشخص شد که از سوی کومله کشته شده و جنازه ی وی را نیز مفقود میکنند و دو فرزند را بی پدر و یتیم می کنند و بعد از گذشت ۲۰ سال از آن فاجعه ی غیر انسانی از سوی حزبی به اصطلاح مدرن و با وجود چندین شاهد(در قید حیات) و مستندات قوی هنوز جانیان این قتل از آن طفره میروند.به امید آنکه دیگر حقایق و مستندات پنهان این حزب جانی و تروریست یکی پس از دیگری از سوی افراد دلسوز و جسور فاش شود تا چهره ی پست و شیطانی این قاتلان بی رحم و بی وجدان برای همگان آشکار شود.)

حبیب اله هادی” در هنگام عضویت در صفوف کومله سرنگون و مفقود می شود،تنها به این دلیل که کسی را ندارد و مادر پیر و ذلیلش قادر به پیگیری سرنوشت وی را ندارد.مسئولین کومله نیز حاضر نیستند سرنوشت او را آشکار کنند.برای حزبی به اصطلاح حقوق بشری و مدرن!این داستان خیلی بیشتر از یک خواندن گذری را می خواهد و در آن جای بسی تأمل است.؟!

بعد از وجود این همه شاهد عینی و مستندات قوی و مورد اعتماد نیز کومله باید پاسخگوی این همه سؤال باشد مخصوصا زمانی که اگر این سؤال ها و این داستان مستقیما با سرنوشت انسان ها گره خورده و ارتباط داشته باشند.!؟

اما در ارتباط با سرنوشت سیاه حبیب اله هادی آنها آماده نیستند برای این مسئله اقدام کنند و جواب گو باشند و بنده نیز (شهلا نگهداری) بعد از چندین بار دنبال کردن این قضیه و پرسش و تحقیق و نامه فرستادن برای کومله حزب کمنیست(ابراهیم علیزاده) – کومله زحمتکشان(عبداله مهتدی) و جستجو در این باره بجز ناامیدی چیزی دستگیر و نصیبم نشد و بعد از آن همه ظلم و ستمی که به بچه هایم شد تنها تلاش من این بود که آینده ی فرزندانم روشن و مشخص باشد و بچه هایم بدانند که پدرشان چرا و چگونه و بدست چه کسانی کشته و سرنگون شده است.لذا پیگیر این راز پنهان و مشکوک شدیم.اما متاسفانه چندی پیش از سوی “علی رموز و عرفان عثمان” دو عضو حزب کمنیست ایران آنسوی بی احترامی و هتک حرمت به ما شد و به ما تهمت و بهتان زدند، با شاهدی ۲۴۰ نفر در فضای مجازی صفحه پالتالک یونت.حتی این افراد شاهد بودند که ما را تهدید کردند که اگر دست از این کارها و تحقیق هایمان برنداریم سرنوشت ما را نیز به مشابه حبیب خواهند کرد!؟چراکه لازم دانستم که این تهدیدات آنها را جدی گرفته و عموم مردم و نزدیکان را نیز از آن مطلع کنم و آنرا در معرض دید همگان بگذارم تا مردم آنرا به قضاوت بگذارند نه تنها به خاطر جان خودم و فرزندانم بلکه تنها بخاطر بیان حقیقت.

سال ۱۹۸۸ میلادی من با حبیب ازدواج کردم و در سال ۱۹۹۲ میلادی به علت مشکلات خانوادکی ما از همدیگر جدا شدیم.و حبیب پدر دو فرزندم به نامهای شهین و شاهو شد.

بعد از جدایی ما از یکدیگر به خاطر بچه هایمان هنوز ارتباطمان را قطع نکرده بودیم و به دلیل همان ارتباط بود که من سال ۱۹۹۳ و با همکاری او وارد کومله شدم و بعد از آن نیز به اروپا رفته و هم اکنون در کشور فنلاند مقیم میباشم.

حبیب در سن ۱۵ سالگی به عضویت کومله درآمد و در زمان عضویتش در کومله بود که توسط نیروهای سپاه به هنگام ورود مخفیانه به ایران بازداشت شد.و پس از محاکمه به جرم عضویت در کومله و اقدام علیه امنیت ملی به اعدام محکوم شد.اما پس از درخواست های مکرر مادر پیرش و به این دلیل که تنها فرزند نان آور خانه است بعد از مدتی مورد عفو عمومی قرار میگیرد و سپس آزاد می شود.بعد از انکه ما دوباره با هم تشکیل زندگی دادیم به علت اختلاف شدید خانوادگی باز از هم جدا شدیم و در آن زمانی که با هم شریک زندگی بودیم او من را به کومله معرفی کرد و بیشتر اوقات خانواده ی من به او سرکوفت میزدند و گناهکار میدانستند چرا که معتقد بودند او مرا به کومله آشنا کرده و همین باعث اختلاف و از هم پاشیدن شیرازه ی خانواده ی ما شد.

بعد از جدایمان او من را راهنمایی کرد که وارد کومله بشوم و با هم قول و قرار گذاشتیم و توافق کردیم که هر کدام از ما سرپرستی یکی از فرزندان را بر عهده بگیرد.من فرزند دختر(شهین) و او هم پسرمان (شاهو) را پیش خود برد.

اما آن چیزی که باعث حیرت و تعجب من شده بود این بود که او بعد از گذشت یک هفته پسرمان را روانه ی ایران کرد و زمانی که از او در این باره سؤال کردم او گفت: “رحمان محمدی” که مسئول امنیت کومله بود بهم قول داده است که اگر پسرم را به ایران بفرستم درآن صورت”حبیب اله کیلانه” که عضو کمیته مرکزی کومله است بعدا از او حمایت خواهد کرد برای برگشت و عضویت دوباره در کومله.(در کومله برای خودشان تبصره ای دارند که گویا کسانی که عضو کومله هستند خود را تسلیم میکنند و یا بازداشت میشوند دوباره در کومله پذیرش نمیشوند،که خود حبیب اله کیلانه یکی از آن افراد میباشد )

در آن مدت نیز شخص “رحمان محمدی” به من گفت:چه حرفی برای گفتن داری داری و حرف آخر خودت را به پدر بچه هایت بگو؟! و من نیز تا الان از این حرف او چیزی نفهمیدم و متوجه نشدم که منظورش از این صحبت ها چی بود.!!!

و اگر او از سوی کومله مفقود و سرنگون شده باشد به این معنی است که حتما قبلا برای کشتن و از بین برن حبیب نقشه ای دقیق تنظیم کرده اند؟

بعدا دیگر من هیچ خبری از حبیب نداشتم تا اینکه روزی رحمان محمدی به من اطلاع داد و فرستاد تا اینکه به سلیمانیه و پیش وی بروم.در آنجا یک نفر اهل پینجوین عراق را به من معرفی کرد که سنش حدودا ۴۰ سال میشد و اندامی لاغر و قدی بلند داشت و جلو و رودرروی همان شخص به من گفتند که این شخص جنازه ی حبیب را در نزدیکی مرز یعنی اطراف پینجوین پیدا کرده است.

من هم از همان شخص پرسیدم که چگونه جنازه را شناختی و چطور متوجه شدی که او کیست؟ آیا کارت شناسایی یا شناسنامه ای همراهش بود؟آن شخص جواب داد نخیر هیچ مدرک شناسایی همراهش نبود.!؟

بعدا که آن شخص به اتاق رحمان محمدی رفت من تا نزدیک غروب که مینی بوس های زرگویز برمیگشتند منتظر وی ماندم که از اتاق رحمان محمدی خارج شود تا اینکه چند سؤال دیگر از وی در باره ی حبیب بپرسم،اما واقعا نمیدانم که از کجا بیرون رفته بود که من متوجه نشدم که چگونه و از کجا خارج شده است؟

از سال ۱۹۹۳ تا به الان من به دنبال سرنوشت حبیب میگردم چراکه جدایی از هر چیزی وی پدر بچه هایم بود و این حق انسانی این بچه ها میباشد که بدانند پدرشان چه بلایی بر سرش آمده است و چه کس یا کسانی مسبب مرگ و سرنگونی او بوده اند.؟ در فاصله ی زمانی که من به دنبال سرنوشت حبیب می گشتم چندین خبر گوناگون مانند پیدا شدن جنازه اش ، زخمی شدنش در مرز ایران و عراق و…بدستم رسید.

بعد از آنکه ما به صورت قاچاق به کشور ترکیه رسیدیم،پدرم به کمپ کومله در زرگویز سر زده بود تا اینکه از حال ما باخبر شود.سراغ حبیب را هم گرفته بود از طرف فردی که آن موقع نگهبان در ورودی کومله بود بهش گفته شده بود که مادر حبیب را باخبر کند که دیگر منتظر آمدنش نباشد چراکه از اینجا بردنش و او را کشته اند !؟ من آن موقع به پدرم گفتم که این خبر صحت ندارد باور نمیکنم کومله چنین کاری بکند و اینگونه کسی را بکشد؟

هنوز یقین نداشتم که دقیقا آخرین وضعیت سرنوشت حبیب چگونه بوده است لذا همچنان بدنبال حقیقت میگشتم و همواره درباره ی آخرین وضعیت او در پرس و جو بودم تا آنکه در سال ۲۰۰۶ از طرف یکی از اقوام سید ابراهیم علیزاده که اسمش (شورش تریک) بود به من گفته شد که پدر بچه هایت به دستور (رحمان محمدی) و چند نفر دیگر کشته شده و جنازه اش را هم مخفیانه از بین برده اند؟!

بعد از این خبر و سرنخ معتبر من باز به طور دقیق به سؤال ها و تحقیقاتم ادامه دادم و از ” م ” پرسیدم و وی دلیل کشته شدن پدر فرزندانم را از سوی کومله اینگونه می گوید: در آن موقع چند نفر نفوذی در درون تشکیلات کومله رخنه کرده بودند و یکی از آن اشخاصی که برایش پاپوش درست کردند و به او تهمت زدند تا به این بهانه سرنگونش کنند پدر فرزندان تو بود !!!

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین عناوین